عصر ایران؛ مهرداد خدیر- توجه مردم به مسابقات جاری در المپیک پاریس قابل قیاس با گذشته نیست و به شکل محسوسی کم شده. یک دلیل میتواند گرفتاریهای معیشتی باشد. دلیل دیگر تنوع سرگرمیها یا این که رشتههای مدالآور ایران مربوط به روزهای آخر است.
نصف ورزشکاران هم زن اند و امسال فرانسوی ها اصرار دارند المپیک با شعار برابری باشد و از سوی دیگر هر چند ورزشکار زن اعزام کرده ایم و پرچم دار کاروان ایران هم خانم ورزشکاری بود که شوربختانه زود حذف شد اما دغدغهٔ صدا و سیما هم این است که یک وقت ایمان مردم به خاطر نمایش زنان ورزشکار خارجی با مهارت ها و هنرنماییهای گاه حیرت آور نلرزد. انگار ۷ میلیارد آدم دیگر روی کره زمین همه در معرض لغزشاند و فقط ما نیستیم هر چند رفتار آنان عکس آن را ادعا میکند!
بی تردید بخشی از جاذبهٔ المپیک زنان ورزشکارند و صدا و سیمای ایران به دلایل روشن از آن محروم است مگر در رسته هایی که پوشش اجازه دهد و مدیران هم البته ترجیح میدهند ریسک نکنند و خیلی ها را پخش نکنند و روزه شک دار نگیرند و میز و منصب خود را حفظ کنند.
این که تلویزیون محدودیت و ممنوعیت دارد قابل درک است. این که به خاطر حقپخش و تحریمها هم کلی دردسر کشیدند نیز. این که بیشتر از خبرگزاریهای دولتی خبرنگار فرستادهاند و تنها خبرنگار خبر ورزشی از غیر دولتیهاست هم عجیب نیست چون به پاریس به عنوان کانون ضد انقلاب نگاه امنیتی هم دارند. تنها خبرنگار ورزشی مسلط به زبان فرانسه را که گویا خبرنگار روزنامه شرق بوده هم هم اعزام نکردند.
هیچ یک از این خبرنگاران اما با احترام به آنها که میشناسم یا نمیشناسم به خصوص صدا و سیماییها در حد گزارشگران قدیمی نیستند و اسم و رسمی ندارند تا مخاطب را جذب کنند و مشخصا درباره صدا و سیما این نقد وارد است.
در افتتاحیه به جای هیجان آفرینی مدام غر می زد میزبانی بد است. آخر ما خودمان چند دوره میزبان المپیک بودهایم یا او بارها به المپیک رفته و به این نتیجه رسیده! سازمانی که ۲۴/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰ تومان بودجه سالانه دارد اما یک گزارشگر در اندازه و آوازهٔ عطاء بهمنش ندارد تا مردم مثل دهههای ۴۰ و ۵۰ به رادیو گوش بسپارند و شنونده گزارش های مستقیم او باشند!
مردی که ۷ سال قبل در تیر ۱۳۹۶ و درست در روزجهانی ورزشینویسان چشم از جهان فروبست و نماد ورزشینویسی و گزارشگری ورزشی در ایران بود.
زنده یاد بهمنش را میتوان سرشناسترین گزارشگر ورزشی ایران دانست که هر چند در اکثر قریب به اتفاق 38 سال بعد از پیروزی انقلاب به جز مواردی معدود از صدا و سیما دور بود اما نام و خاطره او زنده ماند و نزد مردم بسیار محبوب و محترم. بعد از انقلاب البته برنامههایی از او در سالهای 72 و 73 از برخی شبکه های بینالمللی صدا و سیما پخش شد اما چندان نبود که به منزله بازگشت رسمی و قطعی تلقی شود.
جلای وطن نکرد و چنان که گفته شد در مقطعی به کار دوباره در صدا و سیما هم دعوت شد اما دریافت مانند گذشته فضا نخواهد داشت و ترجیح داد همکاری نزدیک را ادامه ندهد یا قطع شد. هر چند این شایعه هم وجود دارد که بار اول و در اواسط دهه 70 که به یک برنامه رادیویی دعوت شده بود افرادی از حضور او ممانعت کردند و به طعنه گفتند: «هر وقت گوگوش برگشت شما هم برگرد»!
در نگاه اینان حضور و صدای او در رادیو وتلویزیون زمان شاه ولو در برنامههای ورزشی و نه سیاسی و هنری گناهی نابخشودنی بود. (اگرچه شایعه حضور در برنامه اعتراف تلویزیونی پرویز قلیچخانی برترین بازیکن تمام تاریخ فوتبال ایران اگر راست باشد مطلقا قابل دفاع نیست). نویسنده این سطور همچنین به درستی نمیتواند نظر دهد که در اعتصاب کارمندان رادیو و تلویزیون در سال 57 چه نقشی داشت و چه بسا اگر نقش پررنگتری داشت بعد از انقلاب بر او کمتر سخت میگرفتند.
او که 94 سال در این دنیا زیست همه عمر را با ورزش و پژوهش و گزارش و نگارش درباره ورزش گذراند و خود نیز ورزشکار بود و هم گزارش رادیویی انجام می داد و هم قلم می زد.
چنان که گفته شد نخستین گزارشگری زنده ورزشی در ایران از رادیو در سال ۱۳۳۷ برای رقابت دو و میدانی میان تیم ملی ایران و عراق با صدای او پخش شد.
با ورزش از نزدیک آشنا و عجین بود چندان که چند دوره قهرمان دو و میدانی تهران در رشتههای نیمه استقامت شده بود. مدتی هم دفاع راست تیم فوتبال بانک ملی بود و تازه در رشتههای تنیس و کوهنوردی نیز سابقه داشت و المپیکی بود برای خودش. مهمترین علاقه و بیشترین فعالیت او البته در زمینه کشتی بود تا جایی که ۵ سال هم دبیر و نایب رییس فدراسیون کشتی ایران بود.
زیباترین خاطره ورزشی خود را البته درخشش تیم ملی کره شمالی در جام جهانی فوتبال ۱۹۶۶ و بازی این تیم در مقابل تیم ملی پرتغال ذکر میکرد.
این نکته هم مناسبت دارد که در زمستان سال 1387 انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران – تصمیم گرفت از 15 پیشکسوت و چهرههای کهنهکار روزنامهنگاری ایران تجلیل کند و هیات مدیره مسؤولیت کمیته برگزاری این مراسم را به نویسنده این سطور سپرد. با بررسیها و رایزنیهای فراوان و نظرخواهی از چهرههای مختلف و پس از تعیین شاخصهای مورد قبول طیفهای مختلف و از میان 100 چهره سرانجام به 15 نفر مورد نظر رسیدیم (شبیه کار شورای راهبری و کمیته های وزرا در ایام بعد از انتخابات!) و زنده یاد بهمنش هم یکی از نهایی شدگان بود اما همچون چند نفر دیگر به دلیل بیماری یا وضعیت جسمانی نتوانست در مراسم حاضر شود.
۷ سال قبل در همین تارنما به بهانه مرگ او در ۹۴ سالگی به بعضی از این نکات پرداخته بودم اما اکنون این پرسش قابل طرح است که چرا صد و سیما یک گزارشگر در حد بهمنش و با اطلاعات او ندارد که دایرهالمعارف ورزش بود؟ آن هم در روزگاری که نه از اینترنت خبری بود نه وسایل ارتباطی مدرن امروزی.
شگفت آورتر این که نه تنها بهمنش را راندند که هر گزارشگری که گل کرده هم حذف شده. اوایل مجید وارث و سال ها بعد عادل فردوسی پور و اکنون به گزارشگر تحصصی کشتی که با اصطلاحات خاص جایی در دل مردم باز کرد بقیه هرگز نتوانستند جای خالی بهمنش را پر کنند. انحصار، استعدادکُش است و هر چه پول پای آن بریزی اصل مشکل حل نمیشود.
راه نجات صدا و سیما برون سپاری شبکههاست. اگرچه وقتی دولت شبکه ندارد و صدا وسیما بعید است با دولت پزشکیان مانند مرحوم رییس جمهور قبلی رفتار کند شبکه ورزش هم منتفی است. در حالی که میتوان ساعات مختلف را به فدراسیونها سپرد تا خودشان مدیریت کنند. آن وقت استعدادهای گزارشگری هم مجال بروز و ظهور پیدا میکنند تا مردم از تماشا و شنیدن گزارشهای ورزشی لذت ببرند. کار گزارشگر تنها انتقاد از میزبانی و وضعیت امنیتی برای خوشامد مدیران و توجیه ارزهای دریافتی نیست. کار اصلی او این است که لذت مسابقه را به بیننده و شنونده منتقل کند تا حس کند او هم آنجاست. از این روست که می گوییم جای امثال بهمنش خالی است و شاید یکی از دلایلی که مردم ترجیح میدهند مسابقات المپیک را از رسانههای دیگر دنبال کنند همین باشد.