عصر ایران؛ مهرداد خدیر- وزارت سید حمید سجادیهزاوه وزیر ورزش و جوانان به دو سال هم نرسید و او هم در آستانه نیمفصل از قطار پیشرفت دولت ابراهیم رییسی پیاده شد. هم او که سال 1390 به عنوان اولین وزیر ورزش ایران و در دولت دوم محمود احمدینژاد معرفی شده و رأی نیاورده بود ۱۰ سال بعد باز معرفی شد و این بار رای آورد.
در نوبت اول به ارتباط با اسفندیار رحیم مشایی متهم شد چرا که از بهار 1390 میان اصولگرایان بر سر آنچه نفوذ جریان انحرافی میخواندند اختلاف افتاده بود و در نوبت دوم کسی به این موضوع نپرداخت یا کاراکتر غیر سیاسی او چنین احتمالی را دور میساخت.
بدین ترتیب و در پی ۱۰ سال در دولتی که به عنوان دولت سوم احمدینژاد هم شهرت دارد باز به عنوان وزیر ورزش و جوانان معرفی شد و این بار به او رای اعتماد دادند در حالی که صلاحیت خود رییس جمهوری سابق -که او را به عنوان اولین ورزش معرفی کرده بود رد شده - و حامی یا برکشنده (واقعی یا شایعه) هم یک دوره زندان را تجربه کرده بود.
همای سعادت اما بر شانه دونده سابق نشست و در کشوری که تخصص در مدیریت چنان است که خانم متخصص زایمان را سفیر در یک کشور اروپایی میکنند یک قهرمان ورزشی وزیر ورزش شد.
مشکل اما اینجا بود که وزارت ورزش و جوانان فدراسیون دو و میدانی نیست و اتفاقا به وزیری نیاز داشت که نگاه کلان داشته باشد و از آغاز پیدا بود که حمید سجادی ماندگار نخواهد بود و حتی اگر آن اتفاق - سقوط بالگرد- هم رخ نداده بود باز بعید بود بتواند به وعدههایی که در قالب یک برنامه خام و پر از شعار ایدیولوژیک نوشته بود عمل کند.
حالا وزیر ورزش و جوانان هم مثل وزیران کار و صمت و جهاد کشاورزی و آموزش و پرورش و رییس کل بانک مرکزی و معاون افتصادی از کابینه ابراهیم رییسی خارج شده است. اما اگر او متولی ورزش و جوانان بوده که کثیری از مردم را دربرمیگیرد چرا واکنش خاصی در جامعه درنگرفته است یعنی انگار نه انگار که بوده!
یک دلیل شاید این باشد که از ابتدا هم کسی او را زیاد جدی نمیگرفت و حس میشد اختیار و اقتدار چندانی ندارد. بلکه نمایه یا ویترینی برای دیگران است. دلیل دوم این که در کشورهای توسعه یافته اساسا جایی به عنوان وزارت ورزش و جوانان معنی ندارد. چون توسعه ورزش همگانی با شهرداریهاست و متولی ورزش قهرمانی هم فدراسیونها و کمیته ملی المپیکاند.
بنا براین اگر حمید سجادی میخواست برای ورزش ایران کاری کند بهترین کار این بود که استقلال فدراسیونها را تقویت کند حال آن که تحمیل یا تن دادن به سرمربی فعلی تیم ملی فوتبال به تنهایی کافی است تا روشن شود چه اندازه به استقلال فدراسیونها بها میداده است.
کلمه «جوانان» در عنوان آن هم یک شوخی تلخ است. چون تقریبا هیچ کار ویژهای برای جوانان انجام نمیدهند و این واژه در واقع میراث ادغام دو سازمان تربیت بدنی و جوانان در در دولت دوم احمدینژاد است. در این دو سال اما حتی اظهار نظری درباره جوانان از زبان وزیر ورزش و جوانان شنیده نشد و تنها وزیر ورزش بود.
این اشاره هم کافی است که معاون امور جوانان وزارتخانه جناب وحید یامینپور بود که بر جای یکی شخصیت مشهور علمی (دکتر گلزاری) نشست و با چند اظهار نظر خاص و شاذ شهرت بیشتری کسب کرد.
یا یامینپور را خود سجادی برگزیده بود که نشان میدهد به چه تفکری تعلق داشته ولی رو نمیکرده یا برای او تعیین کردند و تنداده که باز نشان میدهد چه روحیهای دارد و همین سبب میشود در ارزیابی کارنامه سجادی سراغ بخشهای دیگر هم برویم.
چون به جوانان اشاره شد اشاره به دلیل افزودن کلمه جوانان در عنوان وزارتخانه ضرورت دارد و جالب است. ماجرا از این قرار است که در دولت دوم احمدینژاد بعد از برکناری مهرداد بذرپاش از ریاست سازمان ملی جوانان خانم دکتر فرحناز ترکستانی به ریاست آن منصوب شد اما او که متخصص زنان وزایمان بود احتمالا به توصیه خانم دکتر وحید دستجردی که دل خوشی از احمدینژاد نداشت این مسوولیت را نپذیرفت. از اتفاقات بامزه این که در سازمان ملی جوانان مراسم تودیع و معارفه گذاشتند اما نه آن که باید وداع میکرد آمد و نه آن که منصوب شده بود! چون بذرپاش با دلخوری رفته و خانم دکتر هم قبول نکرده بود.
مدیریت جهادی یا احمدینژادی ویژگیهای متعددی دارد و یکی هم این است که بدون رضایت فردی را به معاونت ریاست جمهوری و ریاست یک سازمان منصوب کنی و بعد او اعلام میکند نمیپذیرد!
در واقع اگر خانم دکتر ترکستانی ریاست سازمان جوانان را پذیرفته بود چه بسا حالا دیگر وزارت ورزش و جوانان نداشتیم! چون بعد از آن بود که احمدینژاد تصمیم گرفت دو سازمان تربیت بدنی و جوانان را ادغام کند و حاصل شد وزارت ورزش و جوانان.
اولین وزیر پیشنهادی نیز همین آقای سجادی بود که به دلیلی که در آغاز آمد به او رای اعتماد ندادند. ۱۰ سال بعد اما ابراهیم رییسی او را برای همان جایگاه معرفی کرد و این بار رای اعتماد دادند تا در دولت کنار مهرداد بذرپاش بنشیند که اکنون وزیر راه و شهرسازی است. در دولت حسن روحانی هم وزیران پیشنهادی ورزش آن قدر به صخره مجلس خوردند که به خنثیترین گزینه تن داد و استاد کم اهمیتترین دانشکده دانشگاه تهران- محمود گودرزی - وزیر ورزش شد. انصافا روحانی که با امید جوانان رییس جمهور شده بود هم در این عرضه سنگ تمام گذاشت!
دو سال قبل حمید سجادی انشایی در حد دبیرستان با چند جدول را که معلوم بود سرسری نوشته شده به عنوان برنامه ارایه داد حال آن که بخش غالب آن وظایف مصرح وزارتخانه است. یعنی اگر هیچ وزیر و سرپرستی هم نباشد کارمندان سازمان تربیت بدنی سابق و وزارت ورزش کنونی این کارها را خودکار انجام میدهند. اصلا بودجه میگیرند برای همین کارها. هر چند که وضعیت وارونه شده و در دستگاه های دولتی بیشتر بودجه صرف حقوق و مزایای کارکنان میشود و پول زایدی برای اجرای برنامهها و وظایف باقی نمیماند.
مثلا نوشته بود یا برای او نوشته بودند: برگزاری اردوها و دیدارهای تدارکاتی جهت شرکت در مسابقات قهرمانی جهان و آسیا/شرکت در مسابقات قهرمانی جهان و آسیا/ ارتقا و تقویت جایگاه ورزش قهرمانی و حرفهای در عرصههای جهانی و بینالمللی .
یا در بند چهارم: برگزاری اردوهای داخلی و دیدارهای تدارکاتی خارجی. بندهای دیگر هم از این دست است: کمک به هیاتهای ورزشی / مسابقات قهرمانی کشور / میزبانی رویدادهای بینالمللی
اینها نشان میداد او اساسا معنی برنامه را نمیداند بلکه امور جاری و روزمره را برنامه میپندارد. مثل این که از شهردار تهران بپرسند برنامه شما چیست و بگوید رفت و روب شهر و قیر پاشی معابر و صدور جواز ساخت خانه و پرداخت حقوق و مزایای کارکنان! حال آن که اینها وظایف روتین است نه برنامه.
در حالی که هر شهرداری برنامه ویژه خود در زمینه حمل و نقل را اعلام میکند. یکی با توسعه مترو و دیگری با ساخت بزرگراه یا سومی با تونل و اتوبوس تندرو و شهردار کنونی دنبال ترامواست. نمیآیند بگویند برنامه ما حمل و نقل است!
برنامه یعنی در یک بازه زمانی مشخص از نقطه الف به نقطه ب برسیم. مثلا وزیر ورزش میگفت حالا زنان را به ورزشگاه راه نمیدهند من درها را باز میکنم. یا حالا دو باشگاه اصلی دولتیاند من خصوصی میکنم. یا الان این تعداد ورزشگاه داریم به این تعداد میرسانم. اصلا میتوانست به رییس خود تاسی کند و بگوید سالی هزار ورزشگاه میسازیم و وقتی نساخت رو به دوربین کند و بگوید: قبلیها باید میساختند! یا اگر از وضعیت استقلال با دهها میلیون هوادار بپرسند بگوید اتفاقا از چهار مدیر عامل طی دو سال وزارت خود ( آجورلو و فتح الله زاده و کریمی و خطیر) پرسیدم و شبها به خاطر آن نمیخوابم!
حمید سجادی که دوست داشت در نوبت دوم معرفی به وصال برسد و ناکام از مجلس خارج نشود یک مشت شعار ایدیولوژیک را هم به عنوان برنامه فرهنگی ردیف کرد تا نظر مجلس انقلاب را جلب کند و البته معلوم شود معنی فرهنگ را هم نمیداند:
۱. تشکیل نهضت داوطلبی با همکاری بسیج مستضعفین
۲. تشکیل گروه های جهادی در ورزش در راستای کمک به فعالیتهای ورزش همگانی
۳. تأکید بر گسترش فرهنگ استفاده از تولیدات داخلی (سختافزاری و نرمافزاری)
۴. رعایت عوامل زیست محیطی در فعالیت های ورزشی
۵. تدوین دستورالعمل فرهنگی ـ ورزشی در فدراسیونها و باشگاهها
۶. طراحی الگوهای استاندارد مناسب برای پوشش ورزشی بانوان
۷. ترویج فرهنگ عفاف و حجاب ویژه باشگاههای ورزشی
۸.ترویج ارزشها و موازین اسلامی و ارزش های فرهنگی-اخلاقی، انقلابی و منش پهلوانی
بقیه هم از این دست است که با هیچ متر و معیاری قابل سنجش نیست و مثلا نمیشود گفت نمره منش پهلوانی دو سال پیش ۱۴ بود و حالا ۱۵ و یک دهم درصد شده است!
حمید سجادی برای آن که دو روز بیشتر بماند از اظهار نظر صریح درباره ضرورت ورود زنان به ورزشگاهها خودداری میکرد و اگر چه وعده میداد اما سفت و محکم نمیگفت. در حالی که میدانست با فشار فیفا ناچارند به این امر تن دهند و میتوانست این را به حساب خود بگذارد کما اینکه مطابق آخرین اخبار به جز آزادی درهای ۴ ورزشگاه در تبریز و اصفهان و اهواز و سیرجان به روی زنان گشوده خواهد شد و زیر ساختها فراهم آمده است. (منظور از زیر ساخت البته آبریزگاه و گذرگاه اختصاصی زنان است؛ ۲۰ سال است دارند روی زیرساخت کار می کنند.) این اتفاق البته ربطی به اراده وزارت ورزش ندارد. فشار کنفدراسیون آسیا و فیفاست و شوخی ندارند و اجرا نکنند حذف میکنند.
وزارت ورزش اما در واقع جایی است که بودجه میگیرد و هزینه میکند. صحبت از برنامه و این اصطلاحات هم شوخی است. وزیر یا رییس سازمان در سابق این اختیار را دارد که افرادی را در جاهای مختلف بگمارد و عزل کند و پول در اختیار را هم هزینه کند.
در دوران وزارت آقای سجادی البته برخی اتفاقات ویژه هم رخ داد. مثلا باشگاه استقلال از وزارت ورزش جدا شد و به وزارت اقتصاد و دارایی پیوست. قرار بود خصوصیسازی شود اما از یک دستگاه دولتی به یک دستگاه دولتی دیگر ملحق شد. این هم اختیاری نبود. برای این بود که مالکیت واحد دو باشگاه حاضر در مسابقات آسیایی بیم تبانی به زیان تیم های دیگر ایجاد می کرد.
حمید سجادی همچنین رییس سابق خود در باشگاه پاس را مدیر عامل استقلال کرد و بعد که سردار آجورلو پا در کفش صدا و سیما کرد و حق پخش تلویزیونی را خواست از رییس سابق و مرئوس دوران وزارت حمایت نکرد و او را کنار گذاشت تا خودش را کنار نگذارند.
این که آقای سید حمید سجادی که قهرمان ورزشی بوده از سانحه بالگرد جست البته خبر خوبی بود اما مشخص نیست اگر آن اتفاق نیفتاده و با عوارض آن دست و پنجه نرم نمیکرد هم باز وزیر میماند یا نه؟
اشاره به ضعفهای او در این متن البته به معنی نامتناسب بودن او در این دولت نیست چرا که کل دولت ضعیف است و ریشه اصلی ضعف از رییس آن ناشی میشود که فردا دومین سالگرد رسمیت ریاست جمهوری اوست و همین که در چنین روزی کل مملکت را به خاطر وضعیت برق تعطیل کردهاند نشان میدهد که قطار پیشرفت به کدام ایستگاه رسیده است.(توضیح هم نمیدهند آیا در ایجاد این وضعیت جلو نبردن ساعت نقش و دخالت داشته یا نه).
دو سال پیش آقای رییسی در توضیح یا توجیه معرفی آقای سجادی گفته بود: «جلسهای داشتیم با نام آوران ورزش. به من گفتند۴۰ سال است در راس ورزش چهرههای سیاسی انتخاب میشوند. در حالی که ما در ورزش چهرههایی داریم که سوابق خوبی دارند. گفتیم بررسی شود و چند نفر را به ما معرفی کنند. رسیدیم به آقای سجادی که هم۱۶ مدال آورده و روی سکو رفته و هم سلسله مراتب مدیریتی را در ورزش پشت سر گذاشته است.»
بعید است همین منطق را برای معرفی وزیر بعدی دنبال کند و میتوان حدس زد وزیر بعدی با توجه در پیش بودن مسابقات آسیایی سرپرست فعلی -کیومرث هاشمی- خواهد بود که مدالی نیاورده و روی سکو نرفته است. قرار بود ورزش سیاسی نباشد اما کاملا با گرایش سیاسی دولت ربط دارد.
از آنجا که از هر مقامی پس از استعفا یا برکناری چند جمله در اذهان به یادگار میماند ( به استثنای آقای رییسی که در این دو سال یک جمله اختصاصی نداشته) از سید حمید سجادی که درگرماگرم اعتراضات پاییز ۱۴۰۱ به قطر رفت تا تماشاگر بازی ایران و انگلستان در جام جهانی باشد هم این جمله در جلسه هیات دولت در یادها مانده است: « ما توانستیم جو سکوها را در قطر بهتر از لیگ خودمان کنترل کنیم».
بی شک حمید سجادی چه وقتی میدوید و مدال میآورد و چه زمانی که قرار بود اولین وزیر ورزش ایران شود و نشد و چه ۱۰ سال بعد که در دولت ابراهیم رییسی وزیر ورزش شد هرگز تصور نمیکرد مهم ترین ماموریت او به عنوان وزیر ورزش این باشد که به جام جهانی برود و حاشیه سکوها ( شعار و رفتار و پوشش تماشاگران ایرانی) را با همکاری چند نهاد و دستگاه دیگر مدیریت کند و بعد از بازی ایران با انگلیس و شکست سنگین به تهران برگردد و همین را بگوید و بعد دو باره راهی قطر شود تا باز جو سکوها را مدیریت کند.
شاید او حالا بیشتر مفهوم سخن صادق هدایت را دریابد که در این مملکت هر قدر هم تو با سیاست کار نداشته باشی سیاست با تو کار دارد!
همان گونه که هر یک از ما در حال حاضر خوش بخت تر از ناصرالدین شاه قاجاریم چون ما نفس می کشیم و او مرده ( سنگ قبر او را هم از شاهعبدالعظیم به کاخ گلستان منتقل کرده اند) حمید سجادی هم به جای فکر کردن به وزارت از کف رفته یا تمام شده به لحظه سقوط بالگرد میاندیشد که جان مدیر حراست را گرفت و او زنده ماند و با خود بگوید «بودن به از نبود شدن» ولو بی وزارت.
یک پرسش اما باقی است: ورزشکاران و جوانان ایران در این غیاب چه کنند؟
ولی یک سوال
آدمهای چون شما منطقی چجوری در حرفه روزنامه نگاری که خواه ناخواه در معرض اتفاقات ریز و درشت مملکتی است دوام می آورند و از این همه بلبشو سکته نمی زنند؟؟
من خودم خیلی وقتها نزدیک به سکته خفیف میرم جلو!
مجلس دنبال همین شعارها بود و او هم همان را تحویلش داد