عصر ایران ؛ زینب رحیمی __ از اشنویه و سردشت، بانه و مریوان تا سراوان؛ درد یکی است. فقر و اجبار. مرگ دسته جمعی اسب ها و قاطر کولبران و سوخت بران در مرزهای ایران. تصویر دالانی از جنازهها چند روزی است که دست به دست میشود؛ صدها قاطر به یکباره کشته شدهاند؛ اینجا منطقه کوهستانی کلهگان سراوان در استان سیستان و بلوچستان است جایی که از این حیوانات نگهداری و احتمالا برای سوخت بری استفاده می شود.
مرگ اسب ها و قاطرها در مرزهای ایران در کردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی و سیستان و بلوچستان تازگی ندارد. اینجا منطقه جنگلی اشنویه در آذربایجان غربی است. این جنازههای انباشته شده روی هم مربوط به سال 97 است. همان سالی که معابر مرزی محدود و تقریبا مسدود شد. در اعتراض به این وضع کاسبان شهرهای مرزی مثل بانه، مریوان، سقز و جوانرود هم اعتصاب کردند.
هیچ کس این مرگهای دسته جمعی را در مرزهای ایران گردن نمی گیرد. کار هر کسی که باشد در غیر قانونی بودن آن شکی نیست. پیغام خوبی هم برای مرزنشینان دردکشیده و زخم خورده ندارد آن هم در این وضع اقتصادی ایران. به هر حال هیچ کس از سر دلخوشی کولبر یا سوخت بر نمی شود. تعداد بیکاران در مناطق مرزی کردنشین 80 هزار نفر برآورد شده. نبود صنایع و کم بودن تولیدناخالص داخلی در شهرهای مرزی کردستان و آذربایجان غربی عامل روی آوردن مرزنشینان به کولبری عنوان شده است.
بارها فعالان مدنی و محیط زیست و وکلا و باقی شهروندان به این مرگهای دسته جمعی اسب و قاطرها در مرزهای ایران اعتراض کرده و آن را غیر اخلاقی و غیر انسانی دانسته اند اما همچنان مرگ با تیر جنگی نصیب این حیوانات سختیکشیده می شود.
اسب و قاطرهای کشته شده مدت ها در دشتها و جنگل می مانند. اگر در رودخانه بیفتند اوضاع بدتر است. آب را بی برو برگرد آلوده می کنند. کسی مسیولیت برداشتن و معدوم کردن جنازه ها را برعهده نمیگیرد. این یک خطر بهداشتی در کمین اهالی آن مناطق است.
بین مرگ زیر بار فقر و گرسنگی با مرگ زیر بار کوله بری باید یکی را انتخاب کنند. انتخابی که پر است از اجبار. پر از تهدید. پر از مرگ.