هرچند كه تصور ميرود، شهرت حسني به بعد از انتخابات دوم خرداد و انتشار روزنامه «صبح امروز» (كه شنبهها سخنان روز گذشته حسني را چاپ ميكرد) برميگردد، لكن او در همان سالهاي اوليه انقلاب نيز در ميان بسياري از مردم كشورمان چهرهاي نام آشنا بود. او در اوايل انقلاب به ديدار امام خميني در تهران رفت و به رغم مخالفت محافظان، اسلحهاش را به آنان تحويل نداد و در حالي كه كلاشينكوف در دست داشت و حمايلهايش پر از فشنگ بود، به نزد امام خميني رفت و با ايشان ديدار كرد. عكس اين ديدار و جمله امام درباره وي كه «همه بايد مثل آقاي حسني مسلح باشند» به زودي به سراسر كشور رفت و او را به مردم شناساند.
حسني؛ پيش از انقلاب
غلامرضا حسني، در سال 1315 در روستاي «بزرگ آباد» از توابع اروميه متولد شد. او تحصيلات خويش را در همين شهر آغاز كرد و سپس راهي حوزه علميه شد و به كسوت روحانيت درآمد.
او از همان دوران نوجواني روحيهاي متهورانه داشت. داشتن چنين روحيهاي از لوازم آن مقطع زماني بود. در آن زمان ناامنيهاي بسياري در منطقه آذربايجان وجود داشت و اشرار مسلح، باجگيراني كه از سوي نيروهاي دولتي حمايت ميشدند و نيز فعاليتهاي تودهايها و… فضاي نامتعادلي را ايجاد كرده بود.
حسني بيش از 15 سال نداشت كه اولين تجربه
سياسياش را پشت سر گذاشت. در آن زمان حزب دموكرات و حزب توده براي ايجاد پايگاه
مردمي در آذربايجان رقابتي فشرده و گاه خونين با يكديگر داشتند. در يكي از همان
ايام، دموكراتها به روستاي بزرگآباد ميآيند و از مردم ميخواهند كه به آنها رأي
دهند. آنگاه روستاييان را در قهوهخانه جمع ميكنند و از آنها ميخواهند تا فردي
باسواد را از ميان خود معرفي كنند تا آرايشان را بنويسد. حسني 15 ساله كه آن موقع
كلاس هشتم بوده، براي اين كار مأمور ميشود تا به اجبار، اسامي 6 نفر از كانديداهاي
مورد نظر آنان را به نمايندگي از مردم بنويسد. ولي او به جاي اين كار، نام «الله»
و پنج تن آل عبا (عليهمالسلام) را بر برگههاي رأي مينويسد و به درون صندوق
مياندازد. او اين كار را تا 40 مرتبه تكرار ميكند ولي سرانجام دستش رو ميشود.
يكي از دموكراتها در همان جا تصميم ميگيرد حسني را بكشد، بنابراين اسلحهاش را روي
شقيقه او ميگذارد لكن پيش از آنكه بتواند كاري انجام دهد متوجه ميشود كه حسني نيز
اسلحه خود رابه سوي او نشانه رفته است.
با پادرمياني حاضرين قضيه تمام ميشود لكن
فرداي آن روز، رييس يكي از گروههاي مسلح منطقه به نام «زروبه» كه طرفدار دموكراتها
بود، به افرادش دستور ميدهد تا حسني گستاخ را دستگير كنند و به نزد وي ببرند.
حسني آن روز استثنائاً اسلحهاش را به همراه نداشت، لذا 11 مرد مسلح دستانش را
ميبندند و به نزد رييس خويش ميبرند. «زروبه» تصميم ميگيرد، بيني و گوشهاي حسني
را ببرد ولي او را از اين كار منصرف ميكنند و قرار ميشود، دادگاه صحرايي درباره
حسني تصميم بگيرد. 4 شيعه، 4 سني، 2 علي اللهي و يك مسيحي، اعضاي اين دادگاه را
تشكيل ميدادند.
5 نفر اول رأي خود را بر روي كاغذي مينويسند. پيشنهاد جريمه نقدي
را مطرح ميكنند. 5 نفر دوم نيز كلمه اعدام را بر كاغذ مينويسند. نفر آخر كه مسيحي
بود و براي دموكراتها اسلحه قاچاق ميكرد نيز،روي كاغذ، كلمه اعدام را قيد ميكند.
حسني، بعدها تعريف ميكرد كه در تمام آن لحظات به حضرت فاطمه زهرا(س) متوسل شده
بود. پس از گشودن برگه رأي مسيحي، ميبينند كه بر آن كلمه جريمه نوشته شده است. مرد
مسيحي اعتراض ميكند ولي مخالفان اعدام و حاضران در جلسه اعتراض او پس از معلوم شدن
رأي را قبول نميكنند و سرانجام حسني 500 تومان جريمه ميشود.
اما معروفيت حسني در دوران مبارزه با رژيم پهلوي از زادگاهش درگذشت وكل اروميه را فرا گرفت.
كساني كه در آذر ماه سال 1357 در مسجد اعظم اروميه بودند، به خاطر دارند كه روحاني ميانسالي در جمع مردم و در حالي كه نيروهاي شهرباني و ساواكي مسجد را در محاصره داشتند، در كمال ناباوري يك قبضه اسلحه كلاشينكف را از زير عبايش درآورد و فرياد كشيد: شكاف درجه، نوك مگسك، پيشاني شاه خائن!
حسني، در مبارزه با رژيم شاه، رويكردي مسلحانه پيشه كرد و افراد خود را در دامنههاي كوه «ماه داغي» آموزش داد. او واسطههايي براي خريد سلاح از قاچاقچيان اسلحه يافت و برخي از انقلابيون اروميه را مسلح كرد.
حسني براي به دست آوردن اسلحه، به خلع سلاح نيروهاي شهرباني پرداخت و يك بار در منطقه «پنج راه» اروميه كه تنها 500 متر تا مقر شهرباني و لشكر 64 ارتش فاصله دارد، به همراه چهار نفر ديگر از يارانش، نقشهاي پياده كرد كه گروه چهل نفري مأموران شهرباني كه به طور دستهجمعي عازم ساختمان مركزي بودند پنداشتند كه محاصره شدهاند. بنابراين اسلحههايشان را بر جاي گذاشتند و فرار كردند.
در ماههاي آخر، پيش از پيروزي انقلاب اسلامي،
كنترل شهر اروميه عملا در دست نيروهاي مردمي بود و مأموران شهرباني در بيرون از محل
كار خويش لباس فرم نميپوشيدند. در آن شرايط كه شهرباني نميتوانست كاري انجام
دهد، ارتش وارد شهر شد و با تانك به مسجد اعظم كه پايگاه انقلابيون بود حمله كرد.
محل اصابت گلوله تانك بر گنبد اين مسجد تا سالها پس از انقلاب به عنوان يادگاري از
آن روزها حفظ شده بود. لكن روند مبارزه ادامه يافت و حسني كه تحت تعقيب بود براي
آنكه نشان دهد، ارتش نيز قادر به كنترل اوضاع نيست، به همراه چند نفر از يارانش به
مجسمه شاه كه همواره چند نفر از آن نگهباني ميكردند، حمله كرد و در يك اقدام
نمادين و روحيهشكن، دماغ مجسمه را هدف قرار داد و شاه را بي دماغ كرد. به زودي اين
خبر در شهر پيچيد و موجي از حركت را در بين مردم پديدار ساخت.
مردم به سمت مجسمه
شاه رفتند و آن را به زير كشيدند. اين مجسمه در ورودي شمال شهر قرار داشت. پس از
اين ماجرا حسني به مردم اعلام كرد كه فردا براي به زير كشيدن مجسمه شاه در ميدان
ايالت حاضر شوند. ميدان ايالت (كه امروزه ميدان انقلاب ناميده ميشود) از نقاط حساس
شهر بود. در يك سمت اين ميدان پادگان لشكر 64 قرار داشت. در سوي ديگر اين ميدان،
ساختمان مركزي شهرباني واقع شده بود و در دو سوي ديگر آن اداره كل دادگستري و
ساختمان شهرداري وجود داشت. بنابراين سرنگون شدن مجسمه شاه در چنين ميداني و در
مقابل مقر ارتش و شهرباني، ميتوانست نشانهاي از بيكفايتي نيروهاي نظامي و
انتظامي تلقي و بر ايشان گران تمام شود.
صبح روز موعود، مردمي كه از اين ميدان عبور ميكردند با تعجب ديدند كه خبري از مجسمه اعليحضرت نيست. مأموران ارتش و شهرباني به دستور فرماندهان خويش، رأسا مجسمه را پايين آورده بودند. (اما اينكه به چه بهانهاي؟ كسي چيزي نميداند) بدين سان، انقلاب اسلامي در اروميه عملا پيشتر از 22 بهمن به پيروزي رسيده بود.
حسني پس از پيروزي انقلاب
بعد از انقلاب، آذربايجان غربي بار ديگر
دستخوش ناآرامي شد و گروههاي مسلح ضدانقلاب، اروميه و شهرهاي جنوبي اين استان را
عرصه تاخت و تازهاي خويش قرار دادند. جنايتهاي آنها در آن ايام هنوز هم در خاطره
آذريها باقي مانده است. بريدن سر با حلبي، بستن افراد به دو اتومبيل و حركت همزمان
آنها در دو جهت مخالف و دو تكه شدن قرباني، جوشاندن در قير مذاب و… از كارهايي بود
كه گروههاي ضدانقلاب از انجام آن ابايي نداشتند.
آنها در يك مورد به روستايي در
اطراف اروميه حمله كردند و اهالي آن را قتل عام كردند. پس از قتل عام،حسني به محل
وقوع جنايت رفت و با ديدن صحنههايي چون سينههاي بريده مادران كه به دهان
كودكانشان گذاشته شده بود به همراه نيروهاي مردمي به محل تجمع ضدانقلابيون عازم شد.
تعريف ميكنند كه قبل از حركت به سمت آنها، از نيروهايش ميخواهد كه تصاويري از
رهبران ضدانقلابيون را به نفربري كه حسني سوارش شده بود نصب كنند تا عمليات «نفوذ»
راحتتر صورت گيرد.
به اين ترتيب حسني به ميان ضدانقلابيون رفت و مستقيما با آنها درگير شد و انتقام روستاييان قتل عام شده را از آنان گرفت. هنگامي كه شهرستان نقده (در جنوب اروميه) هدف حمله 12 هزار نفر از ضد انقلابيون قرار گرفت، بار ديگر حسني از مردم خواست تا سلاحهايشان را بردارند و به سمت نقده بروند.
حسني از آن دسته روحانيوني نبود كه دعوت كند و خود نظارهگر باشد. بنابراين خودش نيز پيشاپيش نيروهاي داوطلب كه بر پشت كاميونها، تريليها و تراكتورها سوار بودند و برخي نيز با پاي پياده به راه افتاده بودند، قرار ميگرفت و راهي نقده شد پس از جنگي سخت، اين شهر آزاد شد و دوباره آرام گرفت.
ترور حسني
حسني در همان آغاز پيروزي انقلاب، به حكم امام خميني، امامت جمعه اروميه را عهدهدار شد. سپس در اولين دور مجلس شوراي اسلامي به عنوان نماينده اول مردم به مجلس رفت. او در خيابان نظامالملك تهران ترور شد ولي از آن واقعه جان سالم به در برد. پس از آن ضدانقلابيون چندين بار كوشيدند، او را در اروميه ترور كنند لكن موفق نشدند تا اينكه سرانجام چاره كار را در عمليات انتحاري ديدند. لذا در يك روز جمعه، يكي از ضدانقلابيون در حالي كه به بدن خود مواد منفجره بسته بود، پس از نماز جمعه خود را به حسني نزديك كرد و پيش از آنكه موفق به فشردن دكمه انفجار شود با واكنش حسني مواجه شد و حسني او را شخصا دستگير كرد.
حسني و امنيت
مبارزات حسني و مردم با اشرار مسلح، به زودي آرامش را به منطقه بازگرداند. هماكنون نيز پس از گذشت سالهاي دراز از آن ماجراها، اشرار، به شدت از حسني حساب ميبرند و مردم منطقه امنيت خود را مديون حسني ميدانند.
در سال 1365 اروميه براي اولين بار به وسيله هواپيماهاي عراقي بمباران شد. پيش از آن، هواپيماهاي عراق به كرات از آلان اروميه ميگذشتند ولي هيچگاه اين شهر را بمباران نكرده بودند. لذا در 11 بهمن 65 هنگامي كه وضعيت قرمز اعلام شده، هيچكس به پناهگاهها نرفت و به همين علت بمباران اروميه كه در روزهاي بعد هم ادامه يافت، تلفات گستردهاي بر جاي نهاد. پس از اين حملات هوايي، بيشتر مردم اروميه به روستاهاي اطراف رفتند و ظرف چند روز، اين شهر تقريبا خالي از سكنه شد و البته بهشت سارقان منازل.
در چنان شرايطي كه هر روز چندين خانه به وسيله دزدان خالي ميشد، حسني بر صفحه تلويزيون ظاهر شد و در حالي كه به لوله اسلحهاش ميكوبيد گفت: «هر كس را روي ديوار مردم ديديد با تير بزنيد و اگر پرسيدند «حكم تير داري؟» بگوييد حسني حكم تير داده است.»
پس از اين اعلام، نه كسي روي ديوار منازل مردم ديده شد و نه تيري شليك. آن روزها، اروميه امنترين دوران خود را تجربه ميكرد و حتي سرقت يك چوب كبريت نيز گزارش نشد.
در ماجراي دستگيري عبدالله اوج الان، رهبر پ.ك.ك، عدهاي از ضدانقلابيون با تحريك كردهاي آذربايجان غربي، آنان را به شهر اروميه ريختند و بدينسان يك آشوب شهري به پا شد. اخلالگران در حالي كه پرچم پ.ك.ك را در دست داشتند، به ادارات دولتي، تأسيسات عمومي، بانكها و حتي منازل و اتومبيلهاي مردم حمله ميكردند. نقطه پايان اين ماجرا هنگامي بود كه حسني، عمامهاش را شكافت و به صورت كفن، بر تن كرد و به آشوبگران اولتيماتوم داد. پس از آن هيچ نشاني از اخلالگران و پرچم به دستان نبود!
مثلي كه بين مردم اروميه بسيار رايج است و گويا: «اگر اشرار به اندازهاي كه از حسني حساب ميبرند از خدا ميترسيدند، جايشان در بهشت بود!»
حسني و مسؤولان محلي
حسني از منتقدان جدي مسؤولان استان است. او يك بار در اعتراض به عملكرد صدا و سيما، خبرنگار و تصويربردار صدا و سيما را كه براي تهيه گزارش به مسجد جامع آمده بودند، از مسجد اخراج كرد.
يك بار هم، هنگامي كه استاندار وقت به مصلاي اروميه آمده بود، به جاي آنكه از جايگاه سخنراني، خوشآمد بشنود، با توپ و تشر حسني روبرو شد و با عصبانيت برخاست و مجلس را ترك كرد.
حسني و جناحهاي سياسي
حسني در صراحت لهجه شهره عام و خاص است. او به هيچ وجه با سخن گفتن در لفافه، آشنا نيست و صريح و بيپرده سخن ميگويد. او نه جناح راست را قبول دارد و نه جناح چپ را. اين جمله او كه «خداوند به راستي ها عقل، و به چپيها دين دهد» بسيار مشهور است. او چپيها را از نظر اعتقادي، انسانهايي ضعيف و سستعنصر ميداند و آنان را متهم ميكند كه با ندانم كاريهاي خود، راه را براي مفسدان و گمراه كنندگان جوانان باز كردهاند. او به صراحت «اصلاحات» را «افسادات» مينامد حسني، راستيها را نيز متهم ميكند كه مقابل رهبري براي خودشان دكان باز كردهاند.
هنگامي كه ناطق نوري به اروميه آمده و درباره كانديداتورياش براي رياست جمهوري با حسني صحبت كرد، حسني از او نيز انتقاد كرد و گفت: شما فكر ميكنيد با اين وضعيت رأي خواهيد آورد؟ من فكر نميكنم شما حتي بتوانيد 40 درصد هم رأي بياوريد.
وقتي هم سید محمدخاتمي به اروميه رفت، حسني به استقبالش نرفت و حتي در طول مدت اقامت خاتمي در اروميه، ديداري بين اين دو انجام نشد، چرا كه در آن ايام، حسني ترجيح داده بود به روستايش برود و كشاورزي كند.
حسني، كشاورزي و معيشت
حسني هيچگاه سمت دولتي نداشته است. او در تمام سالهاي پس از انقلاب همچنان به كشاورزي در «بزرگآباد» ادامه داده است. كشاورزي و دامداري، بزرگترين دلمشغولي شخصي اوست. او معتقد است كه روحاني نبايد متكي به درآمد دولتي باشد، چرا كه نميتواند آزادانه سخن خويش را بگويد.
در يكي از موارد معدودي كه حسني خواندن خطبه نماز جمعه اروميه را به امام جمعه موقت اروميه واگذار كرده بود وي در هفته بعد دليل نيامدن خود به نماز جمعه را گرفتاري هاي دامداري عنوان كرده بود .
او گوشت، شيريني و غذاي پخته نميخورد و بارها مردم را در نمازجمعه به گياهخواري دعوت كرده است.
مسايل مربوط به آبياري، كشاورزي و دامداري، موضوع بسياري از خطبههاي نماز جمعه او را تشكيل ميدهد. او يك بار در مصلاي اروميه گفت: اگر كسي حاضر شود اين مكان را به قيمت خوبي بخرد، حاضرم آن را بفروشم و درآمدش را صرف سدسازي كنم.
او در نمازجمعه اروميه از اينكه «هلند» با وسعتي به اندازه آذربايجان غربي، بازار لبينات جهان را تسخير كرده است ولي ايران به رغم اين همه امكانات طبيعي، هيچ حرفي براي گفتن ندارد، اظهار تأسف كرده است.
چهار تن از پسران حسني نيز به همراه پدر خويش، به كار كشاورزي مشغولند و پست دولتي ندارند.
حسني و مطبوعات
حسني بسيار صريح، شفاف و بيپرده سخن ميگويد. اين خصيصه به علاوه ادبيات خاص او كه در آن اصطلاحات عامه را با مفاهيم سياسي درميآميزد، باعث شده است كه برخي مطبوعات، توجه ويژهاي به خطبههاي او داشته باشند و با برجسته نمودن بخشهايي از سخنان او كه عموما تند و برخلاف جريان غالب جامعه است، نام حسني را در تيترهاي خود بنشانند.
اين رويه، پس از دوم خرداد پيش آمد و سردمدار
اصلي آن نيز روزنامه «صبح امروز» بود كه سعيد حجاريان، مسؤوليت آن را بر عهده داشت.
در چنان جوي برخي طنزپردازان نيز حسني را سوژهاي براي خويش قرار دادند. با اين
همه، حسني در مصاحبههاي مختلف تصريح كرده است كه هرگز عليه كسي شكايت نخواهد كرد،
چرا كه معتقد است: «تاريخ بعدها قضاوت خواهد كرد كه چه كسي براي خدا كار كرد و حرف
زد و چه كسي براي غيرخدا.»
*سید ضیاء الدین احتشام