عصر ایران؛ سجاد بهزادی - نو شدن روزگار که به گذر زمان نیست. می شود سال تازه گردد اما روزگار سیاه بخت بماند. می شود صحرا به گل و سبزه آراسته گردد، اما رخسار یک جامعه همچنان زردتر از همیشه بماند. می شود به قول منوچهر آتشی، شاعر پر آوازه جنوب " بهار آید و پیرهن بیشه نو شود ..." اما به خاطر فقر، جامعه در صف طولانی لقمه ای گوشت ونان باشد. با این اوصاف پس روز ما کی نو می شود و نوروز واقعی برای جامعه کی پدیدار می گردد؟
نوروز آغاز رستاخیز طبیعت است. نوروز امید دوباره زیستن است و جامعه می خواهد هم گام با طبیعت روزگار خود را نو کند و بر سر یک سفره بنشیند. اما فاصله طبقاتی در جامعه ایران در سالی که گذشته بیش تر و بیش تر شد. طبقه متوسط نحیف تر شد و سفره ها برای عده اندکی رنگین تر و برای بیش تر جامعه تهی تر گشت.
کاش در سال جدید همه سر یک سفره می نشستیم و سبک زندگی فردی و جمعی همه ایرانیان تغییر می کرد."حول حالنا" برای عموم جامعه معنا و مفهوم پیدا می کرد و همه ما به "احسن الحال" می رسیدیم.
درسالی که گذشت تلاش کردیم شرافت مندانه زندگی کنیم اما هزینه های زیست شرافت مندانه بسیار بالا بود. گاهی افتادیم و دوباره بلند شدیم. گاهی ناامید شدیم و حضورمان در میدان به حداقل رسید. اما حالا نوروز می گوید باید همچنان امید داشت. نوروز می گوید اندوه و غم برای هیچ ملتی مدام نیست و باید اندیشه ای نو درانداخت.
حتی افغانستان دیگر کشور پارسی زبان و همسایه، که نوروز آن سامان نیز در چنبره طالبان گرفتار شده است وگزارش "جهانی شادی" به تازگی اعلام کرده است در فهرست شادترین کشورهای جهان در سال ۲۰۲۳ ، جایگاه آخر را به خود اختصاص داده است" باید همچنان امیدوار باشد و برای پایان دادن به غم واندوه مبارزه کند. نباید تنها نشست تا همه چیز تمام شود.
نوروز می گوید باید امیدوار بود و امید تنها یک خواب و خیال نیست. امید یعنی مبارزه برای تغییر و تلاش برای دیدن دوباره بهار.
نوروز یعنی در عین سختی، "روزنه ای" باید گشود. پیشینیان را یادتان هست. زندگی های فقرآلودی که در موسم نوروز، حال و هوای دیگری پیدا می کرد. سفره ها خالی بود اما مادر بزرگ تلاش می کرد با رنگینک ها و نان های شیرین شده اش، آن را متفاوت کند وهمه را دور هم بنشاند وزندگی را از بی معنایی بیرون بیاورد ولبخندی به لب ها هدیه دهد.
می دانم که تن جامعه زخمی است و دیگر نمی توان با صدای بلند خندید و پایکوبی کرد و دغدغهای برای حال و آینده نداشت؛ اما نوروز آمده است و به احترام پیام نوروز باید تلاش برای دگرگونی را از نو آغاز کرد و در برابر زشتی ها و سختی ها از خود مقاومت نشان داد.
می دانم که حال خوش را نمی شود تزریق کرد، اما نباید خاموش و ناامید ماند. نوروز در ناامیدی و خاموشی ما بی معنا می شود و افرادی هم سوداگرایانه همین را طلب می کنند. نوروز طبیعت آمده است و بسیاری در جامعه ایران گرفتار تنگی معیشت هستند. اما در طول تاریخ این اولین بار نیست که چنین وضعیتی بر جامعه سنگینی می کند و آخرین بار هم نخواهد بود. خوشا ملتی که از نفش نیفتاد و تجلی بخش امید و زندگی دوباره شد.
در آستانه سال نو دعا کنیم از خشکسالی، بی تدبیری و ناکارآمدی درآییم و به دنبال این بهار، صحرا سرسبز گردد، انبارهای غله باز شود و انسدادهای سیاسی نیز برطرف شود. دعا کنیم صلح در جهان نیز فراگیر شود و به قول آن شاعر افغانستانی از خدا بخواهیم " انگورها برسند/جهان مست شود/تلوتلو بخورند خيابانها/به شانهي هم بزنند/ رئيسجمهورها و گداها... مستي به اشياء سرايت كند/پنجرهها/ ديوارها را بشكنند و تو هم چنان كه يارت را تنگ ميبوسي مرا نيز به ياد بياوري.