عصر ایران، هومان دوراندیش - محمد خاتمی هنگامی که مشغول پرکردن برگه رای خود بود، بهتر از هر کسی می دانست که فروافتادن آن برگه رای در صندوق انتخابات مجلس نهم، چه موج سنگینی از انتقاد را علیه او برمی انگیزد.
حال سوال این است که چرا خاتمی چنین کرد؟
خاتمی البته هیچ گاه رسماً نگفته بود که شخصاً در انتخابات مجلس نهم شرکت نخواهد کرد. موضع او در قبال انتخابات مجلس نهم در جمله زیر به خوبی بیان شده بود: " اصلاح طلبان نمی توانند و نباید در انتخابات نامزد و فهرستی داشته باشند؛ البته این به معنای تحریم انتخابات نیست. دل بستگان به اصل انقلاب هیچ گاه انتخابات را تحریم نمی کنند. "
اگر حامیان تحریم انتخابات این جمله را نیک شنیده بودند، از رای دادن خاتمی در 12 اسفند 1390 به هیچ وجه شگفت زده نمی شدند. اما آنها بیش از آنکه مشتاق شنیدن موضع خاتمی در قبال انتخابات باشند، مشتاق کشاندن خاتمی به مسیر مد نظر خودشان بودند؛ اشتیاقی که البته سرانجام به سرخوردگی انجامید.
اما آیا این همه قصه بود؟ از منظری دیگر اگر به قصه نگاه کنیم، درمی یابیم که طرفداران خاتمی دچار احساس فریب خوردگی هستند. برخی از آنها پس از باخبر شدن از حضور خاتمی در پای صندوق رای روستای وادان شهرستان دماوند، از در اعتراض درآمدند که اگر رای دادن کار خوبی بود، چرا فهرست انتخاباتی منتشر نکردید که ما هم رای بدهیم؟!
روزنامه کیهان نیز که خاتمی را " آقای فریب " نامید، از همین احساس طرفداران خاتمی خشنود بود و از بی اعتبار شدن او نزد هوادارانش. چه، رای خاتمی موجب شد که بسیاری از کسانی که توامان هوادار خاتمی و سیاست تحریم انتخابات بودند، فتوا به تحریم حضور خاتمی در میان خود بدهند و راه خود را از راه خاتمی جدا بدانند.
اما این احساس فریب خوردگی از کجا نشات می گرفت؟ منشا این احساس، عدم تصریح خاتمی به حضور شخصی اش در پای صندوق رای انتخابات مجلس نهم بود و دیگر اینکه، حزب منحل اعلام شده مشارکت، که بی تردید خاتمی رهبر معنوی اش است، با جدیت و قاطعیت از ضرورت عدم شرکت در انتخابات سخن گفته بود.
تصویر مربوط به شرکت خاتمی در انتخابات قبلی است. دست کم بخشی از نیروهای اجتماعی دموکراسی خواه جامعه ایران، خواه ناخواه نیم نگاهی به مواضع سیاسی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دارند. انها وقتی که می بینند این دو تشکل سیاسی شرکت در انتخابات را بی فایده می دانند و در این باره حتی اطلاعیه هم صادر می کنند و رهبر معنوی شان، محمد خاتمی، کوچکترین سخن منتقدانه ای درباره اطلاعیه های منتقدانه آنان بر زبان نمی آورد، کمابیش حق دارند دچار این تصور شوند که محمد خاتمی نیز در روز 12 اسفند، انگشت سبابه اش رنگی نخواهد شد.
اما خاتمی یکبار دیگر نشان داد که بین او و تشکل های سیاسی حامی اش، هیچ ربط و پیوند عملی عمیقی وجود ندارد.
تشکل های سیاسی متأسی به خاتمی ، می توانند حامیان خود را به طریقی بخوانند و خاتمی هم می تواند طریقی دیگر در پیش گیرد!
آنچه تاکنون گفته شد، درباره علل نارضایتی حامیان خاتمی از رای دادن او بود. کم دقتی آنان در موضع گیری خاتمی در قبال انتخابات مجلس نهم، یعنی تفکیک نکردن موضع تشکیلاتی و شخصی او، و نیز از یاد بردن این نکته که عمل خاتمی آن قدرها هم به موضع گیری تشکل های سیاسی نزدیک و منتسب به او، نزدیک و همسو نیست، موجب پیدایش ذهنیتی شد که چون به عینیت نرسید، بخش عمده ای از حامیان خاتمی را ملول و مایوس کرد.
سوال اصلی یادداشت را از یاد نبریم: خاتمی چرا رای داد؟
درباره چرایی رأی دادن خاتمی ، می توان این چهار فرضیه را مطرح کرد: 1- رای برای حفظ نظام 2- رای برای اثبات التزام عملی به ولایت فقیه 3 – رای برای روز مبادا 4- رای برای چانه زنی بر سر موارد خاص.
فرضیه اول، مبتنی بر همان تز مشهور است که حفظ نظام را اوجب واجبات می داند. خاتمی یکبار در جلسه غیرعلنی اش با نمایندگان مجلس ششم نیز تاکید کرده بود که حفظ نظام اوجب واجبات است. مطابق این فرضیه، خاتمی با علم به شرایط نامطلوب داخلی و خارجی در انتخابات مجلس شرکت کرده است تا به سهم خویش بر مشروعیت انتخابات بیفزاید و مانع از تشدید شرایط نامساعد درونزا و برونزا برای نظام جمهوری اسلامی شود.
اما این فرضیه چندان استوار و محکم نیست؛ چرا که اگر خاتمی قصدش ادای " اوجب واجبات " بود، منطقاً می بایست هوادارن خود را نیز به شرکت در انتخابات فراخواند. هر چند که این فراخوان نقدهای پس از انتخابات را پیش از انتخابات متوجه او می کرد، ولی به هر حال برخی از هوادارانش را به حضور در پای صندوق های رای مجاب می کرد. نفوذ کلام خاتمی، محبوبیت وی و قدرت استدلالش، بی تردید، موجب ریزش بخشی از هوادارن تحریم انتخابات ( ولو اندک شمار ) می شد.
مطابق آمار رسمی اعلام شده، 64 درصد از واجدین حق رای در انتخابات شرکت کرده اند. بی تردید اگر خاتمی همانند کسانی چون مصطفی کواکبیان، از یکی دو ماه پیش از برگزاری انتخابات، بر ضرورت شرکت در انتخابات تاکید می کرد و در این باره دلیل و حجت می آورد، لااقل می توانست چند درصدی بر شمار شرکت کنندگان در انتخابات بیفزاید.
اگر خاتمی هر برگه رای اضافه را سپری دفاعی در برابر تهدیدات خارجی علیه نظام جمهوری اسلامی بداند، پس منطقاً می بایست از توان و محبوبیت خود برای افزایش آرای انتخابات مجلس استفاده می کرد و با افزودن آرایی به مجموع آرا، اعتبار خویش را در پای اوجب واجبات قربانی می کرد. ولی خاتمی چنین نکرد. بنابراین نمی توان با فرضیه "اوجب واجبات" کنش سیاسی او را تحلیل کرد.
فرضیه دوم، رای خاتمی را محصول اطاعت امری حکومتی می داند؛ امری که شخصاً و مشخصاً خطاب به خاتمی صادر شده بود و تحقق آن، لازمه اثبات التزام عملی خاتمی به مهمترین اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به شمار می رفت. مطابق این فرضیه، خاتمی کوشید حساب خود را عملاً (و نه لفظاً) از مخالفان ولایت فقیه جدا کند.
فرضیه سوم، رای خاتمی را با توجه به امکان کنشگری در "روز مبادا " تبیین می کند. مطابق این فرضیه، خاتمی جنگ ایران و آمریکا و یا تحریم های شدید را قطعی می داند و بر اساس این تحلیل، رفتار سیاسی ای را در پیش گرفته است که در صورت فرارسیدن چنان شرایط نامطلوبی، امکان کنشگری در درون نظام جمهوری اسلامی با هدف کاستن از بحران های موجود را داشته باشد.
به عبارت دیگر، خاتمی در پی جلب اعتماد نظام است تا در صورت بروز بحران های جدی برای کشور، بتواند با تزریق تدبیر در دستگاه های تصمیم گیرنده، در فرایند چاره اندیشی و رفع بحران ، ایفای نقش کند و کشور را از بحران نجات دهد. بر اساس این فرضیه، خاتمی عملاً حساب خود را از اپوزیسیون برانداز قائل به تحریم انتخابات جدا کرده است تا نقطه پیوند اصلاح طلبان با نظام جمهوری اسلامی باشد.
فرضیه چهارم، فرضیه ای معامله گرایانه است. بدین معنا که خاتمی با هدف امتیاز گرفتن از نظام در انتخابات شرکت کرده است تا در ازای رای غیرمنتظره و شگفت انگیزی که به صندوق می اندازد، امتیازاتی را از نظام بگیرد. درباره این امتیازات گمانه زنی های متعددی می توان کرد.
وسعت دایره آزادی مطبوعات باز شدن فضای سیاسی و آزاد شدن برخی از زندانیان می تواند درخواست خاتمی در ازای رایی باشد که اعتبار او را نزد حامیانش مخدوش کرده است. مطابق این فرضیه، خاتمی کوشیده است تا با اثبات حسن نیت اش به نظام جمهوری اسلامی، شرایط نه چندان مطلوب نیروهای اجتماعی منتقد وضع موجود را بهبود بخشد .
نقد وارد بر فرضیه اول، بر فرضیه سوم و چهام نیز می تواند وارد باشد اما اگر این نکته را در نظر بگیریم که خاتمی در پی مشروعیت بخشیدن به " انتخابات بدون حضور اصلاح طلبان " نبوده است و قصد افزودن بی قید و شرط آرا را هم نداشته است، این نقد منتفی می شود. به عبارت دیگر، خاتمی به "مشارکت انفرادی" در انتخابات می اندیشید و در پی مشارکت بی قید و شرط نیروهای اجتماعی حامی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس نهم نبود. او انفراداً رای داد تا امکان کنشگری در روز مبادا و یا امکان تلاش برای گشایش فضای سیاسی اخیر را از دست ندهد. در واقع خاتمی به تنهایی به میدان " سیاست " آمد و تمام سرمایه اش را هزینه رویا و سودایی نکرد که چندان هم قابل تعبیر و سهل الوصول به نظر نمی رسد.