۰۹ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ دی ۱۴۰۳ - ۰۵:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۳۷۶۳۰
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۸ - ۰۳-۱۱-۱۴۰۲
کد ۹۳۷۶۳۰
انتشار: ۱۳:۰۸ - ۰۳-۱۱-۱۴۰۲

چرا نیکی‌هیلی خطرناک‌تر از دیسانتیس و ترامپ است؟

چرا نیکی‌هیلی خطرناک‌تر از دیسانتیس و ترامپ است؟
هیلی دقیقاً جمهوری‌خواهی به سانِ جورج بوش نیست؛ اما صاحب همان روحیه‌ای است که پس از فروپاشی "بوشیسم" در میان جمهوری‌خواهان تشکیل شد

منبع: نیویورک‌تایمز 
نویسنده: راس‌دوتات 
تاریخ انتشار: 20 ژانویه 2023     
مترجم: لیلا احمدی  
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 
 
  عصر ایران/ ترجمه:حالا که ران‌دیسانتیس ثابت کرده مبارزی توانا است و به نظر می‌رسد آمادۀ مغلوب‌کردنِ دونالد ترامپ در نیوهمپشایر و جاهای دیگر است، با انبوهی از مقالاتِ چپ‌گرا مواجه شدیم که بر موضوعی واحد پای می‌فشارند و همگی این پرسش را مطرح می‌کنند: "چرا دیسانتیس خطرناک‌تر از ترامپ است؟" (با این توضیح که دیسانتیس حین ترجمۀ این مقاله از کارزار رقابت انتخاباتی به نفع ترامپ کنار کشید.) 
 
  غافل از آن‌که در این عرصه، یگانه تهدیدِ ترامپ در نیوهمپشایر، "نیکی هیلی" است و به نظر نمی‌رسد نامزدیِ او بیش از مرحلۀ مقدماتی دوام بیاورد. از آنجا که می‌توانید در نظراتِ بحث‌برانگیزتان تجدیدنظر کنید و او هم می‌تواند معاونِ ترامپ باشد، باید از این بیمناک باشیم که "ریاست‌جمهوریِ هیلی می‌تواند خطرناک‌تر از دورۀ دوم ترامپ باشد". 
 
 هراس من از این نیست که می‌پندارم هیلی، تهدیدی اقتدارگرا برای دموکراسیِ آمریکایی است؛ بدیهی است که چنین نیست و نامزدی و انتخاب او تأثیری سودمند و به‌سزا بر عادی‌سازی ِمجددِ سیاستِ جمهوری‌خواهان دارد؛ اما درآغاز باید این پرسش‌ِ را مطرح کرد که "آیا باید با تأکید بر بحرانِ قانون اساسی و شلاق‌زدن به اوباشِ خشمگین، در کارزاری محکوم به شکست، شرکت کنید؟" 
 
زمانی‌که تاریخ انحطاطِ سدۀ 21 آمریکا نگاشته شود، فصل مهمِ آن نه بر ترامپ، که بر یکی از اسلاف او یعنی "جورج‌دبلیو‌بوش" متمرکز خواهد بود؛ مردی برتر و بهتر از ترامپ، سیاست‌مداری توانا با فهرستی از استراتژی‌های اثرگذار و معمار سیاستِ خارجیِ غرورآفرینی که اثراتِ فاجعه‌بار آن هنوز در کشور و در جهان معاصر موج می‌زند. 
 
جنگ عراق و شکستی تدریجی و طویل در افغانستان، صرفاً آغاز گره‌گشایی از "پکس امریکانا" (رجوع کنید به "صلح آمریکایی"، لفظی درخصوصِ "صلح نسبی" در نیم‌کرۀ غربیِ جهان در نتیجۀ برتری استراتژیکِ ایالات متحده که از میانۀ قرن بیستم شروع شده و ادامه دارد.) نبود. آن‌ها (طرفداران بوش) ساختار سیاسیِ ایالات‌متحده را در داخل کشور بدنام کردند، راستِ میانه را متلاشی و چپِ میانه را تضعیف کردند، اعتماد به سیاست‌مداران، بوروکراسی‌ها و ارتش را از بین بردند؛ این‌در‌حالی‌است‌که اثراتِ اجتماعی جنگ در زندگیِ مردم و بحران سلامت روان باقی ماند. 
 
هیلی دقیقاً جمهوری‌خواهی به سانِ جورج بوش نیست؛ اما صاحب همان روحیه‌ای است که پس از فروپاشی "بوشیسم" در میان جمهوری‌خواهان تشکیل شد. او در شکست‌های ریاست‌جمهوری بر هزینه‌های بیش از حد تأکید داشت و فرجامِ جمهوری‌خواهان را به ریاضتِ مالی، اعتدال در مسائل اجتماعی و تجاوزگریِ تمام عیار در سیاست خارجی پیوند می‌زد. 
 
ترامپ در سال 2016 با موفقیت در برابر همین جهان‌بینی قد علم کرد و نشان داد چنین چالش‌هایی برای کشور مخاطره‌آمیز است. اکنون چشم‌اندازمان تا حدودی متفاوت است. برای مثال، اشتیاق هیلی به صحبت پیرامونِ اصلاحات حقوقی، هنوز به باخت سیاسی پهلو می‌زند؛ اما فضایی که در سایۀ تورم 2024 پدید آمده، می‌تواند معامله‌ای بزرگ برای جبران کسری بودجه باشد. 
 
هیلی در سیاست خارجی، دیدگاهی به‌شدت جنگ‌طلبانه دارد که در جهانِ پرآشوبِ کنونی نمی‌گنجد. ایالات متحده با بحران‌های جهانیِ بی‌ثبات‌کننده مواجه است و ارتشی دارد که دیگر نمی‌تواند اهداف استخدامی‌اش را برآورده کند. اکنون با مجموعه‌ای از رقبا به‌ویژه چین مواجهیم که فرصت‌طلبانه چشم به تغییراتل سیاسی ما دوخته‌اند. 
 
بیش از پیش روشن است که وعده‌های قاطعیت و شفافیتِ اخلاقی ما را نجات نخواهد داد. هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم با اطمینان و قدرتِ نظامی با هر تهدیدی مقابله کنیم. باید بیش از پیش توازن برقرار کنیم و بهترین تصمیمات را برای هزینه‌های جنگِ اوکراین، حمایت از اسرائیل و مهار جنگ، محافظت از تایوان، کاهشِ خصومت‌های فزایندۀ کرۀ شمالی و ایران، انواع تعهدات ثانویه و کنترلِ بحران‌های غافلگیرکنندۀ دیگر بیابیم. 
 
رئیس‌جمهور آرمانی در چنین فضایی، پهلوانی است در قامتِ نیکسون یا آیزنهاور؛ رهبری واقع‌بین و اعتدال‌بخش، هوشیار و بافراست. در این برهه نیازی به کبوتر و شاهین و انزواطلب یا ایده‌آلیستِ جنگ‌جو نداریم و بزرگ‌ترین خطر در‌حال‌حاضر همانی نیست که منتقدانِ هیلی به آن متوسل می‌شوند. آن‌ها تصور می‌کنند آمریکا متحدانش را رها می‌کند، دنیا را به دست دیکتاتورها می‌سپارد و سپس ناجوانمردانه از همۀ عرصه‌ها پا پس می‌کشد. 
 
خطر بزرگ‌تر، وجود نهادی آمریکایی یا رئیس‌جمهوری آمریکایی است که قدرت‌های ما را بیش از حد ارزیابی می‌کند و وعده‌هایی کلان و غیرواقعی می‌دهد. این باعث می‌شود با یک سری ناکامی‌ها و شکست‌های نظامیِ آشکار مواجه ‌شویم.

  اگر قرار باشد از بحران داخلیِ واقعی که دموکراسیِ ایالات متحده با آن مواجه است، حرف بزنیم، باید از شکست آمریکا در مبارزه با چین، مشاهدۀ شکست‌های تجاریِ پیاپی و افولِ قدرت جهانی شروع کنیم. 
 
   حالا ممکن است بی انصافی باشد که هیلی را برای این نقش غرورآمیز انتخاب کنند. سیاستمدارانِ هاوکیش (پیرو سیاست پولی انقباضی؛ در سیاست پولیِ هاوکیش برای کنترل تورم، نرخ بهره را افزایش و عرضۀ پول را کاهش می‌دهند. هاوکیش در مقابل داویش(سیاست انبساطی) قرار دارد.)، می‌خواهند ریگان‌وار به سیاستی واقعی متوسل شوند و نقشِ قهرمانِ صلح‌جو را ایفا کنند. 

   می‌توان سناریوهایی را متصور شد که در آن‌ها صرفاً "تلاش و انرژی بیشتر در دستگاه اجرایی" به آمریکا کمک می‌کند و در این چشم‌انداز می‌توان مانع از مشکلاتی شد که در زمان بایدنِ ناتوان یا ترامپِ بدخُلق به آن‌ها دچار شدیم. 
  
  دیدگاه هیلی در بین همۀ نامزدها، بیش از همه مرا به یاد دیدگاه جورج‌ ‌بوش می‌اندازد که در زمانۀ قدرتِ ظاهراً نامحدودش ما را در مسیری دست‌بسته و بحران‌زده قرار داد. همه با هم نظاره کردیم که این مسیر، دورنمای آمریکای رشید و قدرتمند را تضعیف می‌کند و دیگر نمی‌توان برای نجاتِ آمریکای کنونی به آن متوسل شد. اگر این راه پیش از این به شکست انجامیده، بار دیگر نیز چنین خواهد شد.

  
 

ارسال به دوستان