ظاهرا تلفیق انسان-جانور ترسی بدوی و اولیه است.
به گزارش راهنماتو، نخستین داستانهای بشر حاوی موجودات «کیمارا» یا «آمیژه» ـ انسانهایی با ابعاد حیوانی ـ بودند. مینوتور، پری دریایی، هارپر و وندیگو را داریم. معابد هندو و مصر باستان پر است از خدایان کیمارایی. این داستانها اغلب درگیری و تنش بین بعد منطقی و امیال حیوانی ما را بازنمایی میکند. اینها همچنین داستانهای ترسناک بودند که آدمها دور آتش تعریف میکردند.
اما اگر کیماراها فقط در داستانها نبودند چه؟ اگر میتوانستیم این هیولاها را واقعی بسازیم چه؟ خب باید بگوییم که ایلیا ایوانوف کسی بود که به این موضوع فکر کرد.
جانوران هیبریدی که از آمیزش دو گونه متفاوت به وجود آمدهاند زیادند و بشر هم ظاهرا با این قضیه مشکلی ندارد. ما ببر و شیر (لینگر)، بایسون و گاو (بیفالو) و شتر و لاما (کاما) را با هم ترکیب کردیم. قاطر ـ ترکیب اسب و خر ـ هزاران سال به عنوان حیوانات کاری در کشاورزی و حملونقل استفاده میشدند.
بنابراین، در اوایل قرن بیستم، وقتی طبیعتگران پیشنهاد دادند ترکیب انسان و شامپانزه ساخته شود، از میزان خشم رسانهها و عموم در این زمینه شگفتزده شدند.
با اینکه این عقیده در اروپا یک رسوایی در نظر گرفته شد و دولتهای اروپایی این تحقیقات را ممنوع اعلام کردند، اتحاد جماهیر شوروی فاقد چنین نگرشی بود.
یک افسانه شهری بیاعتبار وجود دارد که میگوید در دهه 1920، جوزف استالین شیفته آن بود که ارتشاش را با ابرجنگجویان نیمهانسان و نیمهمیمون پر کند.
گفته شده او میخواست ارتشی از میمونها در لباس سرخ در سراسر اروپا گشتزنی کنند. تا آنجا که میدانیم، او چنین چیزی نمیخواست. اما به لطف تحقیقاتی که به واسطه جستجو در بایگانیهای روسیه به دست آمده است، میدانیم که نخستین آزمایشهای شناختهشده برای خلق هیبرید انسان-میمون در زمان استالین رخ داده است.
در سالهای سردرگمی ابتدایی اتحاد جماهیر شوروی، پول کم بود، تردید زیادی نسبت به علم وجود داشت و به سختی به افراد مجوز خروج از کشور داده میشد.
بنابراین دریافت بودجه برای تحقیق علمی بسیار سخت بود. ایلیا ایوانوف در این شرایط پدید آمد. او سالها در پاریس زیستشناسی خوانده بود و تحققات او درباره تلقیح مصنوعی به طور گستردهای به نفع کشاورزی روسیه تمام شده بود و روسها توانسته بودند با ین روش اسبهای مقاومتری را پرورش دهند.
ایوانف از سال 1910 روی عقیده تولید هیبرید انسان-میمون تثبیت شده بود. او استدلال میکرد که هیبریدها در مقایسه با انسانها یا حیوانها، قویتر، باهوشتر و در مقابل بیماریها مقاومتر هستند.
ایوانوف بود که معتقد بود ابرجنگجویان هیبریدی ظرفیت بالایی دارند. اما خوب میدانست که صرف این نوع تبلیغات نمیتواند برای این تحقیق بودجه دریافت کند. بنابراین مطالعاتش را با احتیاط تبلیغ میکرد.
ولادیمیر لنین، لئون تروتسکی و دولت جدید اتحاد جماهیر شوروی نه تنها طرفدار کمونیسم بلکه به شدت ضددین بودند. آنها به شدت با مسیحیت مخالف بودند. بنابراین، ایوانوف تحقیقات خود را برد علیه انسانگرایی کلیسا تبلیغ میکرد. اگر انسانها میتوانستند هیبریدهای انسان-حیوان خلق کنند، میتوانستند خدایانی خلق کنند که بر تکامل خودشان کنترل داشته باشند. مسکو از این عقیده خوشش آمد. بنابراین 10000دلار بودجه و اجازه سفر به ایوانوف تعلق گرفت و او عازم آفریقا شد.
برنامه ایوانوف ساده بود: او به گینه تحت کنترل فرانسه میرفت، تعدادی میمون میگرفت و به زنان محلی پول میداد تا در راه ساخت هیبرید انسان-میمون با او همکاری کنند. اما مشکل بزرگی وجود داشت. ایوانوف نقش عوامل مداخلهگر اجتماعی را نادیده گرفته بود. در آن زمان در غرب آفریقا داستانهای عامیانه رواج پیدا کرده بود که میگفت میمونها زنان را میربایند و به آنها تجاوز میکنند.
این زنان توسط جوامعشان طرد میشدند. بنابراین در مکانی که عضوی از جامعه بودن یا نبودن، به معنای مرگ و زندگی بود، هیچ زنی حاضر نمیشد این قرار را با هیچ رقمی امضا کند.
دومین نقشه ایوانوف استفاده از اسپرم مردانی بود که نامشان همیشه محرمانه نگه داشته میشد اما قابلیت باروری بالایی داشتند. ایوانف آنوقت میتوانست همه شامپانزههای ماده را با اسپرم انسان بارور کند. اما مشکل این بود که پیدا کردن شامپانزهها کار دشواری است و گرفتن و حتی نگهداری آنها به مراتب دشوارتر است.
علیرغم همه این مشکلات او 13شامپانزه را گرفت و عملیات لقاح مصنوعی را روی آنها انجام داد. چندماه گذشت اما حتی یک مورد حاملگی موفق رخ نداد. ایوانوف دیگر ناامید شده بود. او نه تنها میخواست نظریهاش را اثبات کند بلکه 10000دلار از یک دولت بدنام دریافت کرده بود که باید خرج میکرد. بنابراین او مسیر تحقیق را عوض کرد.
او تصمیم گرفت که به نام آزمایشهای معمول که متخصصان زنان انجام میدهند، زنان را برخلاف میل خودشان بارور کند. خوشبختانه، مسئولان دولت فرانسه، متوجه شدند و ایوانوف را به خانه فرستادند.
ایوانوف که هنوز دلسرد نشده بود، 20 شامپانزه را در بازگشت به روسیه آورد که فقط 4تای آنها از این سفر جان سالم به در بردند. او هیچ امیدی نداشت که زنی در روسیه بپذیرد در این آزمایش با او همکاری کند. البته بودجه انجام این کار نیز ته کشیده بود.
بنابراین او درخواستی عمومی داد و گفت هر زنی که دوست دارد به علم خدمت کند میتواند بدنش را در اختیار این آزمایش بگذارد. فقط یک پاسخ مثبت دریافت کرد. این داوطلب که فقط به نام «جی» شناخته میشود، برای ایوانوف نوشت:
«پروفسور عزیز ...زندگی شخصی من یک ویرانی کامل است و هیچ امیدی برای زنده ماندن ندارم ...اما وقتی فکر میکنم میتوانم به علم خدمت کنم، به قدر کافی شجاع میشوم که بخواهم با شما تماس بگیرم. درخواست میکنم من را رد نکنید ...درخواست میکنم من را برای این آزمایش بپذیرید.»
حتی با استانداردهای آن زمان هم به وضوح میشد فهمید که «جی» به لحاظ ذهنی مشکل دارد. او احتمالا «رضایت آگاهانه» اندکی برای مشارکت در این آزمایش داشت. اما علاوه بر آن این آزمایش هم به هیچ نتیجهای نرسید.
حالا ایوانوف تبدیل به یک شرمساری خطرناک شده بود. آوازه آزمایشهای او به جهان رسیده بود و مایه تمسخر همگان بود. بنابراین در سال 1930 او دستگیر و به قزاقزستان تبعید شد و دو سال بعد نیز مرد.
داستان ایوانوف در همینجا تمام نمیشود. تحقیقات برای «هیومنزی» ادامه پیدا کرد. در سال 2019، تیمی از دانشمندان از آمریکا، چین و اسپانیا یک جنین انسان-میمون را خلق کردند که 20روز زنده بود. اما بلافاصله از بین رفت.
همه تحقیقات مشابه دیگر برای تولید کیمراها امروز به مرگ منجر میشود که یعنی آنها هرگز دوران باروری را کامل طی نمیکنند.
امروز تولید هیبردهای انسان-حیوان به قدر قرن بیستم تابو تلقی میشود. تفاوتش این است که علم پیشرفت زیادی در این زمینه کرده است و فقط شاید تابو مانع از وقوع این بارداریها شود.