عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «علم؛ ریشه پیشرفت» در روزنامه اعتماد نوشت: شاید با اطمینان بتوان گفت که مجهز بودن به علم و فناوری ویژگی اصلی یک کشور و جامعه پیشرفته است. ایالات متحده بیش از هر چیز درصدد حفظ تفوق خود در حوزه علم و فناوری است.
تمامی زمینهها را برای جذب همه نخبگان این دو حوزه فراهم کرده است تا این پیشتازی خود را از دست ندهد. مقام رهبری هم بارها به موضوع علم پرداختهاند از جمله در آخرین دیدار خود با نخبگان در هفته گذشته به این موضوع اشاره کردند که: «ما باید تفوق علمی داشته باشیم؛ ما دشمن داریم... یعنی همه کشورها، همه ملتها، رقبایی، بدخواهانی، دشمنانی دارند و ما بیشتر از خیلی از کشورهای دیگر. باید با تفوق علمی بر آنها غلبه پیدا کنیم، کمااینکه اگر در جایی غلبهای هم داشتیم، بر اثر همین تفوق علمی و فناوری بوده... برتری علمی و فناوری گاهی میتواند دست دشمن را از ضربه وارد کردن به جمعیتهای بزرگی مثل غزه و ضاحیه[بیروت] کوتاه کند.
ما اگر چنانچه از لحاظ علمی مثلا فرض بفرمایید در زمینه تسلیحات، از این [چیزی] که هستیم مبالغی جلوتر بودیم، یقینا در اوضاع منطقه اثر میگذاشت و میتوانست مانع از افروختن این آتشهای سوزنده دلها و جانها بشود یا آنها را خاموش کند. حرکت علمی، تفوق علمی، یک چنین چیزهایی هم دارد.»
این یادداشت بهطور بسیار مختصر در مقام بیان الزامات توسعه علمی در جامعه است. بنیانهای پیشرفت در جامعه جدید چیست؟ میتوان در برخی شهرها با آسمانخراشهای سر به فلک کشیده قدم زد و آخرین دستاوردهای فناوری را در آنجا دید، بهترین جادهها، خودروها، هواپیماها، تلفنهای همراه و... را هم دید، ولی تمامی اینها میوه پیشرفت است و نه ریشه و حتی تنه آن.
ریشه پیشرفت علم و پذیرش آن به عنوان فصلالخطاب امور جمعی و حکومتی است. البته خیلیها در مقام فردی اعتقادات غیر علمی دارند که گریزناپذیر است و مشکلی هم ندارد، ولی در مقام حکمرانی و تنظیم روابط و تامین منافع جمعی نمیتوان چیزی به جز علم را پایه سیاستها قرار داد.
در تعریف علم هم نمیتوان چنان گشادهدست بود که جهل و خرافات هم مشمول آن شود! پرسش این است که کدام جامعه علممحور است و میتواند به صورت ریشهای از علم و میوههای آن بهرهمند شود و دیگران را هم در این بهرهمندی شریک کند؟ ویژگیهای آن چیست؟
اولین نکته که باید توجه نمود، تمایز قایل شدن میان فناوری و علم است. علم به مطالعه طبیعت و شناخت قوانین آن و تولید دانش جدید اشاره دارد. هدف علم درک عمیقتری از جهان و پدیدههای آن است. در حالی که فناوری، کاربرد علم در زندگی عملی و تولید ابزار و سیستمهای جدید برای حل مشکلات و بهبود کیفیت زندگی است.
رابطه علم و فناوری به نسبت متقابل هم هست. انگیزه پیشرفت و نوآوری و فناوری، موجب میشود که در علم و توسعه علمی سرمایهگذاری شود، و این به رشد علم و دوباره به ارتقای فناوری کمک میکند. توسعه علم بدون سرمایهگذاریهای مناسب ممکن نیست.
سرمایهگذاری در زیرساختها، در نهادها، در پرداخت دستمزدهای خوب، در پذیرش ریسک و اتلاف سرمایهگذاری، در ارتباطات علمی، در به رسمیت شناختن استقلال نهاد علم یعنی دانشگاه، در توسعه آموزش و پرورش، در رهایی علم از قیدهای قدرت، در آزادی پرسشگری و ممنوع نبودن آن، در ارتباط وثیق با زندگی مردم و اقتصاد و... همه اینها شروط لازم برای توسعه علمی کشور است.
توسعهای که باید به رشد فناوری نیز کمک کند، و مردم از خدمات پیشرفت علمی بهرهمند شوند. واقعیت این است که جامعه ما از تمامی این جهات دارای کم و کسریهایی است که امکان توسعه علمی را در آن تضعیف کرده است. از آموزش و پرورش آغاز میکنم. آموزش علمی و متوسطه کشور در وضعیت اورژانسی است.
نزدیک به یک میلیون نفر ترک تحصیل کرده داریم!! این به جز افرادی است که ثبتنام کرده ولی غیبت میکنند یا امتحان نمیدهند. آنان هم که ادامه میدهند نمرات میانگین بسیار پایینی دارند. وضعیت رضایت دانشآموزان از محیط آموزشی مطلوب نیست. نابرابری آموزشی بسیار زیاد است این را از قبولیهای کنکور بر حسب مناطق و مدارس دانشآموزان میتوان استنتاج کرد.
شکاف آموزشی میان مدارس دولتی و مدارس ویژه و غیرانتفاعی بسیار بالا است. تقریبا قریب به اتفاق فرزندان مدیران بالای حکومت در مدارس غیرانتفاعی درس میخوانند. حتی بخشی از دانشآموزان مدارسی که به زبان خارجی آموزش میبینند فرزندان مسوولان هستند. سهم آموزش از تولید ناخالص داخلی پایین و حدود ۳درصد است سهم پژوهش که قرار بود به ۳درصد برسد در حد نیم درصد است. رتبههای جهانی ایران در همه این شاخصها پایینتر از میانگین است.
معدل فارغالتحصیلان آموزش عمومی در مرز قبولی است، به عبارت دیگر تعداد زیادی مردود میشوند. تمرکز بر رشد آموزشی تعدادی نخبه به شرطی خوب و مفید است که کلیت آموزش در وضع خوبی باشد و مهمتر اینکه این افراد جذب دانشگاهها و بازار کار ایران شوند، نه آنکه از ابتدا دنبال مهاجرت باشند. وضعیت دانشگاهها و نداشتن استقلال کافی آنها، مسالهای جدی است، به جای علم، مدرکگرایی مبتذل جانشین استخدامها و ارتقای موقعیتها شده است.
تعداد زیادی دکتراهای فاقد دانش و علم در پستهای عمومی ولو شدهاند. در سطح آموزش عالی، امتیازات غیرمنطقی و ضد علمی، بخش مهمی از پذیرشها را تحت تأثیر قرار میدهد، و دانشگاه را از محیطی علمی و علممحور خارج کرده و درصدد بار کردن مفاهیم غیر علمی بر حوزه دانش و علم هستند. گفته میشود که ۷۵ درصد پذیرفتهشدگان رشتههای پزشکی از دانشجویان سهمیهای هستند و حتی افراد با رتبههای ۱۰۰هزار نیز در دانشگاه پذیرفته میشوند.
در گزینش استادان و اعضای هیاتهای علمی، تقریبا ملاک اول، تعلقخاطر داوطلب استخدام به امور سیاسی و نگاه به حکومت است و معیارهای علمی و ارتقای آن در مراتب بعدی قرار میگیرد. شاخصها و عملکرد علمی، در عمل صوری و بیمعنا شده است.
در بازار آزاد و البته غیرقانونی، نوشتن کتاب، مقاله، پایاننامه و... بیداد میکند. یکی از کژتابیهای موجود در ایران درباره علم این است که پیشرفت علم با انتشار بروندادهای علمی مثل مقاله و پایاننامه اشتباه گرفته میشود.
اتفاقا به شکل سطحی دستاوردسازی میکنند و اگر هم پیشرفت علمی انجام شود در نشریات خارجی منتشر و سودش را دیگران میبرند و نه لزوما جامعه ایران. البته این ایرادی ندارد چون ما هم از توسعه علمی جهان بهرهمند میشویم ولی توسعه دقیق علمی با آمار ارجاعات و ISI و اینجور شاخصهای مقالهسازی که در کشورهایی چون ایران رواج دارد فرق میکند.
جهت اطلاع در دو دهه گذشته شاخص درصد نسبت مقالاتی که اعتبار آنها باطل و بازپسگیری شده، به ترتیب عربستان، پاکستان، روسیه، چین، مصر، مالزی، ایران و هند، هشت کشور اول در این زمینه بودهاند که بازتابی از گسترش مقالهسازی است. این موارد موجب شده که توسعه علمی در حال انتقال به بیرون از دانشگاههای ایران است.
از همه اینها بدتر یا حداقل یکی از بدترین آنها، تفکیک کردن میان علم تجربی فنی و مهندسی و تا حدی! پزشکی با علوم اجتماعی و انسانی است. در ایران گمان میکنند که علوم اجتماعی و انسانی، یا علم نیست، یا اگر هم باشد، آقایان خودشان به آن مسلط هستند! و جالب اینکه رقابت در این حوزه را نیز نمیپذیرند.
به اشتباه گمان میکنند که مثلا چین آن علوم تجربی دقیق را دارد بدون آنکه علوم اجتماعی و انسانی را بپذیرد. در حالی که این گزاره قدیمی است و نحوه برخورد علمی چین در دهه اخیر با کاهش رشد جمعیت این کشور، یکی از نمونههای مناسب برای سیاستگذاری مبتنی بر علوم اجتماعی است، در حالی که سیاست مهار جمعیتی آن در چند دهه پیش مغایر با رویکرد علمی بود.
سیاستگذاری جمعیتی در ایران نیز فاقد چنین رویکرد علمی است به همین دلیل نتیجه نمیدهد و زیانبار است. رویکرد علمی در حوزه اقتصاد، سیاست خارجی، سیاست داخلی و اجتماعی باید حاکم شود سیاستگذاری در همه این حوزهها دور از رویکرد علمی است.
وضعیت سیاستهای رسمی در ارتباط و مراوده جامعه علمی ایران با جهان، وضعیت فاجعهبار اینترنت، شرایط اقتصادی و درآمدی کشور و ضعفهای آن در حمایت از توسعه علمی، ضعف آموزش متوسط و عمومی، فقدان استقلال دانشگاهها، ضوابط گزینشها و سهمیهبندی ویرانگر در پذیرش دانشجو و استاد، فقدان زیرساختهای علمی مثل آزمایشگاههای پیشرفته، ترویج خرافه از سوی رسانههای رسمی، و تمایز قایل شدن میان حوزههای گوناگون علم که مبتنی بر روش تحقیق مشترک هستند، جملگی موجب میشود که چندان امیدی از توسعه علمی و تأثیر چشمگیر آن بر توسعه ملی نداشته باشیم.
یکی از مهمترین شروط توسعه علمی حق دسترسی آزاد به اطلاعات است که در ایران اصلا وضعیت مناسبی ندارد. همچنین نهادهای علمی و توسعهدهنده آن باید استقلال نسبی خود را داشته باشند و نمیتوانند گوش به فرمان مدیران و صاحبان قدرت باشند.