۰۲ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۰۰۷۳۱۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۶ - ۰۱-۰۸-۱۴۰۳
کد ۱۰۰۷۳۱۱
انتشار: ۱۰:۲۶ - ۰۱-۰۸-۱۴۰۳
از آتش درونم دود از کفن برآید

گذری بر کتاب «خار و میخک» یحیی سینوار

گذری بر کتاب «خار و میخک» یحیی سینوار
نویسنده موضعی میانه دارد و هم کارگر ناگزیری را درک می کند که هشت فرزند گرسنه دارد و هم مردم مقاومی که کار برای اشغالگر را خطا و گناه می دانند و این کلمات حکایت از نگاه جامعه شناسانه و انسانی شهید سنوار دارد.
عصر ایران؛ احسان اقبال سعید - انسان شیفته کاستن از ارتفاع دیوارهای بلند کم دانی و محدود نمودن دریا به جامی نیم شکسته است تا رنج و دشواری اندیشه و جستن را بر تن فربه و در غلبه بدیهی انگاری را بر جان خویش هموار نسازد. برای همین آدمها را با تمام روایت های گوناگون و ظرف های بزرگی که گاه بحری در کوزه اند فرومی نهد و آخرین روایت یا پرتکرارترین و نیز سهل ترین را گزین می نماید تا بگوید دانستم و با برچسب تمام، پرونده را در بایگانی ذهن فراموشکار و ناخاکسار بایگانی کند.
 
نام شهید یحیی سینوار مرادف مرد جنگ و رزم و نیز عملیات مهیب طوفان الاقصی درهفتم اکتبر است که معادلات و باورهای ذهنی را درهم کوفت و نشان داد انسان حتی بی‌مدد ابزار برتر گاه چنان میانه میدان می خرامد و می درخشد که باز ایمان می آورند به آنکه تنها انسان انسان است و ابزار گاه هست و گاه نیست.
 
به باورم سینوار تداوم مردان یگانه و قهرمان قرن بیستم در این روزگار نسبیت و عصبیت است. از روزگاری می گویم که انسان در دلش امیدها جوانه زده بود و باور داشت برای رسالتی به دنیا امده است. زمانه ای که ماندن در دست تقدیر و صاحب سریر بسر شده و انسان برای برابری و عدالت بپا خواست تا تن هر دانه ی گندم زآن همگان باشد و نیز سقف و پناه برای امیر و عامی،برای همین برپاخواست و جهان را میان دو سوی خیر و شر تعبیر نمود و برای هر کدام مصداق و تمامیتی یافت و بود خویش را در ماندن یک سوی دیوار وجانبازی و پیروزی یا جان دادن و جاودانگی در یک سوی داستان روایت می کرد.
 
یحیی سینوار در جوانی
یحیی سنوار
 
..اندیشمندی گفته بود می اندیشم پس هستم و شاعری انسان را تجسم و تجسد وظیفه خواند و اهل کلمه ای هم برای انسان نوشت "بمیران یا بمیر" و در تمام این روایت‌ها صرف بودن و صرف شام و چاشت معنای زندگی نبود، حقیقت امری سیال و شامل این هم می تواند باشد تفسیر نمی شد.
 
در این احوال کسانی برپاخواستند تا زخم درختان بی ثمر و پرخطر را با تبر وظیفه برکنند و رسیدن به نان و آزادی و نیز آزادگی را پیشه خود ساختند.
 
اسطوره ها حاصل نیاز و نیز هراس‌های انسان اند. رویای پرواز و بی مرگی و نیز دادگستری و بی هراسی در برابر دشنه و دشنام و نیز مرگ در آنان راهی ندارد و تا ناکجای برخورداری و امن می تازند تا دگر آدمیان به آنان بنازند و درتن بی سرشان هم رویای خود را بجویند و بشوند لالایی شب مادران برای طفلان بی پناه، اسطوره نمی هراسد و مرگش نه چون همگان با ترس و زوال پیری که سیاووش گون و پاکدامن در آتش است و همراه با هیبت و مقداری رازآلودی.
 
چگوارا پس از انقلاب کوبا در هاوانا نماند تا پیر و درگیر روزمره و اداره  شود و رفت تا بستیزد و تمثال جاودان جان بیقراری شود که یک عمر سرود خواند و رزمید و با مرگ غریبش تصویر بر تن پوش جوانان به تنگ آمده از نظم مستقر و نیز ملول از عادت و ابتلائات تن و روزگار شد و سیاووش از پی پاکدانی در آتش شد و جلال الدین خوارزمشاه با امواج سند جاودانگی  و آسوگی یافت.
 
یحیی سینوار انگار بازگشت روح جاودانه همان مردان محصور در قرن پیشتر است که در خیالات رویای پایان تاریخ و پیروزی لیرال دموکراسی و نیز ترجیح بودن و زیستن و کام جستن با و به هر بهایی راهی، روح بیقرار انسان با تمام انکار و تردیدها باز امر بالاو والا را می جوید که "ما ز بالاییم و بالا می رویم".
 
سینوار سیمای تمام عیار مرد ایستاده بر آرمان با مرگی یگانه و لبریز لحظات ناب، نامعمول و درامی از پایانی یگانه بود که تا دم آخر و به گاه سرخ شدن گونه از خون رزمید و انسان را تجسم وظیفه یافت. و نیز نوای اناالحق را با دستان بریده خواند...
 
اما زیست و زمانه او تنها در رزم و الزاماتش خلاصه نشد و در سالهای اسارت در زندان های رژیم اشغالگر عبری آموخت و "خار و میخک" را نگاشت. با خواندن کتاب از حجم احساس و نیز نگرش دقیق و عمیق سینوار غرق تامل و حیرت می شوید. چگونه می توان در تعقیب و کمین و نیز درفتادن با خصمی چون رژیم صهیونیستی بود در عین آن به سان قلم به دستی ژرف و احساسی کلمه بر تن کاغذ رقم زد.
 

"خار و میخک"

کتاب در سی فصل تنظیم گشته و حکایت روزگار یک کودک فلسطینی متولد در اردوگاه آوارگان است که از لحظه دریافتن خویش درگیر رنج آوارگی و اجحاف و نیز انتخابی میان تمام تردیدهای حاکم بر دل انسان است.
 
کتاب به مبارزه با تصویر انسانیت زدایی شده از مردمان فلسطین برمی خیزد و با روایت رنج کودکی آغاز می شود که در اردوگاه در می یابد با بارش نخستین باران همه دارایی فقیرانه  خانواده اش زیر آب می رود و مادری که روزی در الخلیل خانه و خانمان داشت با رنج و بی سرزمینی از هستی ناچیزش صیانت می کند.
 
کودکِ داستان روایت از روزهایی می کند که اشغالگران تمام مردان تا شصت سال اردوگاه را در مدرسه جمع می کنند و پس از تحقیر، توهین و شتم روانه‌شان می کنند و می پرسد "یک روز زیستن و بنده خدا بودن بهتر از یک عمر آسفالت زیر گلیم  سربازان اشغالگر بودن نیست؟"
و این پرسش نخستین کودک انگار از یک جهان بینی است که زندگی و زیبایی را در می یابد و با تمام جان دوست دارد اما برای زندگی و عشق ناگزیر از ستیز و میان آتش رفتن است. کتاب در قالب داستان از اجتماع فلسطینی ها هم روایتی به غایت متنوع و باورپذیر می دهد.
 
از اهالی الخلیل که مادی ترند و عموما در کار چرتکه و تجارت و مبارزه را کم ثمر می شمارند تا جوانانی که عاشقانه چریک و فدایی شدن اند و گاه تا سالها کسی از انجام و سرنوشتشان اطلاعی ندارد و پدر و عموی قهرمان داستان از همین دسته اند.

از روزگار و زمانه اردوگاه نشینان در کتاب خار و میخک می خوانیم . این که هر کدام انتخاب می کنند و به راه و سرنوشتی می روند،کسانی با اشتیاق و مرارات برای تحصیل راهی مصر می شوند و شوق و انتظار مادران برای رد شدن از ایست و بازرسی اشغالگران قلب را در تمام سطور کتاب خار و میخک به تپش تندتر و همدلی با اهالی داستان می کشاند.
 
حکایت برخی فلسطینیان که برای کار و تامین مایحتاج راهی سرزمین های اشغالی می شوند هم جالب توجه است.
نویسنده از بیداد اشغالگران می گوید و در عیت حال ناگزیری معاش برای کارگران فلسطینی و اینکه این رفتن ها گاه با تغییر ذائقه و درآمیختن با شیوه دگر زیستن و نیز ارتقا کیفیت زندگی خانواده افراد مواجه است و جریان چریکی با شماتت و سرزنش اینان را عامل دشمن اشغالگر می داند.
 
در این بزنگاه نویسنده موضعی میانه دارد و هم کارگر ناگزیری را درک می کند که هشت فرزند گرسنه دارد و هم مردم مقاومی که کار برای اشغالگر را خطا و گناه می دانند و این کلمات حکایت از نگاه جامعه شناسانه و انسانی شهید سینوار دارد ....

فصل دانشگاه رفتن قهرمان داستان ما جذاب تر است. آنجا که از مهرآوردن  و تماشای یکی از همکلاسی هایش می گوید  و به این اشاره می کند که هرگز بیش از آن که او را در دل دوست داشته باشد نخواسته و قائل به حدود دیانت و سنت است و می خواهد در پایان دانشگاه به خواستگاری دختر برود.

دریافتم از کتاب آن بود که نویسنده با قلم روان و روایت انسانی و واقعی اش خواسته تا نشان بدهد چرا یک ملت عاشق زندگی بر اثر اشغال و اجحاف سلاح برمی دارد و می جنگد و از انجام کار پروا و ابایی ندارد.
 
کتاب نگاه ژرف نگر،انسانی، اینجایی و این جهانی نویسنده اش را هویدا می کند و به مخاطب می فهماند که به روایت شاعر "مردگان این سال، عاشق ترین زندگان بودند". زندگی برای اهالی سرزمین زیتون انگار حکایت و روایت خار و میخک است.
 
ارسال به دوستان
روایت آقای بازیگر از دیدن مرگ برادرش قبل از وقوع آن در کما! (فیلم) آیا زیاده خواهی ترکیه در سوریه پاشنه آشیلش می شود؟ مخالفت کردها به دخالت‌های ترکیه (فیلم) ترکیه: اجازه ادامه حضور گروه های تروریستی را در سوریه نخواهیم داد چرا پرسپولیس به گاریدو اعتماد کرد؟ عجیب ترین یا مسخره ترین ماشین ظرفشویی جهان! (فیلم) مشاهده ۴ قلاده پلنگ ایرانی در طبیعت برفی صیدوا (فیلم) آیا این فیلم آنباکس گلکسی S25 اولترا است؟! کابوس چمن برای استقلال؛ یزد، آزمونی سخت‌تر از اراک آیا می‌شود با Paint ویندوز یک شاهکار خلق کرد؟ پرتره راک را ببینید! (فیلم) اگر راننده انسان بود، چه اتفاقی می‌افتاد؟! (فیلم) در این فیلم، سرعت شکارچی را می بینید! کفشدوزک بزرگ بامبو (عکس) تشریح جزئیات دستگیری عناصر شبکه تکفیری در سرپل ذهاب  درخشش وزنه‌بردار ایرانی در آسیا؛ نایب قهرمانی با چاشنی رکوردشکنی پرواز ایران‌بانو با ۱۱۰ زن نخبه ایرانی با خلبانی نخستین بانوی خلبان ایرانی در مشهد به زمین نشست (فیلم)