۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۵۴۹۷۶
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۰ - ۱۲-۰۱-۱۴۰۳
کد ۹۵۴۹۷۶
انتشار: ۰۱:۳۰ - ۱۲-۰۱-۱۴۰۳

ژنتیک و فلسفه / تولید کروموزوم مصنوعی انسانی

ژنتیک و فلسفه / تولید کروموزوم مصنوعی انسانی
اختراع این کروموزوم گامی بسیار بزرگ در فراگیرشدن درمان‌های ژنتیکی است. اما امکان ایجاد انسان‌هایی ارتقا یافته را نیز فراهم می‌کند.

هادی صمدی، مدرس فلسفه، در کانال تلگرامی خود (تکامل و فلسفه) مطلبی درباره‌ی ژنتیک و فلسفه نوشته‌است که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

به گزارش انصاف نیوز، پژوهشی که نتایج آن در نشریه‌ی ساینس منتشر شد مجدد پای مباحث فلسفی را به ژنتیک باز می‌کند. سال‌هاست که امکان دست‌کاری ژنتیکی موجودات زنده، از جمله انسان مهیا است. حدود ۲۵ سال از ساخت کروموزوم‌های مصنوعی می‌گذرد که البته کاستی‌هایی داشته‌ است.

بزرگترین مشکل کروموزوم‌های قبلی این بود که توالی‌های بازهای آلی به شیوه‌ای غیرقابل‌پیش‌بینی از نقاط مختلف به هم می‌چسبیدند و توالی‌های جدید با محصولات غیرقابل‌پیش‌بینی می‌ساختند. حالا این مشکل حل شده است.

پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا تکنیک جدیدی به کار گرفته‌اند و توانسته‌اند کروموزومی بسیار شبیه کروموزوم انسانی با ابعادی بسیار بزرگتر از کروموزوم‌های قبلی بسازند به نحوی که در هنگام همانندسازی نیز مانند کروموزوم‌های طبیعی بدن رفتار کند: گامی بسیار بزرگ در فراگیر شدن تغییرات ژنتیکی در انسان. حالا دیگر نیازی به دستکاری کروموزوم‌های طبیعی انسانی نیست.

ژن‌های مطلوب در یک کروموزوم جدا جاسازی و وارد بدن می‌شوند. و از آنجا که این کروموزوم جدید ابعاد بسیار بزرگ‌تری نسبت به نمونه‌های قبلی دارد به یک‌باره می‌توان چندین ژن مطلوب را وارد بدن کرد.

اختراع این کروموزوم گامی بسیار بزرگ در فراگیرشدن درمان‌های ژنتیکی است. اما امکان ایجاد انسان‌هایی ارتقا یافته را نیز فراهم می‌کند.
اینجاست که بحث‌های فلسفی ایجاد می‌شوند که البته عموماً در قالب مجادلات عمومی و ایدئولوژیکی به‌نحوی سطحی و غیردقیق بیان می‌شوند.

پرسش مطرح در سطح عمومی این است: آیا مجاز به دستکاری در ژنوم انسانی هستیم؟ کسانی که مطلقاً پاسخ منفی به این پرسش می‌دهند با این پژوهش با چالش جدیدی مواجه می‌شوند؛ زیرا در این روش دیگر در ژنوم طبیعی بدن دستکاری رخ نمی‌دهد بلکه ژن‌های جدیدی در بدنه‌ی یک کروموزوم مصنوعی وارد بدن می‌شوند!

پرسش دقیق‌تر فلسفی این است: “تحت چه شرایطی” و برای ایجاد “چه سنخ تغییراتی” مجاز به بهبود در “شرایط زیست انسان” هستیم؟

یک. چه شرایطی؟
فقط برای بیماران؟ بیمار چه کسی است؟ کسی که عینک می‌زند تا بهتر ببیند بیمار محسوب می‌شود؟ انسان سالم چه کسی است؟ اگر انسان سالم مجاز به بهبود وضعیت بدنی خود از طریق ورزش است چرا از طریق تغییراتی در ژن‌ها مجاز به رسیدن به آن وضعیت ارتقایافته نیست؟ در پاسخ به این پرسش‌ها چه فهمی از «انسان نرمال» در ذهن داریم؟

اگر فرد موردنظر متقاضی شرکت در مسابقات ورزشی باشد پاسخ به این پرسش‌ها چگونه خواهد بود؟ چه چیزی باعث می‌شود که احتمالاً پاسخ ما به این پرسش‌ها تغییر کند؟

اگر فرد موردنظر یک سیاستمدار بانفوذ باشد و از ارتقاء قوای شناختی خود در بهره‌کشی از توده‌ی مردم بهره گیرد پاسخ ما چه خواهد بود؟
اگر بگوییم این امکانات در اختیار همه نیست می‌توان گفت امکان غذا خوردنِ متعارف نیز در اختیار همه نیست. اگر امکان تغییرات ژنتیکی برای همه‌ی انسان‌ها برقرار باشد پاسخ به پرسش‌های فوق چگونه تغییر می‌کند؟

دو. چه سنخ تغییراتی؟
ایجاد تغییر در ژن‌ها چه تفاوتی با ایجاد تغییر در سایر بخش‌های بدن دارد؟ مثلاً چرا مجاز هستیم با مصرف یک پروتئین خاص بدن را تقویت کنیم اما مجاز نیستم ژنی را وارد بدن کنیم که آن پروتئین را خودِ بدن بسازد؟

سه. «شرایط زیستِ انسانی» یعنی چه؟
آیا شرایط زیستی را برای انسان متعارف، مستقل از زمینه‌ی محیطی او تعریف می‌کنیم؟ و باز این سؤال مطرح می‌شود که انسان نرمال چه کسی و شرایط زیست نرمال کدامند؟ در بخش‌هایی از جهانی که رابطه‌ی وثیقی میان انسان و گوشی همراه برقرار شده، معنای شرایط زیست انسانی چگونه تغییر کرده است؟ آنچه درباره‌ی شرایط زیست «انسان نوعی» می‌گوییم چگونه قابل اعمال بر شرایط زیست تک‌تک افراد جامعه است؟

ده‌ها پرسش دیگر می‌توان به پرسش‌های فوق افزود تا ساده‌انگارانه‌ بودن پاسخ‌هایی را که بدون بررسی جوانب موضوع عرضه می‌شوند نشان داد. پاسخ به این پرسش‌ها ما را فراتر از دانش ژنتیک می‌برد.

وقتی پروژه‌ی ژنوم انسانی شکل گرفت پنج‌درصد بودجه‌ی تحقیقاتی به بررسی جوانب اخلاقی، اجتماعی و سیاسی موضوع اختصاص یافت. اینک نیز دسته‌ی بزرگی از فیلسوفان در غرب به چنین مسائل واقعی که آینده‌ی انسان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد مشغول‌اند. جای آن دارد دپارتمان‌های فلسفی ما نیز با گذر از دسته‌ای مسائل کلاسیک به مسائل فلسفی روز بپردازند. 

فلسفه‌های ضدعلم جایی برای گفت‌‌وگو با علم باز نمی‌گذارند. فلسفه‌هایی که علم را به رسمیت می‌شناسند می‌توانند با ابزارهای مفهومی و تحلیلی خود به چنین پرسش‌هایی بپردازند و راه را برای رسیدن به قوانین نظارتی، که محصول خرد جمعی‌ست، باز کنند. چنین قوانینی مطلق نیستند و  با توجه به اکتشافات جدید علمی و شرایط جهانی به روز می‌شوند.
بزرگترین فیلسوفان تاریخ نیز  به مسائل روز و آینده می‌پرداختند.»

برچسب ها: ژنتیک ، فلسفه
ارسال به دوستان