۰۳ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۱۱۰۷۱
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۹ - ۲۲-۰۷-۱۴۰۲
کد ۹۱۱۰۷۱
انتشار: ۰۸:۴۹ - ۲۲-۰۷-۱۴۰۲
کتابخانۀ عصر ایران/ فیه‌مافیه‌خوانی - 14

«بار امانت» در نگاه مولانا/ تأملی بر یک معنی متفاوت

«بار امانت» در نگاه مولانا/ تأملی بر یک معنی متفاوت
شايد مشهورترين رای اين باشد كه "امانت" آگاهی يا معرفت يا شناخت بود. يعنی انسان پذيرفت كه بار آگاهی را به دوش بكشد و مصائب زندگی‌اش هم ناشی از همين پذيرش بوده است. رای مشهور دوم، امانت را همان دين می‌داند.  رای سومی هم وجود دارد كه امانت را فرج يا شرم‌جای انسان می‌داند.

  عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در نوبت پيشين گفتيم كه مولانا در مقالۀ پنجم فيه ما فيه می‌گويد «آدمی در اين عالم برای كاری آمده است» و «از آدمی آن كار می‌آيد كه نه از آسمان‌ها می‌آيد و نه از زمين‌ها می‌آيد و نه از كوه‌ها. چون آن كار بكند ظلومی و جهولی ازو نفی شود.» و آن كار پذيرفتن امانت است؛ كه آسمان و كوه و زمين از پذيرفتن آن سر باز زدند.

   اما اينكه "امانت" چيست، محل بحث مولانا در اين مقاله نيست. در متون تفسيری و عرفانی هم ده‌ها حدس و گمان دربارۀ "امانت" مطرح شده است. كثرت اين گمانه‌ها به حدی است كه اگر كسی به آن‌ها مراجعه كند و يكايك حدس‌های قاطعانه‌اي را كه دربارۀ مفهوم امانت مطرح شده است از نظر بگذراند، چه بسا اصل موضوع برايش لوث شود.

 در واقع در طول تاريخ تفسير و عرفان، بسيار كسان از راه رسيده‌اند و گمانه‌ای را دربارۀ اينكه آن امانت چه بود كه انسان آن را پذيرفت، مطرح كرده‌اند و در بسياری از موارد هم واقعا معلوم نيست كه مبنا و دليل اين مدعيات گوناگون چيست.

 با اين حال، شايد مشهورترين رای اين باشد كه "امانت" آگاهی يا معرفت يا شناخت بود. يعنی انسان پذيرفت كه بار آگاهی را به دوش بكشد و مصائب زندگی‌اش هم ناشي از همين قبول و پذيرش بوده است.

  رای مشهور دوم، امانت را همان دين می‌داند. مطابق رای اول، شناخت خداوند مهم‌ترين متعلَق شناخت انسان است، اما مطابق رای دوم، انسان با پذيرفتن دين، وظايفی را در قبال خداوند پذيرفت و اين‌ بار سنگين، همان چيزی بود كه ساير موجودات هستی از پذيرفتن آن سر باز زدند.

   رای سومی هم وجود دارد كه امانت را فرج يا شرم‌جای انسان می‌داند. مطابق اين رای، شرم‌جای نخستين قسمت بدن انسان بود كه خداوند آفريدش و انسان متعهد شد كه اين امانت را همان طور كه پاكيزه و بری از گناه و فحشا، از خداوند دريافت كرده، پاك و باطهارت حفظ كند؛ و سنگينی بار امانت، همين اجتناب از فحشا بوده است؛ امری كه اكثر انسان‌ها در طول تاريخ چنانكه بايد از عهدۀ آن برنيامده‌اند.

  برخی مفسرين شيعی هم، در تفسيری شاذ، امانت را ولايت اميرالمومنين دانسته‌اند. برخی ديگر از شيعيان، گفته‌اند كه خداوند وقتي ارواح را آفريد، نخست ارواح پنج تن آل عبا را آفريد و ارواح اين پنج تن را به كوه و زمين و آسمان عرضه كرد و ولايت آنان را امانت خود قرار داد. هيچ موجودي اين امانت گرانبار را نپذيرفت الّا آدم و حوا كه در بهشت بودند.

   نيز برخی از مفسرین غيرشيعی، در سياقی اسطوره‌ای، گفته‌اند كه حضرت آدم از جانب خدا مامور طواف كعبه شد و خواست كه اهل و فرزند خود را نزد آسمان و زمين به امانت بگذارد اما آنان نپذيرفتند و ناچار شد آن‌ها را نزد قابيل به امانت بگذارد. قابيل هم در امانت خيانت كرد و هابيل را كشت و بدين سبب ظلوم و جهول خوانده شد.

فارغ از اين آرای گوناگون، نكتۀ مهم در تقرير مولانا اين است كه او دربارۀ پذيرفتن امانت می‌گويد از آدمی كاری برمی‌آيد كه كوه و زمين و آسمان از انجام آن ناتوانند و «چون آن كار بكند ظلومی و جهولی ازو نفی شود.»

  اين رای برخلاف ظاهر آيه است. آيۀ 72 سورۀ احزاب می‌گويد انسان امانت را پذيرفت؛ به راستی كه او بسيار ستمكار و بسيار نادان بود. در ترجمۀ دقيق و معتبر عبدالحميد آيتی هم اين آيه چنين ترجمه شده است: «ما اين امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود. »

  مطابق اين ترجمه، ستمكاری و نادانی انسان علت پذيرفتن امانت از جانب او بوده است. اما مولانا ظاهرا می‌گويد انسان چون امانت را پذيرفت، ظلومي و جهولی از او نفی شد. اما رای رايج اين است كه اگر انسان در حق خودش ستمكار و نسبت به دشواری وظيفه‌ای كه تقبل كرد جاهل نبود، بار امانت را به دوش نمي‌كشيد.

  با اين حال در جملۀ مولانا، عبارت «چون آن كار بكند» مبهم است. دقيقا معلوم نيست كه مراد او از "آن كار" پذيرفتن امانت است يا به چيز ديگری اشاره دارد. حافظ گفته است: حقا كزين غمان برسد مژدۀ امان/‌ گر سالكی به عهد امانت وفا كند. شايد مراد مولانا هم از "آن كار"، وفا كردن به عهد امانت باشد. يعنی وقتی می‌گويد از آدمی كاری برمی‌آيد كه از آسمان و زمين و كوه برنمی‌آيد و چون آن كار بكند، ظلومی و جهولی از او نفی شود، شايد منظورش نه فقط پذيرفتن امانت بلكه «پذيرفتن امانت و وفا به عهد امانت» باشد.

 

 

برچسب ها: فیه ما فیه ، مولانا
ارسال به دوستان