"پل گوبل" دیپلمات و مامور اطلاعاتی سابق آمریکایی که متخصص مسایل اوراسیاست، در مقاله ای که در وبگاه "اوراسیا ریویو" منتشر شده، دلایل رویکرد جدید دولت باکو در صفحه لیز شطرنج ژئوپلتیک در منطقه قفقاز جنوبی و نزدیکی بیشتر باکو به روسیه و ایران و رویگردانی موقت از غرب را بررسی کرده است.
به گزارش عصرایران، این تحلیلگر آمریکایی در مطلب خود نوشته است:
در حالی که ارمنستان و آذربایجان در حال مذاکره در مورد یک معاهده صلح در مورد اختلافات مرزی خود هستند، باکو بی سر و صدا از غرب رویگردان شده است. آذربایجان از دهه 1990 به دلیل ذخایر نفتی و موقعیت خود به عنوان پل ارتباطی با آسیای مرکزی و همچنین نقش وزنه تعادلی در برابر ایران، ارتباط تنگاتنگی با غرب داشته است.
اکنون باکو در حال توسعه روابط نزدیکتر با روسیه و ایران است، دو کشوری که اغلب با آنها درگیر بوده است. این تغییر در ماه گذشته زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیس فدراسیون روسیه از باکو دیدار و طیف گسترده ای از توافقنامه های اقتصادی و سیاسی را امضا کرد، به طور برجسته به چشم آمد. همزمان مسکو به شدت از ارمنستان به دلیل عدم تمایل آن به بازگشایی کریدور موسوم به " زنگزور/سیونیک" بین جمهوری آذربایجان و منطقه نخجوان، انتقاد کرده است.
در همین حال، اخیرا در انتخابات ایران یک آذربایجانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و تهران به عبور کریدور ارتباطی با نخجوان از خاک خود به عنوان جایگزینی برای "کریدور زنگزور" علاقه نشان می دهد.
مفسران مسکو، در روزهای اخیر، این تحولات را به عنوان نشانه ای از این که "باکو در حال چرخش شدید به سمت مسکو و تهران است" تجلیل کرده اند. آنها ادعا می کنند که در نتیجه این تحول، غرب در موقعیتی نخواهد بود که از قفقاز جنوبی به عنوان "جبهه دوم" علیه مسکو استفاده کند.
این که آیا آذربایجان این جهت گیری جدید خود را همچنان برای مدت طولانی حفظ خواهد کرد - همانطور که هم مسکو و هم تهران امیدوارند - به این بستگی دارد که آیا باکو تصمیم به تغییر مجدد جهت گیری در سیاست خارجی خود بگیرد یا خیر؛ چیزی که تعهد "الهام علی اف" به ایجاد تعادل در فضای سیاست خارجی، عرصه مانور زیادی برای آن باقی می گذارد.
باکو، مسکو و تهران همگی دلایل قانع کننده ای برای یافتن زمینه مشترک دارند. آذربایجان به دلیل حمایت غرب از ایروان و همچنین انتقاد غرب از نقض حقوق بشر در این کشور به طور کلی از غرب و به طور خاص از فرانسه خشمگین بوده است. باکو، گسترش تجارت شمال-جنوب بین روسیه و ایران را هم از نظر اقتصادی و هم از منظر سیاسی به نفع خود می داند.
این علاقه در زمانی افزایش یافته است که مذاکرات باکو و ایروان ممکن است به پایان خود در امضای یک معاهده صلح نزدیک شود. با توجه به اینکه دو کشور تصمیم گرفته اند موضوع بازگشایی مسیرهای ترانزیتی را در چنین توافقی حل و فصل نکنند، جمهوری آذربایجان قطعا علاقه مند است که مسکو و احتمالا حتی تهران را در کنار خود داشته باشد تا در آینده به این موضوع رسیدگی کند، یا با اجازه دادن به باکو برای بازگشایی کریدور زنگزور یا ارایه یک مسیر جایگزین برای ارتباط زمینی بین جمهوری آذربایجان و نخجوان از طریق ایران.
مسکو و تهران نیز به همان اندازه منافع برای بهبود روابط با آذربایجان دارند. روسیه می خواهد، قبل از هر چیز، نفوذ غرب در قفقاز جنوبی را محدود کند، که به مسکو نه تنها در آذربایجان، بلکه در ارمنستان و گرجستان نیز دست بازتری می دهد.
تهران نیز به نوبه خود میخواهد اطمینان حاصل کند که باکو در جهت ترویج سیاست های قوم گرایانه خود علیه ایران حرکت نکند؛ همانطور که رهبران آذربایجان، از جمله الهام علی اف، در گذشته چنین کردهاند.
ایران همچنین امیدوار است باکو را از روابط نزدیک خود با اسرائیل دور کند، روابطی که تهران نگران است در صورت حمله غرب به ایران مورد استفاده قرار گیرد، و از بی ثباتی در مرزهای خود اجتناب کند.
شاید مهمتر از همه، حداقل برای آینده نزدیک، روسیه و ایران بهبود روابط با آذربایجان را کمک به تقویت همکاریهای رو به رشد اقتصادی و سیاسی خود میدانند، پیشرفتی که به هر دو کشور کمک میکند از انزوای بینالمللی کنونی خود فرار کنند.
آذربایجان برای این تلاش بسیار حیاتی است، زیرا با توجه به محدودیتهای کشتیرانی و به ویژه نبود ظرفیت بنادر چندوجهی در دریای خزر، مسیر تجاری دو کشور از طریق جمهوری آذربایجان، بسیار کوتاهتر و به صرفه تراز گزینه هایی چون راهآهن و بزرگراههای طولانیتر و کمتر توسعهیافته از طریق آسیای مرکزی است.
بنابراین، هر 3 کشور در آخرین موضعی که باکو اتخاذ کرده، اشتراک نظر دارند؛ با این تفاوت که مسکو و تهران به این نزدیکی نگاهی راهبردی و طولانی مدت دارند اما منافع جمهوری آذربایجان تقریبا تاکتیکیتر است.
آذربایجان به دلیل موقعیت مکانی خود و از زمان استقلال در سال 1991، متعهد به یک سیاست خارجی متوازن بوده است و از رویکردی که صرفا این کشور را به طور دائم به یک کشور یا گروهی از کشورهای خارجی مرتبط کند، دوری می جوید.
در عمل، این بدان معناست که روابط بین باکو و سایر کشورها دارای فراز و نشیب بوده است. به عنوان مثال، تنها در یک دهه گذشته، روابط آذربایجان با ایران بارها به مرز نزدیک به جنگ رسیده و ماهها بعد به مراتب گرمتر شده است. روابط باکو با مسکو و غرب نیز بارها بالا و پایین شده است.
ممکن است در آینده هم دوباره اتفاقی مشابه بیفتد. در حالی که باکو منافع قانع کننده ای در گسترش روابط با روسیه و ایران و در نتیجه کاهش روابط با غرب دارد، اما منافع مستقل زیادی نیز دارد که در جهت مخالف است.
در نتیجه، رویگردانی کنونی باکو از غرب به سمت روسیه و ایران ممکن است برای مدت طولانی ادامه نداشته باشد. در واقع این دوره ممکن است پس از امضای معاهده صلح بین باکو و ایروان، پایان یابد.
به نظر می رسد برخی در مسکو چیزی را جشن می گیرند که امیدوارند تغییری در سیاست خارجی جمهوری آذربایجان است که باکو را برای مدت نامحدودی به مدار کرملین بازگرداند.
با این وجود، دولتهای غربی باید بر تمایل باکو برای "تعادل مجدد" سیاست خارجیاش متمرکز باشند و حتی برای ترویج تغییر دیگری، بهویژه با توجه به سنت طولانی حرکتهای پیچیده و حتی متناقض در صفحه شطرنج قفقاز جنوبی، تلاش کنند.