دنیای اقتصاد نوشت: «ریاض هر روز بیشتر به عادیسازی روابط با تل آویو نزدیک میشود.» این جمله را شاید بتوان صریحترین ارزیابی از مسیر عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل دانست که تاکنون از سوی یک مقام عالیرتبه سعودی اعلام شده است. اظهارنظری که نشان میدهد برخلاف بسیاری از تحلیلها که این فرآیند را پیچیده و موضوعی مربوط به گذشت سالها مذاکره میدانستند، سرعت گفتوگوها بیشتر از حد انتظار بوده و مهمتر از آن شروط عربستان برای قرار گرفتن در این روند از جمله دو شرط امضای معاهده دفاعی با آمریکا و غنیسازی در خاک عربستان نیز تا حد زیادی پیشرفت داشته است.
قاطعیت محمد بنسلمان در بیان این اظهارات در گفتوگو با شبکه فاکسنیوز -که اولین مصاحبه محمد بنسلمان با یک شبکه بزرگ آمریکایی از سال۲۰۱۹ بود- نشاندهنده نوعی اطمینانخاطر از طی کردن این مسیر است که پیشتر بهدلیل نگرانی از مخالفتهای داخلی و همچنین منطقهای از جمله چگونگی واکنش ایران، در پس پرده و توام با ابهام بیان میشد. در جریان این مصاحبه بنسلمان حتی پا را فراتر گذاشت و تاکید کرد که توافق با اسرائیل بزرگترین توافق تاریخی از زمان جنگ سرد خواهد بود و ما میخواهیم اسرائیل را یک بازیگر در خاورمیانه ببینیم.
بنسلمان اگرچه در این مصاحبه شرط عادیسازی را تحقق اهداف فلسطینیان میداند و بر اهمیت حل مساله فلسطین نیز تاکید میکند، اما در هیچ بخشی از مصاحبه به مساله تشکیل کشور فلسطینی و بازگشت اسرائیل به مرزهای ۱۹۶۷ اشاره نمیکند و تنها به زندگی بهتر برای فلسطینیان بسنده میکند.
این اظهارات را میتوان پایانی بر طرح صلح عربی پادشاهی سعودی دانست که سال۲۰۰۲ از سوی ملک عبدالله پادشاه سابق عربستان در نشست اتحادیه عرب در بیروت بیان شد و برای دو دهه نقشه راه روابط جهان عرب با اسرائیل را تشکیل میداد. طرحی که خود نسخه بهروزشده طرح ملک فهد در سال۱۹۸۲ بود که البته سیاست انکار حق موجودیت برای اسرائیل را از همان زمان کنار گذاشت و دست بنسلمان را برای اظهارات قاطعتر باز گذاشت.
در چنین وضعیتی پرسش مهم این است که واکنش تهران به عادیسازی احتمالی و قریبالوقوع عربستان با اسرائیل که تحلیلگران بازه زمانی اکتبر۲۰۲۴ موعد انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را برای آن ذکر میکنند، چه باشد که هم روابط دوجانبه را مجددا دستخوش بحران نکند و هم پیام قاطعی را به ریاض برای قرار گرفتن در این مسیر ارسال کند.
واقعیت این است که باید پذیرفت که دولتها بنا به حاکمیت خود که مورد پذیرش کشورهای دیگر بهعنوان عضو سازمان ملل مورد شناسایی قرار گرفته در برقراری یا قطع روابط دیپلماتیک مختار هستند و از آزادی عمل برخوردارند.
بنابراین نمیتوان این تصمیم حاکمیتی را همانطور که پیشتر امارات و بحرین و دیگران در مسیر آن قرار گرفتند، مورد انکار قرار داد. آنچه مهمتر و تعیینکنندهتر است، این واقعیت است که خطوط قرمز این مسیر، حوزه همکاریهای نظامی-اطلاعاتی و امنیتی بهویژه به شکل قرار دادن پایگاه در اختیار اسرائیلیها در مرزهای زمینی و دریایی عربستان برای فعالیت علیه ایران باشد که پیشتر نیز به طرف اماراتی این خط قرمز منتقل شد و مانع از آن شد که این همکاریها علیه منافع و تمامیت سرزمینی ایران هدفگذاری شود.
مساله دوم و مهمتر دیگر ضرورت خنثیسازی ادراک تهدید از ایران با نزدیک شدن بیشتر به بازیگران شورای همکاری خلیج فارس و در رأس آنها عربستان برای همکاریهای سطح بالای نظامی و دفاعی است که سالها اسرائیلیها توانستند با برجستهسازی تهدید ایران، خود را به دولتهای عربی نزدیک کنند.
این مسیر هم نیازمند عملگرایی بیشتر در سیاست خارجی ایران و هم بازبینی جدی در مسائل کلان ژئواکونومیک منطقه است که موقعیت ایران در خطوط مواصلاتی و ترانزیتی را بازیابی و آن را وارد همکاریهای اقتصادی و تجاری با منطقه کند. منطقهای که بخش تفکیکناپذیر محیط پیرامونی و حلقه اول پیوستگی آن، خلیجفارس است.
تنشزدایی گسترده منطقهای و بازیابی روابط با عربستان شروع این مسیر است که باید منجر به همکاریهای جدیتر شود. صرف داشتن روابط دیپلماتیک و رقم زدن تجارت محدود، نمیتواند پویاییهای این صحنه در حال تغییر را پاسخگو باشد.