۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۰۹۶۸۰
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۳ - ۱۰-۰۷-۱۴۰۲
کد ۹۰۹۶۸۰
انتشار: ۱۰:۲۳ - ۱۰-۰۷-۱۴۰۲

صدام برای سر این فرمانده ایرانی جایزه تعیین کرده بود

صدام برای سر این فرمانده ایرانی جایزه تعیین کرده بود
صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد. عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.
جماران نوشت: مردم «دشت عباس» به فرمانده شجاع ایرانی لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند.
 
امیر سرلشکر حسن آبشناسان، نوزدهم اردیبهشت ۱۳۱۵ در محله نازی آباد تهران، چشم به جهان گشود. چون زادروزش نزدیک به روز شهادت امام حسن(ع) بود، قربانعلی، پدر آن شهید، نام«حسن» را بر او نهاد. در دوران نوجوانی با اسلام و آموزه‌های انسان‌ساز آن آشنا شد و با قرآن مجید و نهج البلاغه انس همیشگی داشت.
 
صدام برای سر این فرمانده ایرانی جایزه تعیین کرده بود
 
مردم «دشت عباس» به او لقب «شیر صحرا» داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با این لقب از او نام می بردند.
 
او فقط با هشت نفر کلاه سبز در دشت عباس کاری کرد که رادیو عراق اعلام کرد که یک لشکر از نیروهای ایرانی در دشت عباس مستقر شده است.
 
درسال ۱۳۳۵ وارد ارتش شد و سریعا به نیروهای ویژه پیوست. فارغ التحصیل اولین دوره رنجری در ایران بود و دوره سخت چتربازی و تکاوری را در اسکاتلند گذراند. اولین کسی بود که در دفاع مقدس نیروهای عراقی را به اسارت گرفت، او طی نامه ای به صدام او را به نبرد در دشت عباس فرا خواند.
 
زمانی که عراق بسیاری از شهرها را موشک باران می‌کرد، او طی نامه ای به صدام او را به نبرد در دشت عباس فرا خواند. «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
 
صدام یک لشکر به فرماندهی ژنرال عبدالحمید معروف به دشت عباس فرستاد. عبدالحمید کسی بود که در اسکاتلند از این ایرانی شکست خورده بود. پس از نبردی نابرابر و طولانی عراقی‌ها شکست خوردند و او شخصا ژنرال عبدالحمید را به اسارت گرفت.
 
وی انسان با اراده‌ای بود و روحیه بسیار بزرگ داشت. افسری آراسته، ورزیده، باسواد و پرکار بود. از همان آغاز جوانی به ورزش و پهلوانی روی آورد و از ورزیدگی و آمادگی بالای جسمی و معنوی برخوردار بود. هیچ چیز را جز برای خشنودی خداوند بزرگ، انجام نمی‌داد.
 
یکی از همرزمانش می‌گوید: «سرهنگ، آدم غریبی بود؛ آرام، کم گو و همواره در حال اندیشه یا مطالعه؛ بسیار خوب فکر می‌کرد و بسیار خوب عمل می‌کرد؛ استوار، نترس و همزمان، از خلق و خوی مهربان برخوردار بود، افراد پرکار او را الگوی خود پذیرفته بودند، او هیچ‌گاه بیکار نمی‌ماند.»
 
هیچ گاه از میدان نبرد دور نبود و درست همانند یک نیروی پیاده تک تیرانداز در میدان آماده می‌شد. همیشه در کنار سربازان بود و از نزدیک یگان خود را فرماندهی می‌کرد. او باور داشت که بی عدالتی یگان را از هم می‌پاشد. وی هرگز تبعیض را دوست نداشت.
 
حسن آبشناسان در هشتم مهرماه ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۳ نوهد(نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) را به دوش داشت، به هنگام نبرد قادر که با برنامه‌ریزی خودش همراه بود، در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ شربت شیرین شهادت را نوشید.
ارسال به دوستان