به گزارش خبرگزاري فارس، دكتر علي اكبر ولايتي در روزهاي پذيرش قطعنامه 598، بر مسند وزارت امورخارجه بود و پيش از آن نيز بر كرسي نمايندگي مجلس مي نشست. از اين رو خاطرات زيادي را از آن روزگار و اتفاقاتش، به همراه دارد. راديو گفت وگو در نشستي با وي، اين خاطرات را مرور مي كند.
*سوال: آقاي دكتر، زماني كه جنگ آغاز شد، شما كجا تشريف داشتيد؟
ولايتي: در آن زمان من نماينده مجلس بودم. درست ظهر روز سي ويكم شهريور ماه سال 59 بود. خبر را به صورت مستقيم از راديو و تلويزيون نشنيدم، اما با واسطه شنيدم كه هواپيماهاي عراقي به فرودگاه مهرآباد و چند نقطه ديگر، مانند بوشهر و نقاطي در خوزستان حمله كردند. اين، آغاز فرآيند جنگ به لحاظ اولي بود. البته از قبل، اين آمادگي را داشتيم كه احتمالا رژيم بعثي عراق درحال آتش افروزيست. به اين معني كه برايمان غيرمنتظره نبود، ولي از آنجاكه تابه حال با چنين حادثهاي در عمرم مواجه نشده بودم، برايم كاملا تازگي داشت و اين تصور در ذهن من شكل گرفت كه به عنوان ملت ايران و جمهوري اسلامي ايران، در آغاز مرحله جديدي از تاريخمان هستيم.
*سوال: اشاره كرديد كه در آن مقطع، نماينده مجلس بوديد، بنابراين بهتر از هر فردي ميتوانستيد لايههاي پنهان حوادث را ببينيد. فكر نكرديد كه چرا اين جنگ شروع شده و صدام دنبال چه چيزي است؟
ولايتي: با توجه به بهانهجوييهايي كه در آن زمان، حكومت عراق در رابطه با ايران داشت و مرتب به سازمان ملل متحد، يادداشت، تسليم ميكرد و در حقيقت، سندسازي مينمود كه ايران با تحريكات مرزي، در حال وارد شدن به مرحله اي است كه در آن، روابط بين دو كشور، رو به تنش است و احتمال آتشافروزي وجود دارد، لذا خالي از ذهن نبود چنين اتفاقاتي رخ دهد. چراكه ما عوامل بيگانه را از يك سو و جاهطلبيهاي حكومت عراق را از سوي ديگر، به عنوان محركين اين حادثه ميدانستيم.
*سوال: قبل از جنگ پيشبيني ميكرديد، چنين اتفاقي بيافتد؟
ولايتي: يكي از احتمالات اين بود كه چنين اتفاقي رخ دهد. ولي تصور اينكه به اين صورت گسترده حمله كنند و نيروهاي خودشان را در طول بيش از 1200 كيلومتر مرز مشترك، بياورند و خاك ما را اشغال كنند، سخت بود.
*سوال: ابتداييترين سؤال اين است كه جنگ را به چند مرحله مي توانيم تقسيم كنيم؟
ولايتي: مرحله اول، زمينهسازي شروع جنگ، توسط حكومت عراق بود. مرحله دوم، آغاز جنگ و اينكه ابتكارعمل در دست عراقيها بود. چراكه آنها حمله را شروع و خاك ما را اشغال كردند و ما را در مقابل يك امر انجام شده قرار دادند. با توجه به شرايطي كه ما داشتيم و كمتر از دو سال از انقلاب ميگذشت، چنين آمادگي وجود نداشت. كشور نيز به تازگي از كودتاي نوژه رد شده و بنابراين در ارتش، تصفيه اي صورت گرفته بود و اصلا آمادگي براي جنگ وجود نداشت. مرحله بعدي، مرحله به خود آمدن ايران بود و تهيه و تدارك براي اينكه يك خط دفاعي در طول مرز درست كنيم تا نيروهاي عراقي از آن جلوتر نيايند. حال، خط دفاعي كه عرض ميكنم، فقط خاكريز را در نظرتان مجسم نكنيد. يك نيروي مهاجم آماده با 12لشگر زرهي و مكانيزه، در طول 1200 كيلومتر مرز مشترك، خاك ايران را اشغال كردند. بنابراين اگر بخواهيد يك خط دفاعي، در فاصلهاي به عرض چهل الي پنجاه كيلومتر درست كنيد، معني آن اين است كه همه امكانات موجود كشور را بسيج نماييد و شروع كنيد به تهيه امكانات بيشتر تا اينكه اين خط را محكم كنيد و مانع از اين بشويد كه نيروهاي عراقي جلوتر بيايند. قدم بعدي، بعد از تثبيت اين خط دفاعي پشت مرز، بازپسگيري مناطقي بود كه توسط عراقيها اشغال شده بود.
ميتوانم عرض كنم از 31شهريورماه 59 تا يك سال بعد، اين دو مرحلهي تثبيت و تلاش براي آغاز بازپسگيري، شكل گرفت و اولين كاري كه انجام شد، شكست حصر آبادان بود. بعد از آن، قدم به قدم جلوتر رفتيم. در سوم خرداد 61، يعني تقريبا يك سال و هشت ماه بعد از آغاز جنگ (حدود 20ماه بعد از آغاز جنگ) بازپسگيري خرمشهر صورت گرفت كه عملا مسير جنگ را عوض كرد. ابتكارعمل، به دست ايران افتاد و عراقيها منفعل شدند. ما سعي مي كرديم به كشورهاي ديگر غير از عراق، كه حامي آنها بودند، يا به عنوان ميانجي وارد ميشدند و يا كشورهاي بيطرف و بياطلاع بودند، مظلوميت و حقانيت ايران و تجاوزگري عراق را اثبات كنيم.
بعد از فتح خرمشهر، افرادي كه واسطه يا طرف ثابت بودند، به صورت عامل يا سهوي و از روي بيتوجهي، ميگفتند آتشبس را قبول كنيد و مذاكره نماييد تا تمام شود. استدلال ما اين بود كه معناي غيرمستقيم قبول آتش بس و شروع مذاكره، تثبيت نيروهاي عراقي در خاك ايران است. و تجربه بسيار تلخ جبهه مسلمانان با صهيونيستها و اعراب با اسرائيل، به ما ميگويد اگر دشمن مهاجم حمله كرد و جايي را تصرف نمود، سپس شما آتشبس داديد و بعد از آن فقط با مذاكره، كار ادامه پيدا كرد و جبهههاي جنگ، سرد شد، عملا سرزمين اشغال شده، به تصرف مهاجم درميآيد و كمكم دنيا نيز حساسيت خود را از دست ميدهد. لذا تا اين تنور داغ است، شما بايد حقوق خود را بازپس گيريد. به محض پيروزي در خرمشهر، لحن طرف مقابل، يعني عراقيها، حاميانشان و كشورهاي به ظاهر بيطرف متفاوت شد. همه ميگفتند: بنشينيد و صحبت كنيد. قبلا صبحت از صلح نبود. حرف از مذاكره بود و ميگفتند: صلح كنيد و عملا هيأتهاي صلح به ايران اعزام مي شدند، براي اينكه ايران دست از ادامه مقاومت بردارد.
كاملا ميديديم آنهايي كه روزي بر سر پيروزي صدام شرط بندي كرده بودند، مواضعشان عوض شد. بعضي از كشورهاي عرب منطقه، برخي از كشورهاي غربي و تعدادي از كشورهاي جهان سوم كه قبلا تصور ديگري داشتند و تبليغاتي را كه عراقيها و حاميانشان انجام مي دادند، باور كرده بودند، ولو اينكه در قلبشان تصديق ميكردند كه حق با ايران است. اما بالاخره يك بعد مهم تفكر سياستمداران دنيا، از هر صنف و طبقهاي كه هستند، واقعگرايي است. يعني به عنوان مثال، اگر خاك افغانستان توسط نيروهاي ناتو اشغال شود، ممكن است اعتراضاتي در دنيا شكل بگيرد. اما بعد از اينكه ناتو مدتي در آنجا تثبيت شد، اگر مردم افغانستان، خود به فكر خلاصي از شر ناتو نباشند، معلوم نيست ديگران به آنها كمك كنند. وقتي خاك ما توسط نيروي صدام اشغال شد، اگر حكومت ايران به فكر رهايي و آزادسازي سرزمينهاي اشغال شده خود نباشد، ديگران براي اين كار، دل نميسوزانند و بعد هم تابع قدرتند، يعني ميگويند كه حق، از دهان توپ بيرون ميآيد.
*سوال: آقاي دكتر، يك مقدار به عقب برگرديم. در تاريخ 26شهريورماه 59، يعني پنج روز قبل از جنگ، صدام به سفارت خود در تهران دستور داد به ايران اعلام كند كه وي قرارداد 75 را قبول ندارد. ما مي توانستيم در حدفاصل اين چهار روز، كاري كنيم كه جنگ شروع نشود؟
ولايتي: خير، فقط يك راه داشت، ما نيز متقابلا اعلام كنيم كه قبول داريم قرارداد 75 معتبر نيست و همه شط العرب و اروندرود متعلق به عراق است. تازه بازهم معلوم نبود كه حتما جنگ شروع نشود. ولي احتمال داشت با پذيرش اين ذلت، اروندرود از دست ايران برود و جنگ شروع نشود. ولي يك احتمال قوي ديگر نيز وجود داشت. قرارداد 75، قرارداد معتبري بود كه طرفين امضاء كردند، به تائيد سازمان ملل رسيد و جزء معدود مقررات بينالمللي و مرزي در دنيا بود كه چنين پشتوانه حقوقي و بينالمللي داشت. چراكه همه قراردادهاي مرزي كه بين كشورها است، لزوما در سازمان ملل تائيد نميشود، در حالي كه اين قرارداد، بسيار محكم بود، وزراي خارجه دو كشور آن را امضاء كرده و مجالس دو كشور در آن زمان (رژيم گذشته ايران) تصويبش كرده بودند. در سازمان ملل به ثبت رسيده و اسنادش بين كشورهاي مختلف توزيع شده بود. اين قرارداد، يكي از محكمترين قراردادهاي مرزي در تاريخ معاصر است و متجاوزي كه به همين راحتي اعلام ميكند چنين چيزي را قبول ندارد، معني آن بهانهجويي است.
گفتند كه گرگي با برهاي مشاجره ميكرد و ميگفت چرا آب را گل ميكني؟ من دارم آب ميخورم. بره گفت: قربان، ما كه پايين دست شما آب ميخوريم. آب كه سربالايي نميرود و طبيعتا من نميتوانم آنجا كه شما مصرف ميكنيد را گل كنم. گرگ گفت: آب را گل كردي، با من مشاجره هم ميكني؟ سپس آمد و بره را از هم دريد. اين حكايت گرگي است مانند صدام كه به كشور ما اخطار ميكند ما قرارداد 75 را قبول نداريم.
ما در طول حدود پانصد سال از زمان شاه طهماسب صفوي به بعد، از زماني كه قرارداد آماسيه بين ايران و عثماني، بسته شد، بابت اين مرزهاي غربي، 25جنگ و 11 مذاكره صلح داشتيم تا به اينجا رسيده است. يعني شايد بيش از حدود 40 هزار مترمربع از خاك ما كه مناطق حساس و استراتژيك كشور هم هستند، در اشغال عراقي ها بود، يعني حدود 4 برابر خاك لبنان. همه مناطق ما مهم هستند ولي اين مرزهاي غربي، بسيار حساس است. چطور ممكن بود ما دست از جنگ برداريم و سپس با يك حكومت سركش و ياغي مثل حكومت عراق، مذاكره كنيم. حكومتي كه هيچ منطقي سرش نمي شد و همه راه ها در آن به صدام ختم مي گشت و او هرطور دلش مي خواست، تصميم مي گرفت و هيچكس در حكومت عراق، كاره اي نبود. اين موضوع را ما در طول جنگ و مذاكرات فهميديم، وقتي با طارق عزيز، وزيرخارجه وقت عراق، در ژنو مذاكره مي كرديم، براي توافق بر سر چيزهاي ساده مي گفت بايد بروم بغداد، اجازه بگيرم و برگردم. هيچ كس در آنجا اختياري نداشت. در چنين شرايطي كه در حكومت مقابل، ديكتاتوري حاكم است و آبروي نداشته خودش را گرو گذاشته براي مصاحبه اي كه در آن گفته بود ما تا چند روز ديگر در تهران هستيم. چند سال گذشت و همانجا زمين گير شده و در بسياري مناطق، عقب رانده شده بود.
مگر مي شود به آدمي كه اينقدر مغرور است و اينطور به غرورش لطمه خورده، اطمينان كرد كه بعد از بازپس گيري خرمشهر، بگوييم بنشينيم و مذاكره كنيم.
برخي ها از اين چيزها اطلاع ندارند. ما كه در متن مذاكرات بوديم، اين يك قانون عمومي است اگر دست مذاكره كننده سياسي شما، به لحاظ پشتوانه دفاعي، پر نباشد، سخني كه مي گويد، بدون پشتوانه است و اصلا امكان نداشت بدون اينكه يك اهرم فشار در دست داشته باشيم، كارمان را پيش ببريم و مرزهاي خودمان را به شكل مرزهاي بين المللي كه قبل از جنگ بوده، تثبيت كنيم. خرمشهر، جهت جنگ را عوض كرد ولي جنگ را تمام نكرد.
*سوال: آقاي دكتر، دو عمليات از سوي ايران انجام شد. يكي در 23 تير 61 در محور جنوب و ديگري در مهرماه همان سال، در محور سومار كه پس از آزادي خاك ايران، نيروهاي ايراني به شهر مندلي عراق تسلط يافتند.
ولايتي: تسلط توپخانه اي .
*سوال: بله، تسلط توپخانه اي. و در شوراي امنيت در12 مهرماه، به درخواست عراق، قطعنامه 522 به تصويب رسيد. واكنش ما نسبت به آن مسئله چه بود؟
ولايتي: ببينيد تمام قطعنامه ها تا قبل از قطعنامه 598 واجد آن حداقل خواسته هاي ايران نبود.
*سوال: بنابراين مشخص بود كه جواب ايران منفي است.
ولايتي: به خصوص يك شرط، براي ما بسيار مهم بود كه بعد از آتش بس، عقب نشيني صورت بگيرد و مذاكره شود. هيچ كدام از اين قطعنامه ها، شرط عقب نشيني را نداشت، مگر قطعنامه 598. بعدها شرط ديگري كه اضافه شد تعيين و تنبيه متجاوز بود.
*سوال: در بهمن 64 با اجراي عمليات والفجر 8، شهر فاو عراق به تصرف ما درآمد. سوال اين است كه در آن مقطع واكنش دنيا چگونه بود. با آن هيمنه اي كه صدام از خودش اظهار مي كرد، واكنش جهاني چه بود؟
ولايتي: آنها به اين جمع بندي رسيدند كه اگر به كمك صدام نيايند و بيش از گذشته، از وي حمايت نكنند و بعضي ها خودشان مستقيما دخالت ننمايند و سر صدام فرو بريزد و بشكند، ممكن است به تعبير و برداشت نادرست آنها، ايران به ديگر كشورهاي منطقه نيز دست اندازي كند. البته اين موضوع، چيزي بود كه بيان مي كردند اما برداشت بنده اين است كه آنچه اظهار مي كردند، تحليل واقعي ايشان نبود. حتما در تحليل هاي واقعي، با شناختي كه از ايران پيدا كرده بودند، مي دانستند كه ايران با ديگر كشورها كاري ندارد و به مرزهاي بين الملي خودش بسنده مي كند. اگرهم فاو را تصرف كرده، براي اين است كه در روز مذاكره، وقتي بخشي از خاك ايران در دست عراق است، بخشي از خاك عراق نيز در دست ايران باشد و يك موازنه اي در متصرفات برقرار شود. در اسراء نيز چنين موازنه اي براي مذاكره، وجود داشته باشد. حداقل، قدرت برابر داشته باشند تا طرف مقابل، زور خودش را به رخ نكشد.
آنها نمي خواستند ايران از اين جنگ پيروز بيرون بيايد. اين را بارها در زمان كلينتون گفتند و براي خاتمه جنگ و ماجراي مذاكرات، يك مهار دو جانبه را مطرح كردند كه نه ايران بايد در اين درگيري ها و تنش ها و برخوردها با عراق پيروز شود و نه عراق. اين مهار دو جانبه يعني هيچكدام شان در منطقه قدرتمند نشوند. بر اين اساس بود كه به كمك صدام آمدند و به او اجازه مصرف شيميايي دادند. آنهايي كه به عنوان مثال، براي آلوده شدن سواحل خليج فارس توسط نفت ناشي از كشتي هاي نفت شكسته شده، اشك تمساح مي ريختند و حتي بعضي از كشورهاي غربي به خليج فارس آمدند و پرنده هاي آبزي را مي گرفتند و نفت خامي را كه بر روي بالهاي شان بود، پاك مي كردند و چنين عطوفتي از خود نشان مي دادند، زماني كه صدام از بمب هاي شيميايي استفاده كرد، هيچ گاه بابت 5 هزار نفري كه در جلبچه يا سردشت، قرباني اين بمب ها شدند، دل نسوزاندند. حتي ما مي خواستيم مجروحان شيميايي را به بيمارستان هاي غربي بفرستيم، ولي جلوگيري مي كردند. با زحمتي فراوان توانستيم تعدادي از آنها را به بلژيك بفرستيم. سپس تلاش كرديم از اين وضعيت استفاده مطبوعاتي بكنيم تا اين سكوت مرگباري را كه بر رسانه هاي تحت كنترل غرب حاكم شده بود، بشكنيم. بالاخره يك جوانمردي در رسانههاي غربي پيدا ميشود كه مطلب را بيان كند و همين هم شد. بنده حداقل 10بار در اجلاس خلع سلاح در ژنو شركت كردم و موضوع كاربرد سلاح شيميائي توسط عراق را مطرح نمودم تا مساله كمك در دنيا مطرح شد. وگرنه قدرتهاي غربي نميگذاشتند چنين اتفاقي بيفتد.
*سوال:در دو طرف، فضائي براي آتشبس قرار داشت؟
ولايتي: خير، به دليل اينكه سرزمينهايمان آزاد نشده بود و عراقيها اين تصور نادرست را داشتند كه بالاخره اگر نتوانستند در جنگ، آن چيزي كه ميخواستند را به دست آورند، در مذاكرات صلح به هدفشان مي رسند. دليل آن هم اين است كه آن روز رهبريت انقلاب، حضرت امام (ره) اعلان آتش بس فرمودند. بنده به نيويورك رفتم براي اينكه مقدمات آتشبس را فراهم كنم. بعد از اين كه ما قبول كرديم، به خاك ايران حمله كردند و منافقين را نيز تحريك نمودند كه به خاك ايران حمله كنند. اسلام شهر را تصرف كردند و عده زيادي از افراد عادي را در كنار مرزها به اسارت گرفتند تا تعداد اسرايشان زياد شود و در مذاكرات، دست بالا را داشته باشند. و اگر فشار بينالمللي، بر روي عراق نبود، معلوم نبود كه آتشبس را بپذيرد. بعد از يك سال كه عراق به دروغ ميگفت ما قطعنامه 598 را قبول داريم، ما نيز قبول كرديم، اما آنها به جنگ ادامه دادند. اين خود نشان ميداد كه اگر ادعاي صلح ميكردند، اين ادعا، قابل اعتماد نبود.
*سوال: آيا اين درست است كه در جلسه شوراي امنيت كه پس از سقوط هواپيماي ايرباس تشكيل شد، آمريكائيها به ايران هشدار دادند كه شما بايد ظرف مدت سه روز جنگ را تمام كنيد؟
ولايتي: اصلا لازم به انجام اين كار نبود، براي اينكه آمريكائيها، كشتي نفتكش ما را زدند و سپس هواپيماي مسافربري ما را ساقط كردند. اين گوياترين سخن آمريكائيها بود. وقتي هواپيماي مسافري شما را با قريب به 290 مسافر ميزنند، يعني ميخواهند بگويند اگر ادامه دهيد، ما هيچ مرزي براي تعرض به شما نميشناسيم و شما مجبور به پايان دادن به اين ماجرا هستيد. ببينيد كه چطور كشتي نفتكش و هواپيماي مسافربريتان را زديم. ديگر از اين پيام، كه گوياتر نميشود. اين مهم بود كه آمريكائيها به شكل مستقيم وارد جنگ شدند.
*سوال: چطور شد كه در اين فضا، ايران كنترو پيش آمد؟
ولايتي: آنها اعلام آمادگي كردند كه سلاحهايي را به ما بفروشند و از اين طريق مدخلي براي برقراري رابطه با ايران پيدا كنند. ما هم قبول كرديم تعدادي از امكاناتي كه مورد نياز ايران بود را به ما بدهند، مانند موشك هاگ، موشك تاگ كه اينها را با يك هواپيما آوردند.
*سوال: بدون اينكه ما بخواهيم.
ولايتي: خير، ميدانستند كه ما چه چيزهايي ميخواهيم. واسطههايي بودند كه اين مسائل را به آنها منتقل ميكردند. آوردند اين تجهيزات را به ايران تحويل دادند و پولش را نيز گرفتند. پولي كه از ايران گرفته بودند، خرج چريكهاي كنترا در نيكاراگوئه كردند.
*سوال: ما ميدانستيم؟
ولايتي: خير، ما چه اطلاعي داشتيم. وقتي پولي را به يك فرد ميدهيد، معلوم نيست كه آن را بايد به چه صورت خرج كند. چون در كنگره آمريكا از كمك به كنتراها منع شده بودند، بالاخره از هزينه اي كه جزء بودجه آمريكا نبود، مانند پول خارج از شمول، خرج ضدانقلاب نيكاراگوئه كردند.
*سوال: حال چطور شد با اينكه با ما در خصومت بودند، راضي شدند اين ادوات را به ما بدهند؟
ولايتي: براي اينكه بابي را براي برقراري روابط باز كنند. لذا با يك انجيل و كيك و ... آمدند. يعني از باب دوستي و صلح خواهي.
*سوال: شما در جريان سفر بوديد؟ چه كساني مذاكره كردند؟
ولايتي: خير، من درجريان نبودم. افراد مذاكره كننده، اشخاصي بودند كه بدون ارتباط با وزارت خارجه مذاكره كردند.
*سوال: مگر ميتوانستند چنين كاري را انجام دهند؟ يعني از جاي ديگر دستور داشتند؟
ولايتي: بله، ولايت فقيه، يعني نظام، تصميم گرفته بود كه اين كار انجام شود. شايد اگر اين اتفاق به دستگاههاي ديگر منتقل ميگرديد، قبل از وقوع، برملا ميشد. بر اين اساس، تعداد محدودي در اين مجموعه مطلع بودند و كار را انجام دادند. علاوه بر آن، اين كار يك كار غيررسمي بود و توسط وزارت خارجه امريكا نيز انجام نشده بود، كه وزارت خارجه ايران، طرفشان باشد. همانطور كه از طرف مقابل، افراد غيررسمي اين كار را انجام دادند، اينجا نيز اشخاص غيررسمي، آن را تحويل گرفتند.
*سوال: آن زمان آقاي هائدي در مذاكرات نبود؟ شما چه زماني در جريان اين اتفاق قرار گرفتيد؟
ولايتي: بله، جزء اين مجموعه بود. بعد ازاينكه اتفاق افتاد.
*سوال: آنها به دعوت چه فردي به ايران آمدند؟
ولايتي: من دقيقا جزئياتش را نميدانم. در روزنامه ها چيزهايي نوشتند، ولي اينكه چه فعل و انفعالاتي شد، دقيقش را بنده در جريان نيستم و نبودم. ولي در مجلس مورد سؤال قرار گرفتم. در كميسيون سؤالات مجلس گفتم كه من اطلاع نداشتم، اما از اين كار دفاع ميكنم، چراكه نظام اين كار را انجام داده است و به صرف اينكه بنده اطلاع نداشتم كه نبايد با آن مخالفت كنم. اين امري است كه در آن با خارجيها سروكار داريم. استدلال ميتواند اين باشد كه وقتي كاري از طرف نظام با خارجيها صورت ميگيرد، بايد همه افرادي كه در كشور هستند با هم اتفاق نظر داشته باشند. طرف مقابل كه بيگانه است، نبايد در ما اختلاف نظر ببيند. لذا همانطور كه اتفاق افتاده بود، گفتم از آن اطلاع نداشتم. اما چون از طرف بخشي از نظام صورت گرفته است، از آن دفاع ميكنم.
*سوال: آقاي مك فارلين در كتاب خاطرات خود ميگويد اولين محموله در تاريخ 15 مرداد 64 وارد ايران شد، آيا اين نكته درست است؟ و ارزش مالي اين امكانات چقدر بود؟
ولايتي: عرض كردم كه ميزان دقيق آن را نميدانم. ارزش مالي زيادي نداشت، ولي نظر به محدوديت ما در خريد اين اقلام است. به عنوان مثال، موشك هاگ، براي ما به لحاظ دفاعي، خيلي ارزش داشت ولي قيمتاش...
*سوال: غربيها گفته بودند كه قيمت آن دوميليارد دلار است، معقول است؟
ولايتي: ملاحظه بفرمائيد، ما كه چنين پولهايي نداده بوديم. از ايران يك پول معمولي داده شد. قيمتي كه شما ميفرمائيد، خيلي بالا است. خير، اصلا اينطور نيست. يك مقدار محدودي آوردند و هزينه اش هم پول محدودي بود. اينكه قيمت يك جنس از اقلام دفاعي، چون جنس حساسي است، چه مقدار است، يك مطلب است و اين كه آن جنس حساس را حاضر هستند در اختيار شما بگذارند يا به شما بفروشند، مطلب ديگري است. بسياري از يدكيهاي هواپيماهاي جنگي كه ما اكنون داريم و اصالتا امريكائي است، مثل اف چهار و اف پنج و اف چهارده و...، با توجه به هزينههائي كه ما براي دفاع انجام ميدهيم، قيمت زيادي ندارد ولي تصوير سياسي آنها اين است كه اينها را در اختيار ما نگذارند. مهمترين نكته شكستن اين سد، تحريم سياسي سلاحها بود و كارآمدترين وسيله دفاعي كه ما در حوزه ضدهوائي داشتيم، موشكهاي هاگ بود و قطعات اين موشك ها، مانند هر سيستم حساس ديگري، يك عمري دارد. به عنوان مثال، لامپهايي دارد كه مدت زمان مشخصي عمر مي كنند، از عمرشان كه گذشت، ديگر رادارشان كار نميكند.
*سوال: پس عمر مفيدشان در يك مقطع خاصي است و هميشه كارآيي ندارند. آقاي گروميكو كتابي دارد، تحت عنوان خاطرات گروميكو، كه در آن ميگويد ايران به من اعتراض كرد كه چرا به عراق موشك ميدهيد تا ما را بزند، من از آقاي ولايتي خواستم تا نمايندهاي بفرستد كه با ايشان صحبت كنم. در ديدار شما با آقاي گروميكو چه گذشت؟
ولايتي: توجه بفرمائيد كه ما با روسها مذاكرات مختلفي داشتيم. شايد زندهترين آنها مربوط ميشود به مذاكرات بنده با آقاي ورنسوف كه قائم مقام وزارت خارجه بود. من به او در تهران گفتم كه شما چرا به عراق موشك ميدهيد تا شهرهاي ما را بزند. ايشان گفتند كه شما از مجاهدين افغاني حمايت نكنيد، ما هم به عراق موشك نميدهيم و اين معادله خوبي نيست، اين تقريبا عين كلام ايشان بود. به هرحال ما كه دست از كمك به مجاهدين افغاني برنداشتيم و زمان هم گذشت و نشان داد كه ارزيابي و تحقيق ما از اين كه از افغانستان در مقاومتشان عليه مهاجمين شوروي، حمايت كنيم، دقيق و درست بود. ولي در اين زمينه، هروقت با مقامات روسي صحبت ميكرديم، تلاشمان بر اين بود كه رفتار روسها را در رابطه با ايران يك مقدار متعادلتر كنيم.
ما در مورد جنگ، تابع نظرات امام بوديم و تا زماني كه امام، قطعنامه را نپذيرفتند، فرد ديگري، اجازه قانوني و امكان دخالت را نداشت. چراكه جنگ و صلح، مطابق قانون اساسي، در دست رهبري است. يعني اعلام جنگ و صلح در دست رهبري است و تا زماني كه امام، قطعنامه را نميپذيرفتند، ما كه نميتوانستيم آن را بپذيريم و اين محتاج زمان بود تا زمينهسازي شود و يك وضعيت مناسب، متعادل و معقولي پيش آيد كه ما قطعنامه را بپذيريم. بعضي از افراد در كشور، از همان اول كه چندهفته از جنگ گذشته بود و وقتي كه قطعنامه 479 صادر شد، معتقد بودند بايد قطعنامه را بپذيريم و جنگ را تمام كنيم. همينطور پيش رفت تا قطعنامههاي ديگر صادر شد. به خصوص بعد از فتح خرمشهر عدهي زيادي از سياسيون داخل كشور و نه از عامه مردم، كه تعدادشان هم كم نبود، معتقد بودند بايد صلح كنيم. سياسيوني كه در حكومت مسئوليت نداشتند و به عنوان اهل سياست در كشور، حرف خودشان را ميزدند و بيانيه و اعلاميه ميدادند و با خارجيها صحبت ميكردند. سابقه اين سخن، از آن زمان است كه ما بعد از خرمشهر، بايد صلح ميكرديم. پاسخ ما هم به آنها اين بود كه اگر صلح ميكرديم و درحالي كه خاك ما در اشغال عراق بود، جبهههاي جنگ، سرد ميشد، برسر ما همان ميآمد كه برسر اعراب، بعد از جنگهاي اعراب و اسرائيل، و برسر ايران، بعد از جنگهاي ايران و روس آمد.
*سوال: آن زماني كه قطعنامه پذيرفته شد، شما در نيويورك بوديد. برخي معتقد بودند كه شما در جريان آتشبس نيستيد. اينگونه بود؟
ولايتي: براي هواپيمايي كه ساقط شده بود، در نيويورك بوديم. كار من تمام شد و برگشتم. اينجا كه رسيدم، معلوم شد كه امام مي خواهند قطعنامه را بپذيرند. سپس در آن زمان، امام دو نوع بيانيه صادر كردند، يكي براي عامه مردم و ديگري براي خواص. در آن بيانيهاي كه براي خواص صادر كردند و در جمع خواص خوانده شد، به گزارشهاي فرماندهي جنگ و دولت وقت، تكيه كردند كه گفته بودند اگر ميخواهيد جنگ را ادامه دهيم، به سلاح و امكانات نياز داريم. از آن طرف هم دولت وقت اظهار كرده بود كه امكانات اقتصادي ما، براي ادامه جنگ، كامل نيست. حال درست يا غلط، بنده ميخواهم عرض كنم كه امام در توجيهشان براي خواص كه اعلاميهاش نيز موجود است و در آن زمان صادر نمودند، بر اين موضوع تكيه كردند كه علت پذيرفتن بنده و نوشيدن جام زهر(معلوم است كار تلخي را انجام دادند كه تعبير به جام زهر كردند) گزارشي است كه از فرماندهي نظامي و دولت دارم كه هردو به نوعي اعلام كردند به اين ترتيب، ادامه جنگ برايمان مشكل ميشود. امام با استناد به اين دو، قطعنامه را پذيرفتند. بنابراين ايشان بايد اين كار را مي كردند. و امام هم اينطور نبود كه اگر حق امام بود، اگر فرد ديگري خارج از رهبري سخني ميگفت، امام به راحتي آن حرف را نقض ميكرد و آن طرف هم عملا كنار گذاشته ميشد و مورد هجوم مبارزين و رزمندگان خط مقدم جبهه قرار ميگرفت. خيليها مدعي بودند، در ردههاي بالا تا متوسط كشور، ميخواستند بروند مذاكره انجام دهند. امام اختيار را به بنده دادند. ولي براي بعضي از مسائل ناچار بوديم كه از امام سؤال كنيم. بنده از امام سؤال كردم كه اگر ما 75 را ملاك قرار دهيم، بايد تصحيحهايي در مرزهاي زميني، در ارتفاعات مركزي انجام دهيم. امام فرمودند كه چارهاي نداريم. همينطور بعدها سؤالات ديگري هم كه پيش ميآمد، مي پرسيدم و درنهايت امام يك پاسخ دادند كه اين پاسخ براي وزارت خارجه در آن زمان يك افتخار است. ايشان فرمودند هرچه كه خود ولايتي تشخيص داد، انجام دهد، از طرف من مجاز است. ما اگر ملاكمان 75 باشد، (مهم بود كه يك معياري براي مذاكره، داشته باشيم)عراقيها ميخواستند 75 را لغو كنند كه اروندرود را به شكل كامل داشته باشند، ما هم روي 75 تكيه ميكرديم تا اروندرود را داشته باشيم. ما براساس 75 بايد يك تصحيحهايي در قسمتهاي ارتفاعات مركزي، انجام مي داديم. بنده اين مساله را از امام پرسيدم وامام فرمودند كه بله، ما چارهاي نداريم. سپس بعد از چند سوال اوليه، ايشان از طريق حاج احمد يك پاسخ كلي دادند و فرمودند هرچه را كه ولايتي تشخيص داد در حين مذاكره انجام دهد، مجاز است. يعني به بنده اختيار تام دادند. من نيز امام، رؤساي قوا، وزراء و نمايندگان مجلس را با بولتنهاي مختلف در جريان جزئيات مذاكرات ميگذاشتم و بدون ترديد، اين مذاكره، جديترين و شفافترين مذاكرات در تاريخ مذاكرات سياسي ايران است، به دليل اينكه سوابق و جزئيات گفت وگوهايي كه بين ما گذشته است در آن جا است.
*سوال: به اين ترتيب اگر شما با اين تجربه امروز، به صورت مجدد، در مسند ديپلماسي كشور قرار ميگرفتيد، آيا نقطهاي بود كه بگوييد من اين كار را انجام ميدادم يا انجام نميدادم، با توجه به تجربه دوران دفاع؟
ولايتي: ملاحظه كنيد، فكر ميكنم با شرايطي كه ما داشتيم، عملا كاري غير از آنچه كه در آن زمان كرديم، نميتوانستيم انجام دهيم.
*سوال: سپاسگزارم.
ويژهنامه سي سالگي دفاع مقدس در خبرگزاري فارس