۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۸۹۱۵۰
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۶ - ۲۲-۰۵-۱۴۰۳
کد ۹۸۹۱۵۰
انتشار: ۰۸:۵۶ - ۲۲-۰۵-۱۴۰۳

فروش عجیب میوه‌های تابستانی در تهران قدیم؛ آهای بدو، فالی پن زار!(+عکس)

فروش عجیب میوه‌های تابستانی در تهران قدیم؛ آهای بدو، فالی پن زار!(+عکس)
قبل از ساخت اولین بازار میوه و تره‌بار تهران توسط امین السلطان(وزیر داخله ناصرالدین‌شاه)، محصولات کشاورزی به‌صورت مستقیم توسط زمین‌داران و باغداران به مرکز شهر آورده می‌شد و در شلوغی و ازدحام جمعیت به فروش می‌رسید.

امین السلطان بعداز سفر به ایروان و مسکو و باکو متوجه شد که مردم در آنجا از یک میدان مخصوص مایحتاج روزانه خود را تهیه می‌کنند. از همانجا فکر ایجاد یک محل برای فروش محصولات کشاورزی به ذهنش رسید و در بازگشت به تهران قطعه زمینی در نزدیکی دروازه جنوبی شهر یعنی شهرری، به این امر اختصاص داد.

به گزارش همشهری، این دروازه اطراف خیابان مولوی و ابتدای بازار حضرتی در بین محله‌های بازار و چال‌میدان قرار داشت و مسیر ارتباط تهران با نواحی جنوبی، مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) و شهرهای اصفهان و قم بود. از آن زمان تا اکنون حدود صدو پنجاه سال می‌گذرد.

به‌تدریج با توسعه شهر در مناطق مختلف، بازارهای میوه و تره‌بار ساخته شد. اما برکسی پوشیده نیست که طعم و مزه میوه‌های قدیم با حالا خیلی متفاوت است حتی بعضی از آنها دیگر در بازار موجود نیست و برخی دیگر به تازگی با طعم‌های متفاوت وارد بازار شدند. در این گزارش خاطرات شفاهی یک تهران‌شناس را می‌خوانیم.

فروش عجیب میوه‌های تابستانی در تهران قدیم؛ آهای بدو، فالی پن زار!(+عکس)

فالی فروختن خربزه و هندوانه!

نصرالله حدادی، نویسنده و تهران‌شناس، می‌گوید: «سه چهار دهه‌ای می‌شود که"خربزه مشهدی"جای تمامی خربزه‌های دور و نزدیک تهران را گرفته و کمتر خبری از خربزه کدخداحسینی، زرندی، هندوانه محبوبی و شریف آبادی را گرفته است. هر چند هر دوی این خربزه‌ها اواخر تابستان به بازارِ میوه‌ها عرضه می‌شدند. خربزه‌هایی که از بس شیرین بودند "لب‌ها را به‌هم می‌چسباندند" و با تکه‌ای نان و اندکی پنیر، یک غذای کامل بودند.

عادت ما ایرانی‌هاست که میوه را بیشتراز نیاز روزانه‌مان بخریم و چه بسا "نه خود خوریم، نه کس دهیم، گَنده کنیم" و روانه سطل زباله سازیم!

فروختن میوه‌های فصلی اعم از صیفی‌جات و میوه‌های سردرختی، در گذشته نه چندان دور به‌صورت اندک و "فال"بسیار رسم بود و از زمانی که استفاده از یخچال در خانه‌ها باب شد، نحوه خرید و فروش کاملا تغییر کرده است.»

فروش عجیب میوه‌های تابستانی در تهران قدیم؛ آهای بدو، فالی پن زار!(+عکس)

او می‌افزاید: «قوت غالب مردم -اعم از فرادست و فرودست- در فصول گرم سال میوه بود که "فَت و فراوان" و ارزان در دسترس همگان بود. طالبی، گرمک، هندوانه، انواع انگور، خیار و خربزه همواره کنار سفره‌ها به‌همراه غذا دیده می‌شدند و در کوچه و بازار چرخ‌های طوافی و "الاغی‌ها" با گاله‌های مملو از این صیفی‌جات به در خانه‌ها می‌آمدند.

فروختن هندوانه و خربزه به صورت "فال" کاملا مرسوم بود. به این طریق که هندوانه و خربزه را "قاچ" می‌کردند و هر قاچ را به چند تکه، که اصطلاحا "شُتُری"می‌گفتند تقسیم کرده و به فروش می‌رساندند و به این کار "فال، فال" فروختن می‌گفتند. مکان عرضه "فال فال" فروختن خربزه و هندوانه بیشتر سر چهارراه‌ها، میادین پُررفت و آمد و محل‌های تردد افراد بود و تا دلتان بخواهد خواهان داشت؛ چرا که اگرخربزه‌ها و هندوانه‌ها شیرین نبودند بلافاصله بر خریدار معلوم می‌شد و طبیعی بود شیرین آنها به سرعت به فروش می‌رسید.»

فالی پَین زار میدم، گردو!

حدادی ادامه می‌دهد: «گردو را نیز به‌همین گونه عرضه می‌کردند و اگر فروشِ فالی هندوانه و خربزه در طولِ روز صورت می‌گرفت و بر روی"چرخ طوافی" گردو فروش «بلونی» شیشه دهان‌گشاد که به آن «بانکه» هم می گفتند، مملو از گردوی پوست گرفته را درآب غوطه ور می‌کرد و شباهنگام راهی پل تجریش و محل خاص خود که به آن "پاچال" می‌گفتند، می‌شد.

گردو بیشتر از باغ‌های لالون و سنگان و زاگون به تهران آورده می‌شد. یک چهارپایه چوبی محکم به بلندای پنجاه شصت سانتیمتر، یک"طَبَقِ چوبی لبه دار"به همین قطر و یک "چراغِ زنبوری" و یک عدد سینی مسیِ لب کنگره‌دار، اسباب و اثاثیه گردوفروش بود و گردوها را به‌صورت پنج و یا هفت عددی به‌صورتِ مخروطی می‌چیدند و فریاد می‌زدند: فالی پَین‌زار(پنج ریال) می‌دم گردو... و در انتظار مشتری هر از چندگاه چند بار چراغِ زنبوری را تلمبه می‌زندند تا "کم سو" نشده و نورانی باقی بماند و مشتری را به‌خود جلب کند.

فروش عجیب میوه‌های تابستانی در تهران قدیم؛ آهای بدو، فالی پن زار!(+عکس)

گردوفروش، همان‌طور که مشغول خواندن و فریادزدن برای فروشِ گردوهایش بود با یک عدد "کارد دسته کوتاه" آهسته آهسته بر روی پوست سبزرنگ گردو می‌کوبید و آن‌چنان ظرافتی در این کار به خرج می‌دادند که فقط به پوسته چوبی آن آسیب رسانده و گردو، صاف وسالم، روانه «بلونی» مملو از آب می‌شد و کفِ دودستی که کاملا سیاه شده بود و تا چندین روز آثارش برروی کفِ دست مشاهده می‌شد. خریدار بعد از پرداخت پول پنج و یا هفت عدد گردو را تحویل گرفته، پوسته سفید و تلخ آن‌ را جدا ساخته و مغزِ همچون "بلور"ش را به دهان می‌گذارد.
یادش بخیر، چه روزگاری بود...»

ارسال به دوستان