۰۱ دی ۱۴۰۴
به روز شده در: ۰۱ دی ۱۴۰۴ - ۱۹:۰۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۷۷۳۳۵
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۷ - ۱۶-۱۱-۱۴۰۱
کد ۸۷۷۳۳۵
انتشار: ۱۰:۰۷ - ۱۶-۱۱-۱۴۰۱

خاطره مرتضی احمدی از روز ترور محمدرضا پهلوی: ضارب شاه مرا دعوت کرده بود!

خاطره مرتضی احمدی از روز ترور محمدرضا پهلوی: ضارب شاه مرا دعوت کرده بود!

عصر ایران - مرحوم «مرتضی احمدی» هنرمند پیشکسوت سینمای ایران، خاطره ای روز ترور محمدرضا شاه در نیمه بهمن 1327 دارد که خواندنی است. او از دوستان ضارب شاه یعنی "ناصر فخراآرایی" بود و روز ترور به همراه او به دانشگاه رفته بود:

«من هم بچه راه‌آهن بودم و هم کارمند آنجا. با بچه محل‌ها و دوستان همکار تیم خوبی درست کرده بودیم. یک روز آقایی به اسم «ناصر فخرآرایی» که به ناصر یه گوش معروف بود چون نصف یکی از لاله‌های گوشش بریده شده بود، آمد سر تمرین فوتبال ما. گفت من با بچه‌های «دوشان تپه» یه تیم تشکیل دادیم می‌خوایم با شما مسابقه بدیم.

مرحوم مرتضی احمدی در دوران جوانی و کهنسالی
خاطره مرتضی احمدی از رفاقت با ضارب شاه و روز ترور محمدرضا پهلوی

گفتم من شنیدم تو خیلی بی‌رحمی و توی بازی زیاد خطا می‌کنی. گفت نه قول می‌دم آروم بازی کنیم. گفتم اگه بچه‌ها رو بزنی بد تلافی می‌کنم. خلاصه قول داد خطا بازی نکند. چند روز بعد هم بازی کردیم تا اینکه وسط‌های بازی آقای شاپور سرحدی یکی از بازیکنان ما که اتفاقا چند ماه پیش فوت کرد رو همین آقای فخرآرایی زد. من دفاع بازی می‌کردم. دویدم تا وسط زمین و محکم زدم به ساق پاش. دعوامون شد و همین درگیری کم کم باعث دوستی ما شد. با هم رفت و آمد داشتیم. وضع مالی بسیار بدی داشت. بعدها فهمیدم توی یک چاپخانه تو خیابان لاله‌زار کار می‌کرده. چاپخونه تعطیل شده بود اون هم بیکار.

 خلاصه با هم سینما می‌رفتیم. اما یک دفعه اون وضعش تغییر کرد. من رو چلوکبابی می‌برد. تند تند لباس عوض می‌کرد. من مشکوک شده بودم تا اینکه یه روز آمد گفت احمدی می‌خوای شاه رو ببینی. گفتم آره گفت یه برنامه‌ای توی دانشگاه تهران هست شاه میاد تو هم بیا با من بریم. سه روز بعد با هم رفتیم. ناصر یه دوربین چهار گوش هم دستش بود. تقریبا آخرهای سالن نشسته بودیم. شاه که آمد ناصر بلند شد از شاه عکس بگیره.

ناصر فخرآرایی، قبل و بعد از کشته شدن
خاطره مرتضی احمدی از رفاقت با ضارب شاه و روز ترور محمدرضا پهلوی

ظاهرا توی دوربینش کلت بود من هم نفهمیدیم که یک دفعه شاه دور خودش پیچید و افتاد. سرلشکر شمع‌دوست که کنار شاه بود هفت تیرش رو کشید. تا شاه گفت نزن اون زد و جا در جا ناصر فخرآرایی رو کشت. درها رو بستن شروع کردن به سؤال و جواب کردن. من رو هم گرفتن. گفتن با کی آمدی. گفتم با فخرآرایی. گرفتنم و تا چهار صبح ۶ بار از من بازجویی کردن، دیدن من هر بار همون صحبت‌ها رو می‌گم. چهار صبح هم منو بردن در خونمون تحویل پدرم دادن گفتن به شرط اینکه از تهران خارج نشی. البته بعد از اون هم هیچ وقت به سراغ من نیومدن.»

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
ارسال به دوستان
ترکیب رسمی تراکتور مقابل الدحیل اعلام شد؛ اسکوچیچ با توپ پُر در یادگار امام دنیامالی: نمادهای غیرورزشی در بازی ایران و مصر جایی ندارند سفیر آمریکا در اسرائیل: اروپایی‌ها اگر تهدید ایران را نفهمند، احمق هستند کشف ۵۳۹ کیلوگرم مواد مخدر در سیستان و بلوچستان سایپا رکورد زد؛ تولید خودرو ۵۰ درصد افزایش یافت گروه «جیپسی کینگز» در العلای عربستان روی صحنه می‌رود سعید اسماعیلی مسلط‌ترین فرنگی‌کار جهان در سال ۲۰۲۵ شد تمدید مهلت ثبت‌نام آزمون اختصاصی پذیرش دانشجو معلم سال ۱۴۰۵ مدارس آذربایجان‌ غربی روز سه‌شنبه غیرحضوری شد موافقت تل‌آویو با تعطیلی «رادیو ارتش» غول‌کُشی به سبک سیدمهدی؛ تحول خیره‌کننده رحمتی روی نیمکت خیبر خرم‌آباد یک روزنامه‌نگار: بن گویر زندان‌ های رژیم صهیونیستی را به «موسسه مرگ» تبدیل کرده پیشنهاد ضرغامی به پزشکیان: اگر به ترمیم کابينه اعتقاد ندارید، از استیضاح توسط مجلس استقبال کنید  قهرمانی مقتدرانه ایران در جام جهانی زورخانه‌ای؛ هند تسلیم هنرنمایی پهلوانان ایرانی بحران در خط دفاعی آبی‌ها؛ تردید «ساپینتو» برای استفاده از آشورماتوف در جدال مرگ و زندگی