۱۳ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ تير ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۷۸۳۲۳
تعداد نظرات: ۱۳ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۱۱ - ۲۳-۱۱-۱۴۰۱
کد ۸۷۸۳۲۳
انتشار: ۱۵:۱۱ - ۲۳-۱۱-۱۴۰۱
یک چهره - یک روایت

حجتی کرمانی؛ آشتی و دیگر هیچ!

حجتی کرمانی؛ آشتی و دیگر هیچ!
آیین نکوداشت محمد جواد حجتی کرمانی بهانه‌ای است برای اشاراتی تاریخی و بیان پاره ای نکات ۵۰ سال اخیر چرا که آنچه در مراسم گفته شد به اقتضای عنوان و انگیزه ذکر خصایل و خصایص بود اما این 12 نکته با نام او به سفری تاریخی می‌رود...

 عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند مجال شرکت در آیین گرامی‌داشت «محمد جواد حجتی کرمانی» در مؤسسه (روزنامۀ) اطلاعات در روز چهارشنبه 19 بهمن 1401 فراهم نیامد اما روایت این چهره و به بهانۀ آن گریزهای تاریخی و اشاره به دیگران و تاریخ 40 سالۀ اخیر را به بعد از انتشار گزارش آن نشست و بعد از تعطیلات موکول کردم تا هم حال‌و‌هوا عوض شده باشد و هم این گفتار، تکرار آنچه در نکوداشت گفته شد نباشد.

  نکوداشت یعنی بزرگ‌داشت شخص در حیات او: چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن، رُخم را بوسه دِه کاکنون همانیم. برای آقای حجتی کرمانی البته عمر دراز آرزو می‌کنم و 90 سالگی هم پایان خط نیست چرا ‌که همین حالا چهره‌های مشهوری در دنیای ادبیات و فرهنگ چون دکتر محمد علی موحد، ابراهیم گلستان و سمیعی گیلانی یا در آستانۀ 100 سالگی‌اند یا حتی پشت سر گذاشته‌اند.
   
    طبیعت نکوداشت‌ها که البته در حضور خود فرد هم برگزار می‌شود و از عنوان آن نیز برمی‌آید ذکر خصایل و خصایص نیکوست نه نقد کارنامه و از این رو قابل پیش‌بینی بود که سخنرانان جز در ستایش و وصف لطف و وفا و صفا نگویند. این گفتار اما فراتر و حاوی اشارات تاریخی به بهانۀ حجتی کرمانی است و نه به مناسبت او. چرا که به بهانۀ او به بسیار رخدادهای پیش و بعد از انقلاب می‌توان اشاره کرد و شیخ کرمانی - فرزند پدر زرتشتی که مسلمان و معمم شد- گواهی است بر این که انقلابیون تا چه اندازه نگاه آرمانی و گاه تخیلی داشتند و از این رو به مرور که با واقعیت‌های قدرت وسیاست آشنا شدند توی ذوق شان خورد و کنار کشیدند یا کنار گذاشته شدند و خواسته یا ناخواسته عرصه را به دیگران سپردند.

   مهم‌ترین وجه زندگی سیاسی حجتی کرمانی که شالودۀ فعالیت‌های بعدی او شد سال‌های زندان در رژیم گذشته است اما چه بسا اگر یک بی‌احتیاطی یا مقاومت نکردن یکی از اعضا در لو دادن رفقا نبود حجتی هم زندگی دیگری می‌داشت. منظور این است که اگرچه ۱۰ سال زندان سیاسی به خاطر فعالیت و عضویت در یک گروه مسلحانه سپری شد اما تعبیر زندانی سیاسی مناسب‌تر است چون چه بسا شخص در آغاز یک راه و قبل از آن که مبارز به مفهوم مصطلح دیگران شود گیر افتاده باشد. یعنی زندان، همان مبارزه نیست اگرچه تاوان آن است. قضیه قدری فلسفی شد. منظور این است که اعضای حزب ملل اسلامی در همان ابتدا گرفتار شدند و به خاطر فعالیت مسلحانه احکام اعدام برای آنها صادر شد و با تبدیل به حبس ابد یا زندان‌های کوتاه‌تر به حبس افتادند و حکم اولیه حجتی کرمانی هم به خاطر همراهی رییس کرمانی دادگاه چهار سال بود و اگر در دادگاه بعد به شاه ناسزا نگفته بود به ۱۰سال تبدیل نمی‌شد. حجتی البته قبل از آن هم فعالیت سیاسی داشته اما تصویر عمومی  از او به خاطر عضویت در یک گروه مسلحانه این است که انگار چریک بوده که بازداشت شده است. و اما 12 برش از زندگی او که در واقع نقبی به تاریخ معاصر است:

حجتی کرمانی؛ آشتی و دیگر هیچ!

 1. پدری زرتشتی که مسلمان و حجت‌الاسلام شد/ جالب‌ترین وجه برای معرفی او این است که پدرش با نام «رستم»‌ فرزند یک موبد زرتشی به نام «مرزبان»‌ بوده ولی رستم در نوجوانی نه تنها مسلمان می‌شود که به حوزه علمیه قم می‌رود و درس طلبگی می‌خواند تا معمم شود و می‌شود و نام خانوادگی حجتی را هم بنیان‌گذار حوزه علمیه قم برای طلبه جوان برمی‌گزیند که حالا با نام شیخ عبدالحسین شناخته می‌شده است. بدین ترتیب رستم نه تنها پا در راه پدر نمی‌گذارد که حجت‌الاسلام عبدالحسین حجتی کرمانی می‌شود و داستان او را محمد جواد در کتاب خواندنی «از آتشکده تا مسجد»‌ با قلمی شیرین آورده است و چون نیاکان ما نیز نه در دو سه نسل قبل که بسیار بیش از آن چنین بوده‌اند برای همه جذاب است. راز روحیه مداراجویی و احترام به فرهنگ‌های دیگر در او شاید در همین ژن نهفته باشد هر چند عصبیت و پاره‌ای تندخویی‌های او در سال های نخستین انقلاب با این ژنتیک سازگار نیست! 

 2. نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس شورای ملی/ اسلامی: رأی مردم استان کرمان به حجتی کرمانی برای عضویت در مجلس بررسی نهایی پیش نویس قانون اساسی یا همان خبرگان قانون اساسی در تابستان 1358 و مردم تهران در زمستان 1358 برای نمایندگی مجلس شورای ملی - که نام آن بعدا اسلامی شد- و در انتخاباتی آزاد و رقابیت و واقعی و بدون نظارت استصوابی که حتی مجاهدین خلق و حزب توده و روشن‌فکران سکولار هم کاندیدا داشتند چه رسد به نهضت آزادی و ملی‌ها و دفتر هماهنگی بنی‌صدر، نشان دهندۀ جایگاه او در افکار عمومی آن زمان است. پرهیز از نامزدی از کرمان در انتخابات مجلس شورا به این خاطر بود که رقابت با دریادار مدنی که نفر دوم انتخابات ریاست جمهوری در ماه قبل شده بود دشوار بود هر چند اعتبارنامه مدنی در مجلس رد شد و نتوانست بر کرسی نمایندگی مردم کرمان بنشیند.

 3. ماجرای بنی‌صدر/ مخالفت حجتی کرمانی با طرح عدم کفایت سیاسی اولین رییس جمهوری در سال 60 این تصور را دربارۀ او ایجاد کرده بود که در زمره حامیان یا حواریون ابوالحسن بنی‌صدر اولین رییس جمهوری ایران است. در حالی‌که چند روز بعد از واقعه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ نامه مفصلی به بنی‌صدر نوشته و از رفتار او در ۱۴ اسفند انتقاد کرده  و این نامه در روزنامه انقلاب اسلامی (متعلق به بنی‌صدر) چاپ شده بود.

  خود بنی‌صدر هم چند روز بعد پاسخ مفصل‌تری نوشت و از عملکرد خود دفاع کرد و گفت اگر انتسابات مهاجمین را افشا نمی‌کرد کشت‌و‌کشتار می‌شد. بنی‌صدر در آن زمان به جز ریاست جمهوری فرمانده کل قوا هم بود و قاعدتا این متن را در جبهه نوشته و برای روزنامه خود فرستاده بود. با این حال این نامه‌نگاری چندان در یادها نمانده بلکه به رأی ممتنع حجتی به اتفاق 12 نمایندۀ دیگر به طرح عدم کفایت سیاسی رییس جمهوری اشاره می‌شود. ملیون و نمایندگان فراکسیون نهضت آزادی به جای رأی مخالف یا ممتنع از شرکت در جلسه خودداری ورزیدند و دکتر یزدی بعدها گفت به خاطر شهادت دکتر چمران به لحاظ روحی درگیر آن موضوع بوده است. تنها کسی که رأی مخالف داد ( به جای ممتنع یا غیبت در جلسه) نمایندۀ شهرستان رشتخوار در استان خراسان بود.

    نقل بخش‌هایی از نامه حجتی کرمانی و پاسخ بنی‌صدر که در روزنامۀ انقلاب اسلامی در اسفند 1359 چاپ شد مناسبت دارد:

     حجتی کرمانی خطاب به اولین رییس جمهور‌ی نوشته بود:

    «- آیا شما نمی‌توانستید با صبر و حوصله، به سخنرانی خود ادامه دهید و آن‌ها هم شعارهای خودشان را بدهند و در پایان از مقامات بخواهید به کمک مردم، آن‌ها را دستگیر کنند؟  

    - برادر!... دیشب را ملت ایران با نگرانی تا نیمه شب بیدار ماند و بر صفحۀ تلویزیون یکی از چندش‌آور‌ترین صحنه‌های یک درگیری بچه‌گانه را به تماشا نشست که یک طرف آن با کمال تأسف رئیس‌جمهوری بود.

  من دیشب فهمیدم که چرا در آن صحنۀ ناراحت کنندۀ مجلس، خود من به صورت یک عامل تشنج درآمدم و مردم را مضطرب کردم. متأسفانه جریان را بر صفحۀ تلویزیون ندیدم که حالات خودم را ببینم و مقداری خودم را نصیحت کنم و به خودم تشر بزنم، گرچه این (نفس خبیث) - تعبیری که از امام بزرگوار در درس مسجد سلماسی به خاطر دارم – رام نمی‌شود و به فرمان نمی‌آید. در آن جریان، من به بد‌ترین نوع از موضع صحیح خودم، که هنوز هم بدان پایبندم، دفاع می‌کردم و همین ماجرا مرا در قضاوت عام و حتی خاص، در این گروه‌بندی‌‌یی که عمدتاً دو طرف دارد و من در هیچ‌یک از طرفین وارد نیستم و می‌خواهم اصلاح ذات‌البین کنم، طرفدار سرسخت یک طرف و مخالف سرسخت طرف دیگر معرفی کرد. این، بر من تحمیل شد، من حالت انفعالی شدید گرفتم، و در این حالت، قافیه را باختم.

 

  - چهرۀ برافروختۀ شما در جایگاه ریاست جمهوری اسلامی ایران، بر صفحۀ تلویزیون، در حالی که فریاد می‌زند و مردم را بر می‌انگیزد تا چماق‌داران را تأدیب کنند، بگیرند و ببندند و بیرون کنند و تسلیم مقامات کنند و فریادهای متضاد مردم، هلهله‌ها، کف‌زدن‌ها، سوت کشیدن‌های فرصت‌طلبانه و سوسول‌مآبانه که حکایت از شخصیت پاره‌ای از گردآمدگان در صحنه می‌کند، جلسۀ سخنرانی را به یک گود زورخانه تبدیل کرد کو با کمال تأسف، مرشد ضرب‌گیر آن، مقام ریاست‌جمهوری بود...

  - چرا این‌قدر از خود می‌گویید و به حساب «نهاد» ریاست‌جمهوری می‌گذارید؟... مقام ریاست‌جمهوری اسلامی ایران از شخص دکتر سیدابوالحسن بنی‌صدر رئیس‌جمهوری اسلامی ایران شکایت دارد، این مقام مرا وکیل کرده است این شکایت را به اطلاع او برسانم و به دادگاه عدل الهی ببرم.

  - مقام ریاست‌جمهوری اسلامی ایران که پس از مقام رهبری، بالا‌ترین مقام است، توسط عده‌ای از برادران و من‌جمله توسط برادر، دکتر بنی‌صدر، تضعیف شده است و اگر این برادر، درصدد جبران این تضعیف برنیاید و با تقویت و اصلاح نفسانیات خود و گوش دادن متواضعانه به فرامین اخلاقی اسلام که در بیانات امام متجلی است، از خود، یک رییس‌جمهوری جدید نسازد که مظهر خودداری و تحمل و بردباری و فروتنی و از خود گذشتگی باشد، جمهوری در خطر است....

   - دیشب با چند تن از نزدیکان، به تماشای تلویزیون نشسته بودیم. وقتی رئیس‌جمهوری زنجیر و چاقو و اسلحۀ گرم، به مردم ارائه می‌کرد و نام نهادهای انقلابی را به عنوان مرکز اصلی چماق‌کشی‌ها معرفی می‌کرد و ملتی را در اضطراب و ناراحتی فرو می‌برد و دشمن را شاد و خندان می‌کرد... یکی از نزدیکان به من گفت: من آنجا بودم... اگر شما خودتان به جای بنی‌صدر بودید... شاید عصبانی‌تر می‌شدید... نمی‌دانید چه خبر بود... گفتم: شاید! مگر من از عصبانیت‌های خودم دفاع می‌کنم؟ نقطه ضعف من است و بدان اقرار دارم. من اگر از موضع درست، بدون عصبانیت، از موضع فکری خودم دفاع کنم، هم می‌توانم حرفم را بدون آنکه بر اثر عصبانیت ناتمام و ناقص گفته شود، به خوبی ادا کنم و هم شنونده و بیننده فرصت تفکر و ارزیابی سخنانم را خواهد داشت. در میان جنجال و دعوا و شعار و سوت و مرگ بر فلان و زنده باد فلان، که آدم نمی‌تواند از موضع درست خودش دفاع کند... این صحیح، که نباید در سخنرانی رئیس‌جمهوری اخلال کرد. این را همه محکوم کرده‌اند، نه تنها این محکوم است، جریانات مشابه هم که نسبت به ریاست دیوان‌عالی کشور ( بهشتی) و ریاست مجلس ( هاشمی رفسنجانی) پیش آمده است، آن‌ها هم به شدت محکوم است. ولی من دیشب فکر می‌کردم، اگر به جای دکتر بنی‌صدر، دکتر بهشتی بود، چه می‌کرد؟ و همان‌جا گفتم که یکی از نکات مثبتی که در دکتر بهشتی است، همین تسلط بر اعصابی است که ایشان دارند و در این‌گونه مواقع، همین تسلط بر اعصاب، او را در معرکه پیروز می‌کند.»

حجتی کرمانی؛ آشتی و دیگر هیچ!

   ابوالحسن بنی‌صدر هم در پاسخ نوشت:

   «-  وقتی این‌ها در پشت پنجره جمع شدند و ناسزا می‌گفتند: «سپهسالار پینوشه، ایران شیلی نمی‌شه» کسی را به میان آن‌ها فرستادم و گفتم شما که به نام امام این کار را می‌کنید، احترام امام و سخن امام را نگه دارید. زیرا دو روز پیش امام فرمودند "‌رییس‌جمهور ما بر دل‌ها حکومت می‌کند" و صحیح نیست که شما یک روز بعد بیایید و این‌طور ناسزا بگویید، آن هم در حضور سفیر الجزایر. اینها در دنیا منعکس می‌شود و اولین نتیجه آن این است که در ایران حکومت وجود ندارد و هرکس هر چیز را می‌گوید. حتی کسانی می‌آیند و به نام امام و درست ضدحرف امام را می‌زنند و کسی هم مانع نمی‌شود.

   پس این نصیحت انجام گرفت و مفید واقع نشد. اما شما که فیلم آن واقعه را دیده‌اید، از یک نکته غافل شده‌اید و آن این است که نه! آنها مشغول شعار دادن نبودند و ناسزا می‌گفتند. چندین نوبت هم بلندگو را قطع کردند. مع‌هذا خون‌سردی خود را از دست ندادم و درصدد تعرض به آنها هم برنیامدم و اگر در فیلم درست دقت کرده باشید، یک‌بار یک گوشه‌ای از میدان خالی شد. این همان وقتی بود که آنها سنگ و فشفشه به میدان پرتاب کردند، سنگ‌هایی که در غلاف آهنی بود و یک نمونه از آن را نشان دادم.

  پس تا کار به اینجا نرسیده بود، با وجودی که بلندگو را به دفعات قطع کردند، هیچ عکس‌العملی نشان ندادم و هرچه بود دعوت به آرامش و سکوت و بی‌اعتنایی به شعاردهندگان بود. پس مبنای استدلال شما به این ترتیب غلط از آب درمی‌آید و بر شما روشن می‌گردد که اگر آن‌ها تا صبح هم آنجا می‌ماندند و به شعار دادن اکتفا می‌کردند (چنان‌که در این دو سال، چه قبل از ریاست جمهوری و چه بعد از آن، بار‌ها پیش آمده است) هیچ‌وقت به برخورد نمی‌انجامید و هیچگاه خون‌سردی خود را از دست نمی‌دادم.

 

   می‌مانَد این که شما بگویید، عیبی نداشت اگر آن‌ها سنگ می‌پراندند، خوب، شما بی‌اعتنایی می‌کردید! بعد معلوم شد که این‌ها کارد و اسلحه گرم هم دارند. اگر کار به استفاده از آن‌ها می‌کشید، چه می‌کردیم؟! در این وقت از پلیس خواستم (البته قبلا هم خواسته بودم یعنی صبح از رئیس کل شهربانی و بعدازظهر از وزیر کشور و از سرهنگ لاهوتی رئیس پلیس نیز نزدیک ساعت ۳ بعدازظهر خواستم و در‌‌ همان سخنرانی نیز نخست از پلیس خواستم) که این‌ها یعنی پلیس رفتند و عده زیادی‌شان هم زخمی شدند.

    این‌طور معلوم شد که اگر خود مردم عمل نکنند، خدای ناکرده ممکن است زمینۀ یک برخورد خونینی فراهم شود و گفتم که "این‌ها را با آرامش از دانشگاه بیرون کنید." شما با توجه به این مقدمات که طی شده است، اگر اشتباهی در کار می‌بینید و راه دیگری سراغ دارید، آن را بگویید و در صورتی که دیدم اشتباه کرده‌ام از خود انتقاد می‌کنم.

 اما مسأله به این صورت بود و تفصیل آن را هم در مصاحبه گفتم و غیر این نکته که کوشیدم این‌ها را متوجه این معنا بکنم و آن اینکه با فرمایش روز قبل امام، این‌گونه شعار‌ها در دنیا برای جمهوری اسلامی ما بسیار موهن است و ما دیگر نمی‌توانیم با آن سرِ افراشته در برابر دیگران بنشینیم و بگوییم که شما هم مثل ما جمهوری درست کنید. برای اینکه می‌گویند که این چه نوع جمهوری اسلامی است که امروز رئیس‌جمهور آن از قول امام بر دل‌ها حکومت می‌کند و فردا عده‌ای او را «پینوشه» خطاب می‌کنند و مانع حرف زدن او می‌شوند!

  - من با شما موافق نیستم که اگر حرف نمی‌زدم بهتر بود. خیر! اگر حرف نمی‌زدم معنایش همین می‌شد و می‌گفتند که "این چطور رییس‌جمهوری است که بر دل‌ها حکومت می‌کند، آن هم از قول رهبر انقلاب ولی روز بعد نمی‌گذارند حرفش را بزند"  و این  در سطح جهانی و در سطح کشور انعکاس فوق‌العاده خطرناکی می‌داشت. آن وقت دیگر شما همین نامه‌ها را هم نمی‌توانستید بنویسید. اگر خود را محور قرار می‌دادم خیلی کار‌ها که به زیان من است و برایم مخالفت درست می‌کند حتما نمی‌کردم و من هم مثل بسیاری می‌کوشیدم روشی اتخاذ بکنم که «نه سیخ بسوزد و نه کباب» اما با توجه به خطرهایی که کشور را تهدید می‌کند، جمهوری و اسلام را تهدید می‌کند، در مسؤولیت خود دیدم و می‌بینم که با کجی‌ها مقابله کنم.»

  4. بازیگران رفته/ نه تنها بازرگان و بنی‌صدر که ابراهیم یزدی و سید محمود دعایی هم در این سال‌ها از دنیا رفته‌اند و از حجتی کرمانی در حالی تجلیل شد که رییس موسسه اطلاعات هم در نیمه خرداد 1400 از دنیا رفت و او دل‌تنگ به نظر می‌رسید و به همین خاطر از سخنرانان خواست بیشتر از دعایی و راشد یاد کنند و بهانه مراسم هم رونمایی از کتاب اخیر او درباره راشد بود. روحانی‌یی که در رادیوی رژیم شاه سخنرانی می‌کرد و حجتی در زندان به سخنان او گوش می‌داد. 

   5. قلم شیرین و بیان نارسا: هر قدر قلم او شیرین و روان است اما در بیان شاید تسلط لازم را نداشته باشد و به همین خاطر تصمیم او در مناظره با مصباح یزدی در دوران اصلاحات با آن همه سخن‌ور در این طیف از اشتباهات او دانسته می‌شود و اصلاح‌طلبان انتظار داشتند چهره‌هایی چون دکتر سروش یا مهاجرانی با مرحوم مصباح مناظره کنند. این مناظره بازتاب گسترده هم نداشت اما مصباح توانست بگوید از مناظره گریزان نیست و سروش نخواسته بود. (حال آن که سروش برای او سه شرط گذاشته بود: نخست این که اعلام کند کدام متن مکتوب او معیار است چون بیشتر سخنرانی داشت تا متن مکتوب و وقتی مصباح مدام به نوشته‌های سروش ارجاع می‌داد سروش چه باید می‌کرد؟ دوم این که اگر در تلویزیون است زنده و اگر در جای دیگر در حضور همه باشد. سوم هم این که رفتار گروه فشار و حمله‌کننده‌ها را محکوم کند چون انسان نمی‌تواند با مدافع ضرب و شتم و کتک مناظره کند). 

  6. احمدی‌نژاد و هاشمی رفسنجانی/ حجتی کرمانی از منتقدین جدی محمود احمدی‌نژاد بود اما می‌گفت ظهور او سبب شد تا هاشمی پاک شود و پاکیزه از دنیا برود و به خطاهای خود در مقابله با بازرگان پی ببرد! این نکته را یک بار با خود هاشمی رفسنجانی هم در میان گذاشته بود و البته نگفته چه واکنشی نشان داد.

  7. جستن از خطر حذف/ فضای رادیکال بعد از حذف بنی‌صدر می‌توانست به حذف کامل حجتی کرمانی بینجامد اما هاشمی رفسنجانی در مجلس اجازه نداد و بعدتر هم آیت‌الله خامنه‌ای در مقام رییس جمهوری با انتصاب او به عنوان مشاور مانع این اتفاق شدند هر چند که گله داشت چرا حکم او به امضای رییس دفتر رییس جمهوری است نه خود رییس جمهوری. 

  8. شاهد نظارت استصوابی/ این که در اولین دوره مجلس خبرگان پس از درگذشت امام نماینده مجلس خبرگان رهبری شد و هشت سال هم در این جایگاه بود اما بعدتر و برای عضویت دوباره در همین مجلس خبرگان صلاحیت او را شورای نگهبان با ادعای محرز نشدن صلاحیت علمی تایید نکرد از اتفاقات جالب است چون سن او بالاتر رفته و به لحاظ دانش فقهی طبعا موجه‌تر شده بود ضمن این که قرار بر این بود که از اعضای سابق خبرگان امتحان گرفته نشود. اعتراضات او البته مثل دیگران به جایی نرسید. 

  9. روزنامه‌نگاری/ حجتی کرمانی را می‌توان از حیث سابقه فعالیت در مطبوعات و مشخصا روزنامه اطلاعات روزنامه‌نگار دانست ولی در سال ۱۳۸۷ که در انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران نام او در فهرست نهایی روزنامه‌نگاران پیش‌کسوت در آیینی به یاد احمد‌ بورقانی قرار گرفت و دعوت‌نامه را خود برای او بردم از حضور عذرخواست و به یاد نمی‌آورم به دلیل ارتزاق نکردن از این حرفه بود یا چون ناخوش‌احوال بود. با این حال نام او را در فهرست نهایی قرار دادیم چون حضوری مستمر در روزنامه اطلاعات داشت نه آن که از بیرون مطلب بفرستد. ستون «کوتاه و‌ گویا»‌ی او بسیار خواندنی بود. همان زمان که ستون «گل‌آقا»ی کیومرث صابری هم خوانندگان فراوان داشت و بعدها هر هفته نیم صفحه هم «هفته‌خونی» می نوشت که در واقع هفته‌خوانی بود و با خون نسبتی نداشت!

 10. زاده و بالیدۀ کرمان/ روحیه متساهل و نابخل‌ورزانه او را باید به جغرافیای تولد و پرورش هم ربط داد. کرمانی‌ها اگر هم بخواهند بد باشند نمی‌توانند و اهل مدارا و سخاوت‌اند! این صفات هم در کرمانی‌های مختلف جلوه کرده چندان که عکس این قضیه را دشوار بتوان سراغ گرفت. این نکته را البته درباره هر کرمانی می‌آورم چه حجتی کرمانیِ روحانی باشد چه احمد زیدآبادیِ روزنامه‌نگار. چه هوشنگ مرادی کرمانیِ نویسنده و چه همایون صنعتی‌زادۀ ناشر. سال ۹۸ هم در همین تارنما نوشتم: بخشی از صفات سردار سلیمانی هم به خاطر کرمانی بودن اوست. نه تنها حجتی کرمانی چنین بود که از سرهنگ تاج‌الدینی کرمانی رییس دادگاه محکوم کنندۀ او هم با صفات نیک یاد می‌شود تا جایی که بعد از انقلاب و در مجلس ترحیم او زندانی سابق هم شرکت کرد. (نویسنده این سطور البته هیچ نسبتی با کرمان ندارد و تا کنون به این شهر و دیگر شهرهای استان کرمان سفر نکرده اما کرمانی با این صفات بسیار دیده و شناخته است!)

  11. تشدید موضع انتقادی/ قابل حدس است که حجتی کرمانی نیز در سال‌های اخیر منتقدتر و فاصلۀ او با حاکمیت بیشتر شده است. تا جایی که در سال ۱۴۰۰ خواستار انتصاب ابراهیم رییسی به ریاست جمهوری با حکم حکومتی به جای برگزاری انتخابات پرهزینه شد و در جریانات پسامهسا هم نامه‌های سرگشاده نوشته و همین شاید سبب شده باشد در آیین نکوداشت یا رونمایی از کتاب او در موسسه اطلاعات از جناح اصول‌گرا چندان کسی حاصر نباشد.

  12. بر تخت‌نشستگان در بهشت/ از میان تمام آنچه حجتی کرمانی نوشته و طی این ۴۰ سال خوانده‌ام هیچ یک به اندازه یادداشت او درباره مهندس بازرگان در یاد این نویسنده نمانده است. چرا که موضعی کاملا متفاوت و شگرف اتخاذ کرد و از منظری دیگر نوشت. با نگاهی قرآنی و این که اختلافات مربوط به این دنیا بوده حال آن که بازرگان و امام خمینی را می‌توان نشسته بر تخت‌هایی در بهشت تصور کرد و مصداق آیات 15 و 16 سوره واقعه با توصیف «‌متکئین علیه متقابلین»‌ دانست:‌ رو‌به‌روی هم نشسته در تخت‌ها و نیمکت‌ها در بهشت.  در آن یادداشت نیاورده بود ولی در برخی روایت‌ها -که البته همه علمای شیعه تایید نکرده‌اند- آمده است که بزرگان صدر اسلام با همه اختلاف‌های دنیوی و حتی جنگ باور داشتند که اینها همه دنیوی است و چه بسا در بهشت در نیمکت‌های مقابل هم (‌به تعبیر قرآن)  بنشینند. 

   باری برای آدمی با این روحیات فضای پر از تخاصم و نفرت کنونی بسیار تأسف‌بار است و می‌توان حدس زد چقدر دچار حیرت و حسرت شده و چقدر دل او برای فضای سال‌های 57 و 58 تنگ است و چه بسا وقتی پیاده از کوچه‌ای بگذرد از نسل جدید کمتر کسی او را بشناسد و تنها بر پایۀ لباس قضاوت کند و او را در کاستی‌ها مقصر بداند یا هرگز نداند که تا چه حد کوشیده از سابقه و اعتبار خود برای آشتی هزینه کند.

  با این اوصاف گزاف نیست اگر گفته شود نام حجتی کرمانی نه با زندان و سلاح پیش از انقلاب، نه با نمایندگی مجلس بعد از انقلاب، نه با بنی‌صدر و هاشمی که با یک کلمه پیوند خروده است: آشتی و دیگر هیچ! مردی که با خود و با جهان پیرامون خود به صلح رسیده و جز آشتی ملی نسخه‌ای نمی‌شناسد. بی‌سبب نیست که محقق داماد می‌گوید اگر قدرتی داشت شکنجه‌گران خود را نیز عفو می‌کرد و با این منطق اگر مجال می‌یافت و قدرتی می‌داشت ماندلایی می‌شد برای خودش!

    

 

 

 

 

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۱۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۱۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
21
3
نوشته ای:
"هر قدر قلم او شیرین است اما در بیان تسلط لازم را شاید نداشته باشد و به همین خاطر تصمیم او در مناظره با مصباح یزدی از اشتباهات او دانسته می‌شود و اصلاح طلبان انتظار داشتند چهره‌هایی چون دکتر سروش یا مهاجرانی با او مناظره کنند. این مناظره بازتاب گسترده هم نداشت اما مصباح توانست بگوید از مناظره گریزان نیست."
مربوط به کمی تسلط در بیان نبود، مربوط به اختلاف سطح علمی بود، ای کاش سروش و مهاجرانی هم به همراه ایشان( که صد البته با این دونفر از نظر درستی عمل از زمین تا آسمان تفاوت دارد) در آن مناظره حضور داشتند تا معلوم می شد که چند مرده حلاجند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۴۳ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
32
5
باز هم با تکنیک ساندویچ یعنی قرار دادن دروغ هایی در میان سخنانی درست سعی در خوراندن افکار خود به مخاطب داری
اگر مخاطب متوجه این تکنیک نباشد گول میخورد و همان عده گول خورده برای این زحماتی که میکشی برایت کافی است
ولی بدان ماه هیچگاه برای همیشه پشت ابر نمیماند.
عصر ایران

کدام یک دروغ است؟ لطفا یک مورد را مشخص کنید.عادت ادعای کلی و تهمت را کنار بگذارید. بگویید بند فلان سطر چندم نادرست است. مگر می شود یک متن را با چهار جمله نفی کرد؟ نه هیچ کتابی را می توان به تمامی نفی کرد نه هیچ فیلمی نه هیچ نطقی را. ساده ترین نوع برخورد این است که به جای انگشت گذاشتن بر جزییات کل را انکار کنید.

پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۱:۱۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
باز می‌دونی قشنگیش چیه عصر ایران؟ آقای خدیر؟ طرف فقط یه اصطلاح «تکنیک ساندویچ» یاد گرفته با تعریف دو خطیش، چپ و راست هرجا می‌ره همینو می‌گه. بخدا قبل از خوندن نوشته شما و نوشتن این کامنت توی یه مطلب یه رسانه اصول‌گرا هم خطاب به حرفای دیگه همینو دیدم‌. بعد اگه ازش بخوای به استناد حرف خودش این نوشتاری که ساندویچ پیچی شده رو بررسی کنه و بخش های نون یا محتویاتش رو از هم متمایز کنه نمی تونه.
چون فقط یه اصطلاح و تعریفش رو یاد گرفته‌. کل مطالعه‌اش همین بوده. کل سوادش همینه‌. تموم.
و قشنگت‌تر این که همین آدم می‌ره تو جمع ۴ تا بی سواد دیگه، همین حرفا رو میزنه و (از خود آقای خدیر آموختم) با همین دو کلمه حرف قشنگ و یه خط تعریف در میان نا بلدان، بلد حساب میشه! اون نابلد ها و بی سواد ها هم به به و چه چه میزنن براش!
جمال
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
3
19
سلام،مطلبی شیرین ،خواندنی،مستند و البته منصفانه بود، همانند دیگر نوشته های تان. سپاس از شما.
منصور
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
1
6
متن کامل پاسخ بنی صدر به حجتی کرمانی رو هم می شه جایی دید؟ عجیبه 41 سال قبل و این داستان.
عصر ایران بله، متن کامل را چندی پیش تارنمای تاریخ ایرانی منتشر کرده بود. منتها چون بسیار مفصل است به همین نقل بسنده شد. جان کلام آقای حجتی این است که بنی‌صدر نباید عصبانی می شد و حمله‌کنندگان وبرهم زنندگان را به نهادهای انقلابی نسبت می‌داد یا تعبیر چماق‌دار را نباید به کار می‌برد و بنی‌صدر هم در پاسخ گفته نباید اجازه داشته باشند سخنرانی رییس جمهور و فرمانده کل قوای کشور در حال جنگ را بر هم بزنند و باید جلوی آنها می‌ایستاده و البته همین قضیه 14 اسفند برای بنی‌صدر بسیار گران تمام شد و به حذف و عزل او انجامید.
ناشناس
Netherlands
۱۸:۴۸ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
0
10
دکترباستانی پاریزی و میرزارضای کرمانی هم کرمانی بودند.
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۵۵ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
4
6
توصیفتان از کرمانی ها را می پسندم
به این فهرست می توانید عادل فردوسی پور را هم اضافه کنید که جفا دید و نرفت
و همچنین محمدرضا باهنر که در میان اصولگرایان ژان پل سارتری است برای خودش
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۲۱ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
ژان پل سارتر؟؟؟؟؟
تن اون مرحوم توی گور لرزید.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۰:۰۱ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
29
3
مقاله سراسر چرت....یک مصادره به مطلوب به تمام معنا
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
0
1
آشتی با چه کسانی و برای چه منظوری؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۸ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
0
5
چماقداران از روز اول پیروزی انقلاب به جان مردم افتادند و آزادی را که شعار اول انقلابه بود از بین بردند.
توحیدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۲۶ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
0
2
...مهم نسل جوان هست ...که هیچ پای بند خوب و بد اینها نیست...او آینده را می بیند
چکو
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۱ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۴
0
1
حجتی کرمانی،مصداق "السابقون......"،هم هست.من از"مکتب تشیع" و"مکتب اسلام" ، بانام وگفتار او، آشنایم.اقای خدیرهم حیف کرد که مراسم بزرگداشت اورا از دست داد.درعین حال،بسیارمطلب بجا وخواندنی بود.