شاعري
وام گرفت
شعرش آرام گرفت
*
شاعري وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهباني» داد
*
زاهدي نوبنياد
راه و رسم عرفا پيشه گرفت
لنگ مرغي برداشت
و به آهنگ حزين آه کشيد:
«مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک!»
*
تاجري اره برقي آورد
پاي يک منظره را
امضا کرد
*
تاجري
مجلس تفسير گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند!
*
در اتوبان سلوک
شاعري هروله اي کرد و گذشت
زاهدي چپ شد و مرد
عارفي پنچري روح گرفت
*
شاعري شوريده
از خودش بر مي گشت
کاغذي در کف داشت
پي يک شاعر ديگر مي گشت
*
شاعری خم میشد
منشی قبله عالم میشد
*
سالکي خسته به دنبال حقيقت مي رفت
در مجاري اداري گم شد!
*
پيش چشم شاعر
جدولي حل مي شد
عشق مختل مي شد
*
تاجري سر مي رفت
شاعري حل مي شد
ناقدي نيزه به دست
در المپيک غم اول مي شد
*
شاعري ني مي زد
عارفي مي ناليد
زاهدي بست پياپي مي زد!
*
شاعري مادر شد
پدر بچه ي خود را سوزاند!