عصر ایران؛ محمد حسن گودرزی- خاورمیانه و شمال آفریقا به احتمال زیاد یکی از مکانهایی هستند که ممکن است میزبان یک جنگ سرد جدید بین واشنگتن و پکن باشد. با این همه سناریوهای مختلفی برای این منطقه تا سال 2050 پیش بینی شده که از انزوای کامل یکی از دو ابرقدرت تا همکاری متوازن را در بر میگیرد.
به گزارش مؤسسۀ خاورمیانه، بارین کایا اوغلو (Barın Kayaoğlu)، دانشیار تاریخ جهان در دانشگاه آمریکایی سلیمانیۀ عراق و استیون کنی (Steven Kenney) مدیر ابتکار آیندهنگری استراتژیک موسسه خاورمیانه (Middle East Institute) در شهر واشنگتن دیسی در یادداشت مشترکی به تحلیل و آینده روابط آمریکا و چین در منطقه خاورمیانه و سناریوهای آن در سال 2050 پرداختنه اند و در ادامه برگردان آن را می خوانید:
تنشها بین ایالات متحده و چین در حال گسترش و فراتر از منطقه آسیا و اقیانوسیه است. خاورمیانه و شمال آفریقا به احتمال زیاد یکی از مکانهایی هستند که ممکن است میزبان یک جنگ سرد جدید بین واشنگتن و پکن باشد.
میتوانیم تصور کنیم دیدگاههای جهانی واشنگتن و پکن و توانایی آنها در اعمال قدرت (نرم و سخت) چگونه میتواند بر روابط آینده آنها با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تأثیر بگذارد. نحوه برخورد کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا با یکدیگر و نقشی که در تحولات نوظهور حوزه انرژی و اقتصاد جهانی ایفا میکنند، میتواند بر نحوه تعامل این دو ابرقدرت با منطقه تأثیر بگذارد که به همان اندازه روابط ابرقدرتها با یکدیگر میتواند جالب باشد.
سه عامل شکل دهنده آینده خاورمیانه
در سمت منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA)، در معادلات منطقهای، سه بعد مهم احتمالاً نقش آنها را در رقابت آینده ایالات متحده و چین در منطقه شکل خواهد داد:
1. سیاست درون منطقهای: اولین مورد، نحوه ارتباط کشورهای منطقه با یکدیگر است: با یکپارچگی اقتصادی و سیاسی عملکردی و عملی، یا ناکارآمدی و بی ثباتی پایدار. قبل از جنگ فعلی در غزه در روند کاهش تنش، ثبات و یکپارچگی وجود داشت.
هر زمان که ممکن است آن شتاب (در مورد کاهش تنشها) دوباره به دست آید، تحت مسیر "عملکردی و عملی" (Functional and Practical)، میتوانیم تصور کنیم که کشورهای MENA به روشهای جدیدی به توصیههای سازمانهای بیندولتی فرامنطقهای نگاه میکنند.
این منطقه میتواند سیاستها و مکانیسمهایی را بررسی کند که از مزایای عملی کشورهای عضو بلوکهای منطقهای دیگر مانند اتحادیه اروپا و انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا (ASEAN) تقلید کند. چنین ایدههایی میتواند ابتدا موانع تجاری را کاهش دهد، سپس روابط اقتصادی و تجاری نزدیکتر را در سراسر منطقه تقویت کند.
مسیر کارکردی و عملی نشان دهنده یک MENA خواهد بود که مجهز به فرآیندهای تصمیم گیری مشورتی برای اقدام با سازمانها است و منافع خود را بر رقابت ایالات متحده و چین مقدم می دارد.
دولتهای خاورمیانه و شمال آفریقا به حمایت از گروههای مسلح مختلف در جنگهای نیابتی ادامه میدهند و از آن محیط برای نادیده گرفتن حقوق بشر استفاده و بازیگران خارجی را قادر میسازند از این ناکارآمدی سوء استفاده کنند.
2.اهرمهای اقتصاد آینده: منابع سوخت فسیلی بحرین، ایران، عراق، کویت، لیبی، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی (این باشگاه غنی از انرژی ممکن است به زودی شامل مصر و اسرائیل شود) احتمالاً منابع اصلی اهرم MENA در برابر واشنگتن و پکن - حداقل برای چند دهه آینده - باقی خواهد ماند. با توجه به تمایل دو ابرقدرت برای تامین نفت و گاز منطقه برای خود و متحدانشان، شرکت های آمریکایی و چینی در بازارهای منطقه ای قدرت خواهند داشت. اما MENA آماده است تا بر صحنه جهانی آینده تأثیر بگذارد و با استفاده از انرژی و قدرت مالی خود به طرق مختلف در آینده، نماینده خود در رقابت ایالات متحده و چین بر سر منطقه باشد.
با روی آوردن جهان به انرژی های تجدیدپذیر، دولت های نفتی خاورمیانه و شمال آفریقا به طور همزمان تنوع اقتصادی را در بخش های فناوری افزایش داده و در عین حال از ثروت خود برای تامین مالی پروژههای انرژی سازگار با آب و هوا و اقتصاد سبز در منطقه خود و در سراسر جهان استفاده میکنند. مرز جدید برای کشورهای دارای منابع و سرمایه منطقه، پرورش نوآوری و تشکیل قطبهایی در علم/تکنولوژی/ایدهها برای اقتصاد پسا کربنی است که بشریت قصد دارد در قرن بیست و یکم بسازد.
علاوه بر این، در نهایت کاهش هیدروکربنها و افزایش انرژی سبز، شبکههای لجستیکی/حمل و نقل/انرژی جدید در منطقه تکثیر شده و احتمالاً اهمیت ژئوپلیتیکی و تجاری آن را بیشتر خواهند کرد.
منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، از طریق مسیرهای قدیمی مانند کانال سوئز و یا مسیرهای جدید و پیشنهادی مانند مسیر حمل و نقل بین المللی ترانس خزر، کریدور هند-خاورمیانه و جاده توسعه ترکیه-عراق-امارات-قطری، قرار است مرکز شبکههای تجارت جهانی باشد. بسیاری از بنادر و فرودگاههای منطقه نیز نقش گستردهای در روابط بینالمللی ایفا خواهند کرد.
3.عقاب و اژدها وارد بازار میشوند یا دست و پا میزنند؟: وقتی دونالد ترامپ در سال 2017 رئیس جمهور شد، خردمندی تجارت بین المللی را زیر سوال برد و در عین حال ایالات متحده را در مسیر تقابل بیشتر با چین قرار داد که در سطح جهانی، شامل MENA هم بود. البته چین در اواخر دهه 2010 با قدرت بیشتری وارد این منطقه شده بود و میانجیگری موفق پکن بین ایران و عربستان سعودی برای از سرگیری روابط دیپلماتیک در سال 2023 بسیاری را غافلگیر کرد، اما این آخرین مورد از یک سری پیشرفت های چین در منطقه بود.
در عین حال، مسائل نامرتبط به طور فزایندهای توانایی هر دو کشور (آمریکا و چین) را برای رقابت آن هم آنطور که ترجیح میدهند پیچیده کرده است. برخی از تحلیلگران استدلال کردند که تنگناهای جمعیتی و مشکلات اقتصادی در چین، از رقابت با ایالات متحده و غرب حتی قبل از شروع جنگ سرد جدید جلوگیری میکند. در مورد ایالات متحده، مسائل اقتصادی و سیاست داخلی که طرز فزایندهای قطبی شده و اثرات ادامهدار آن، محدودیتهایی هستند که ایالات متحده دارد.
یک عامل مهم جدید این است که کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در چند سال اخیر تا چه اندازه قصد خود را برای ایجاد مسیری نشان دادهاند که متعلق به هیچ یک از ابرقدرتها نیست و تا حدی به این است دلیل که آنها ضعفهای واشنگتن و پکن را میبینند.
نمونه های زیادی وجود دارد: تصمیم ایران و عربستان سعودی به همراه امارات متحده عربی، مصر و اتیوپی برای پیوستن به گروه کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) در آگوست 2023 تنها یکی از این موارد است. بسیاری این پرسش را مطرح کردهاند که آیا بریکس و MENA با وجود انکار دور شدن از غرب، شروع به تشکیل یک بلوک ضدغربی کردهاند یا خیر؟
اگر کشورهای آنجا مسیر کارکردی و عملیتری را در روابط درون منطقهای انتخاب کنند و در حالی که ابرقدرتها با چالشهای داخلی دست و پنجه نرم میکنند، به سمت انتقال انرژی سبز/اقتصاد متمایل شوند، رقابت آمریکا و چین در MENA در آینده چگونه خواهد بود؟
سناریوی اول: ایالات متحده قوی، چین ضعیف تر
ایالات متحده پس از انتخابات 2032 در داخل کشور ثبات یافته است. از طریق ترکیبی از حمایت گرایی اقتصادی در برابر دشمنان، باز بودن برای تجارت با متحدان، دستیابی به حقوق و مهارتهای کارگری، و کاهش تنشهای اجتماعی، آمریکا تجدید حیاتی را تجربه کرد که یادآور دهههای 1980 و 1990 در داخل و خارج از کشور بود.
واشنگتن راههای هوشمندانهتری نسبت به «چکمههای روی زمین» (کنایه از حکومتهای دیکتاتوری و نظامی) در MENA پیدا کرد. دولتهای متوالی ایالات متحده فشارها و مشوقهای متقابلی را برای همپیمانان ایجاد کردند تا به آنها کمک کنند تا اختلافات طولانیمدت خود را از طریق اقدامات اعتمادساز حل کنند.
واشنگتن متعهد میتواند از نهادهایی حمایت کند که همکاری منطقهای را تشویق میکنند. با این حمایتها، بسیاری از کشورهای MENA که دوست ایالات متحده هستند، موانع تجاری خود را کاهش و در پروژه های انرژی متعارف و تجدیدپذیر (با ایالات متحده) همکاری کردند. این امر باعث شد که در طول زمان حمایت به طور فزایندهای به یک خیابان دو طرفه تبدیل شود، زیرا قدرتهای نوظهور بخش فناوری MENA سهم فزایندهای از بازارهای رو به رشد در ایالات متحده را برای محصولات و پروژههای اقتصاد سبز تامین خواهند کرد.
چین با این حال بیکار ننشست. این کشور به سرمایه گذاری در ایران و کشورهای عرب خلیج فارس برای امنیت انرژی ادامه داد و در عین حال به آنها سلاح می فروخت. با این حال، پکن نتوانست پتانسیل ادعایی خود را همانطور که در اوایل قرن بیست و یکم پیش بینی شده بود، تحقق بخشد. چین نفوذ خود را بر ایران (و سوریه و عراق) از طرق دیگر افزایش داد و جمهوری اسلامی به یک پایگاه اصلی ژئوپلیتیکی برای جمهوری خلق چین تبدیل شد. با این حال، تلاش های چین برای سود بردن از تنشهای ژئوپلیتیکی و جناحی باقی مانده در منطقه به هزینه ایالات متحده نتایج محدودی به همراه داشت.
بخشی از مشکل مربوط به ظرفیت محدود پکن برای پاسخگویی به نیازهای منطقه است. پروژههای ابتکاری یک کمربند و جاده (BRI) فاقد سود بوده یا قادر به کاهش مشکلات زیرساختی کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نبودند. بنابراین، رهبران در پایتختهای MENA توجه بیشتری به گزینههای آمریکایی و اروپایی خود کردند و از قابلیتهای فنی خود برای ساختن خود استفاده کردند. تنگناهای جمعیتی و اقتصادی چین، همراه با مشکلات ژئوپلیتیکی در خارج از کشور نزدیک، مانع تعامل معنادار با منطقه MENA شد.
سناریوی دوم: ایالات متحده منزوی و چین قوی
برخلاف سناریوی اول، صحنه داخلی آمریکا هرگز آرام نمیشود و توانایی آن را برای نمایش قدرت مانند گذشته مختل میکند. مشکلات واشنگتن – سیاستهای پولی و مالی در سطح فدرال (یا فقدان سیاستهای درست)، ناتوانی در آموزش مجدد نیروی کار و سیاستهای مناقشه برانگیز در مورد نابرابریهای ثروت و درآمد، هویت، و "اول آمریکا" - نفوذ سیاسی ایالات متحده و برتری دلار آن را کاهش می دهد.
این ضعف نسبی ایالات متحده و عدم ثبات در سیاستهای دولتهای متوالی، باعث میشود کشورهای منطقه تجارت با پکن را ترجیح دهند. متحدان ایالات متحده مانند اسرائیل، ترکیه و مصر از نظر سیاسی و اقتصادی به غرب وابسته هستند، اگرچه آنها هم روابط خود را بین غرب و شرق متعادل می کنند.
یک MENA کارآمدتر، با تجارت درون منطقهای و سرمایهگذاری آن در انرژیهای تجدیدپذیر قابل صادرات و صنایع سبز درحال رشد، تعامل خود را با چین عمیقتر میکند زیرا پکن شروع به تغییر جهت با هدف سبز کردن اقتصاد خود میکند. تجارت این منطقه با پکن و منطقه وسیعتر آسیا و اقیانوسیه از سالهای 2010 تا 2030 دوبرابر شده است.
اواخر دهه 2040، و کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا با پیروی از چین در سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی رای میدهند. این پویاییهای مثبت بر نگرانیهایی که پکن به اتحاد با ایران ادامه میدهد، غلبه کرد.
دوستی با پکن برای نخبگان سیاسی منطقه و همچنین شهروندان آن به ثمر نشسته است، اما در موقعیتی بسیار برابرتر از دهههای گذشته. یکی از نتایج آن، تقویت تجارت در منطقه و همچنین با چین و بقیه آسیا است. برخی کشورها از طرحهای یک کمربند، یک جاده تحت حمایت پکن برای ارتقای زیرساختهای فیزیکی خود استفاده میکنند، در حالی که نیروگاههای صنعتی منطقهای مانند ترکیه و مصر و اقتصادهای نوظهور در «صنعت سبز» مانند اردن، فلسطین و عراق توانایی بیشتری برای تولید کالاهایی با کیفیت بالا و برای رقابت با کالاهای چینی پیدا کردهاند.
سناریوی سوم: رقابت
در اینجا، ایالات متحده و چین هر دو طرحهای خود را در اواسط قرن بیست و یکم به دست آوردهاند. کشورهای MENA، با جمعیت تحصیلکرده و آموزش دیده بهتر، رشد تولید ناخالص داخلی، سرمایه گذاری در اقتصاد سبز و نفوذ بر تجارت جهانی، حمل و نقل و مسیرهای لجستیکی و در مجموع به عنوان یک همتای نزدیک در برابر این دو ابرقدرت ایستادهاند.
این امر ارتباط زیادی با تغییرات درون منطقهای داشته است. با کاهش وابستگی کشورهای صنعتی به نفت و گاز، کشورهای غنی از هیدروکربن در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا گزینههای خرید و حمل سودآوری را برای کشورهای در حال توسعه آسیا و آفریقا ارائه کردند و از درآمد حاصله برای سرمایهگذاری در فنآوریهای انرژی بادی و خورشیدی با کارایی بالا استفاده کردند.
روابط MENA با ایالات متحده و چین مبتنی بر ترکیبی سالم از همکاری و رقابت است. پیوند پول کشورهای خلیج (فارس) با غولهای مهندسی از آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا و آمریکای شمالی به ایجاد زیرساختهای انعطاف پذیر در کشورهای آسیب پذیر در برابر افزایش سطح آب دریاها و سایر خطرات ناشی از تغییرات آب و هوایی کمک کرد.
در همان زمان، ابوظبی، دوحه، دبی، استانبول، ریاض و تل آویو آمدند تا با مراکز مالی و فناوری چین و آمریکا در توسعه فناوریهایی که با تغییرات آب و هوایی مبارزه میکنند، رقابت کنند. این پویاییها عملاً هرگونه علاقه ماندگار ایالات متحده و چین را در جنگ سرد با یکدیگر در MENA کاهش داد.
در نهایت: نگاهی جدید به آمریکا و چین در خاورمیانه 2050
امروزه، با ادامه و بدتر شدن مشکلات خبرساز MENA، ایالات متحده و چین قادر به رقابت برای تأثیرگذاری بر دولتهای منطقه بر اساس اولویتهای خود هستند.
اگر ما - و مهمتر از آن، رهبران منطقه - برای تصور آیندهای که در آن کشورها اشکال جدید و جسورانه آژانسهایی را برای تنظیم مجدد پویاییهای سیاسی درون منطقهای و سرمایهگذاری در فناوری و اقتصادهای سبز آینده به کار میگیرند- وقت بگذاریم، میتوانیم آن را ببینیم. گامهایی که میتواند آیندههای مختلفی را ایجاد کند و رقابت واشنگتن و پکن را در این بخش از جهان کاهش دهد.