مادر یکی از دختران نوجوان 14 ساله به نام "نفس" که یک ماه قبل، با رفتار نامناسب ماموران گشت ارشاد در تهران دستگیر و دچار آسیب شد در مصاحبه با روزنامه اعتماد جزئیات حادثه و پیگیری قضایی ماموران متخلف را توضیح داد. او گفت مامور پليس، زماني كه شكايت كردم، نگاه عاقل اندرسفيهي به من انداخت و گفت: «زنگ زدي 197؟ حالا بدو زنگ بزن ببين چيكار برات ميكنه؟ فكر كردي گوش ما رو ميبرن؟» نه تنها نگران برخوردهاي حقوقي و قضايي نبودند، بلكه مرا مسخره ميكردند
روزنامه اعتماد نوشت: 16مردادماه بود كه فيلمي در فضاي رسانهاي كشورمان منتشر شد كه به سرعت طول و عرض شبكههاي اجتماعي را به هم دوخت. در تصاويري كه در سايتهاي خبري منتشر شده بود، 2دختر نوجوان با برخورد تند ماموران نيروي انتظامي مواجه شده و با خشونت روي زمين كشيده و به خودروي ون گشت ارشاد منتقل ميشوند. در ادامه با انتشار اطلاعات تكميلي مشخص شد كه موضوع مربوط به دختري 14ساله به نام نفس حاجيشريف است كه براي خريد به يكي از مجتمعهاي منطقه مراجعه كرده بود. نحوه برخورد تند ماموران اما با انتقادات كاربران مواجه شد.
فیلم حمله ماموران گشت ارشاد برای بازداشت دو دختر نوجوان در تهران
با گذشت بيش از 1ماه از انتشار فيلم و 2ماه و نيم از رخداد، مريم عباسي مادر نفس در گفتوگو با «اعتماد» ابعاد تازهاي از پرونده و شرايط نفس را شرح ميدهد. عباسي با اشاره به اينكه نفس پس از اين حادثه با مشكلاتي چون استرس و اضطراب مواجه شده از متوليان امر ميخواهد هرچه سريعتر در خصوص اين پرونده احقاق حق كنند.
او در شرح ماجرا ميگويد: «وقتي رسيدم، ديدم صورت دخترم زخمي و خوني است. گردنش كبود شده و جاي چنگ در جايجاي بدنش وجود دارد. لباسهايش پارهپاره و او براي اينكه پيراهنش نيفتد، آن را گره زده است. حيرتآور اينكه بدون روسري جلوي آن همه مرد، بيحال نشسته بود.» او همچنين به اين نكته اشاره ميكند كه ماموران براي اينكه فيلمهاي ون باعث محكوميت آنها نشود ابتدا نفس را در يك ون و سپس در خودروي دوم قرار ميدهند.
برخوردي كه برخي ماموران طرح نور با دختر شما (نفس حاجي شريف) داشتند، بازخوردهاي بسياري در فضاي عمومي كشور پيدا كرد. درباره آخرين ابعاد اين پرونده توضيح ميدهيد؟
قبل از هر چيز لازم است از دادستان دادسراي نظامي تشكر كنم كه چندين و چند جلسه براي ما وقت گذاشته و حرف ما را شنيدند. در شرايطي كه بسياري از افراد و مقامات مسوول مدام به ما ميگفتند: « هيس، ما خودمان پيگيري ميكنيم» ايشان تلاش كرد موضوع پرونده را شفاف، راستيآزمايي كند. حرفهاي ما و ماموران نيروي انتظامي را شنيدند. خودشان پيگير جمعآوري ادله بوده و هستند و مطابق قانون تلاش ميكنند احقاق حق كنند. با اينكه پرونده ما مهر عدم صلاحيت خورده و از دادسراي نظامي خارج شده و ايشان همچنان در كنار ما هستند. البته ما هنوز نميدانيم پرونده در كدام دادگاه و شعبه ارجاع شده است. ذكر اين نكته هم ضروري است كه ما متوجهيم تخلف يك يا چند مامور به معناي تخلف كل ساختار نيست.
چرا پيگيري اين پرونده اين اندازه براي شما مهم است؟ برخي معتقدند به دردسرهايش نميارزد؟
از ابتداي شكلگيري اين بحران تلاش كردم از طريق قانوني موضوع را دنبال كنم. هدف از پيگيري اين پرونده آن است كه دختر من بداند در اين كشور فرقي نميكند متخلف در چه لباس و چه پست و سمتي باشد. هر زمان كه تعرضي به حقوق او يا خود او صورت گيرد، دستگاه قضايي و قانون كشور از او حمايت ميكند. نميخواهم بچهام از مملكت خود بترسد.
ماجراي نفس از كجا آغاز شد؟ زماني كه نفس و دوستش دستگير شدند، شما كجا بوديد؟ در فيلم تنها يك بخش كوچك ماجرا بازتاب داده شده است.
دختر 14ساله من و دوستش در 1تيرماه 1403 در خيابان وطنپور شمالي زماني كه قصد داشتند به مركز خريد بروند، توسط ماموران گشت ارشاد به وضع عجيب و خشونتباري دستگير ميشوند. ما در يك كافيشاپ نزديك به خيابان وطنپور بوديم. دخترم و دوستش براي تحويل گرفتن خريدشان به مركز خريد رفتند و من منتظر بازگشت آنها بودم. دقايقي بعد متوجه شدم موبايل بچهها خاموش شده. سراسيمه شده بودم و از استرس كم مانده بود قالب تهي كنم. ساعت 6و نيم عصر بچهها را ميگيرند و تا ساعت 8 به من خبري ندادند. فكرم هزار جا رفت و آرام و قرار نداشتم. نهايتا از گوشي دوستش به من زنگ زدند و خبر دادند كه گشت ارشاد آنها را گرفته است.
واكنش شما پس از اطلاع از دستگيري بچهها چه بود؟
من تلاش كردم گوشي را به مامور خانم بدهند تا به او بگويم كه اين بچهها 14سالهاند تا برخورد مناسبي با آنها صورت گيرد. اما مامور خانم بدون توجه به حرف من گفتند به مركز پليس امنيت گيشا بياييد. در مسير بودم كه آقايي به من زنگ زد و گفت: «دخترتان جلوي من نشسته؛ آب هم به او دادهايم، روبه روي كولر و هيچ اتفاقي براي او نيفتاده. روسري داشتيد بياريد، نداشتيد هم ايرادي ندارد! فقط بياييد دنبالش.» وقتي اين مامور به من گفت اتفاقي براي بچهتان نيفتاده، و روسري هم نياوريد فهميدم از لحاظ قانوني نميتوانستند بچه را بازداشت كنند. وقتي رسيدم، بماند كه چه حرفها و فحشهاي زشتي به من دادند. به من گفتند: « دخترت را تو خيابون ول كردي. دخترت و...است.»من از يك طرف نگران بچه بودم و از طرف ديگر با تحقيرهاي ممتد مواجه بودم.
اولين بار كه نفس را ديدید چه شرايطي داشت؟
وقتي رسيدم، ديدم صورت دخترم زخمي و خوني است. گردنش كبود شده و جاي چنگ در جايجاي بدنش وجود دارد. لباسهايش پارهپاره و او براي اينكه پيراهنش نيفتد، آنرا گره زده است. حيرتآور اينكه بدون روسري جلوي آن همه مرد بيحال نشسته بود. من تعجب كردم به خاطر حجاب نفس را گرفتهاند، بعد نفس بيحجاب منتظر من نشسته است. حالم بد شد و با ماموران بحثم شد. بلافاصله به همه نهادهاي قانوني شكايت كردم. اين كار را كردم تا فردا نگويند، اگر به فراجا و بازرسي و حفاظت اطلاعات و....شكايت ميكرديد، پيگيري ميشد. بنابراين به بازرسي ناجا، حفاظت اطلاعات ناجا، بازرسي فراجا، حفاظت اطلاعات فراجا و بازرسي كل ناجا و دفتري كه مربوط به آقاي رادان است، شكايت كردم. همچنين به 197 و دادسراي نظامي هم شكايت بردم. اكنون دو ماه و نيم است كه من و وكيلم در حال رفت و آمد هستيم. اما نتيجهاي نگرفتهايم.
مرجعي كه شما از آن شكايت داريد، چه مرجعي است؟
من ميدانم كه نميتوان يك حادثه را به كل نيروي انتظامي تعميم داد و زحمات آنها ناديده گرفته شود. به خاطر خطاي يك نفر يا چند نفر نميتوان گفت كل مجموعه ايراد دارند. من از كل تيم و سرتيمي گشت ارشادي كه بچهام را گرفته و كتك زدهاند، شكايت كردهام. از مسببين اين اتفاق هم شاكي هستم. بعد از 2ماه و نيم، يك جلسه دادگاهمان برگزار نشده. اما يكي از ماموران خانم كه نفس را گرفته، مدتها بعد ادعا كرده، انگشتش در رفته، بلافاصله براي او وقت دادرسي تشكيل دادهاند! چطور ممكن است، شكايت ما اين همه مدت به جايي نرسد و بعد افرادي كه بچه مرا كتك زدهاند بدون هيچ سند و مدركي دادگاهشان برگزار شود.البته من براي رد ادعاي آنها سند و مدرك ارايه كردهام.
نفس روايت آن روز خاص در خيابان وطنپور را چطور براي شما شرح ميدهد؟
فيلم حادثه موجود است و در برخي سايتها منتشر شده. پس از حادثهاي كه براي نفس در خيابان وطنپور رخ داد و ماموران گشتهاي نور با رفتاري غير متعارف و خشن او را ضرب و شتم كرده، سوار ون كردند، ما تلاش زيادي كرديم كه از طريق قانون و با ارايه اسناد و مدارك، حقمان را استيفا كنيم.خوشبختانه متوجه شديم آرشيو دوربين مجتمع تجاري وجود دارد و از دادستان دادسراي نظامي خواستيم به صورت قانوني اين فيلمها را بگيرد. ماموران ادعا كرده بودند، بچهها قبل از برخورد ماموران در منطقهاي ديگر فحاشي كردهاند. فرار كرده و ما دنبال آنها آمدهايم. آن هم با ارايه دوربينهاي مجتمع تجاری كه محل استقرار گشت است، مشخص ميشود.
آيا به درخواست شما براي ارايه تصاوير دوربينهاي خودروي ون پاسخ داده شد؟
ما در تعجبيم كه پليس امنيت به دستور قضايي پاسخ نداده و حتي فيلمي كه مامور انتظامي با هنديكم ميگيرد و در فيلم مشخص است، را ارايه نميكنند. من نميدانم آيا تغيير خودروهاي ون ارتباطي با ارايه فيلم دوربينها دارد يا نه؟ اما بين راه، نفس را از ون اول پياده كرده و سوار ون دوم كردند. چون اگر مسوولان قضايي، درخواست دوربين ون را كردند، دوربين ون دوم را ارايه كنند. وقتي نفس اين موضوع را به من گفت، همه جا اعلام كردم، نفس سوار دو خودرو شده است. خوشبختانه ما در مورد اينكه بچهها را از خودروي ابتدايي پيدا كردند و سوار ون دوم كردند، شاهد داريم.
يعني شما از رخدادهاي درون خودروها شاهد داريد؟
بله، يكي از خانمهايي كه داخل ون اول بوده و داخل ون دوم بوده، براي شخص ما شهادت داده كه چه برخوردي با نفس شده است.
حال و هواي نفس به عنوان يك نوجوان حساس پس از اين رخداد چگونه است؟
در كشاكش امتحانات پايان سال بود كه اين اتفاق تلخ رخ داد. نمراتش نزول چشمگيري پيدا كرد و به درسهاي او آسيب زده است. نفس از خانه بيرون نميرود. حتي جرات نميكند پيش تراپيست برود.دچار اضطراب و استرس شديد است. برخي مشكلات را نميتوانم بگويم اما از نظر روحي و رواني آسيب زيادي پيدا كرده است.
چند شب اول خوابش نميبرد، نصف شب از ترس اينكه ماموران قرار است به خانه بريزند، پيش من ميآيد. در مجتمع مسكوني ما دوربين وجود دارد، هر روز صبح، اول دوربين واحد را ميبيند تا مطمئن شود ماموران پشت درب خانه نيستند و بعد كارهايش را انجام ميدهد. در ون بچه را ترسانده بودند كه خود و خانوادهات را به زندان مياندازيم و ولت نميكنيم. او را تهديد كرده بودند تو را به زندان ميفرستيم. اين روند باعث استرس و ترس شديد نفس شده است. نفس يك دانشآموز نخبه، يك هنرمند مستعد و يك ورزشكار مدالآور است. مدالهاي قهرماني فراواني دارد. اين روزها نفس ميترسد و مدام از من ميخواهد از ايران برويم.
- مطالبه شما از مسوولان قضايي چيست؟
بچه من هم آسيب جسمي ديده و هم آسيب روحي. دليل اينكه پيگير اين پرونده هستم و عليرغم شلوغي كارم براي اين پرونده وقت ميگذارم اين است كه خود ماموران بفهمند كه قانون وجود دارد و مرا مسخره نكنند.
مامور پليس، زماني كه شكايت كردم، نگاه عاقل اندرسفيهي به من انداخت و گفت: «زنگ زدي 197؟ حالا بدو زنگ بزن ببين چيكار برات ميكنه؟ فكر كردي گوش ما رو ميبرن؟» نه تنها نگران برخوردهاي حقوقي و قضايي نبودند، بلكه مرا مسخره ميكردند.
مامور كلانتري به من ميگفت به خاطر اينكه موضوع را افشا كردي با تو برخورد هم ميشود! گفتم مگر من با رسانههاي خارجي صحبت كردهام؟ با رسانههاي داخلي و رسمي كشورم صحبت كردم. اين ماموران نه تنها پشيمان نبودند، بلكه به رفتار تند خود افتخار ميكردند. من به دستگاه قضايي، پناه آورده و درخواست احقاق حق کردم.
مگر غير از اين است كه در مواجهه با اطفال نهايتا بايد تذكر لساني داده شود؟ من نه هدف سياسي دارم و نه به جايي وصل هستم و نياز به حمايت از جايي دارم. فقط با روزنامه داخلي كشورم صحبت ميكنم.
از رييس قوه قضاييه هم درخواست دارم كه اجازه ندهند با بچههاي مردم اينطور برخورد شود. از ابتدا با من برخورد نامناسبي نشد. شب اول وقتي بچه را ميخواستند تحويل ما دهند، گفتند قاضي كشيك گفته اصل مدارك شناسايي شما و دخترتان بايد پيش ما بماند. من احساس ميكنم اين كار را كردند تا ما نتوانيم بلافاصله به پزشكي قانوني برويم. البته يك هفته بعد مراجعه كرديم و اسناد آن در اختيار قاضي است. از مسوولان ميخواهم حق مرا احقاق كنند. حق مظلوم را بگيرند. شب اول ماموران پليس از صورت و گردن دختر من عكاسي كردند و عكسها را دارند. ميتوانند آنها را منتشر كنند. قوه قضاييه و رسانهها بايد پناهگاه من شهروند نوعي باشند. هر مامور و مسوولي در هر جايگاه و پستي كه هست، زماني كه رفتار غير قانوني و فراقانوني دارد بايد با او برخورد شود.