عصر ایران ؛ امیرحسین تیموری* - "خاورمیانه در حال پوست اندازی است"، "درد زایمان خاورمیانه جدید"، "منطقه روی بشکه باروت".
اینها و جملاتی شبیه آن ها صرفا در سال های اخیر نیست که به کرات از زبان سیاستمداران و تحلیل گران مسائل خاورمیانه شنیده شده است. این بحرانی خواندن اوضاع منطقه، تاریخی حدودا 4 دهه ای دارد.
در دهه اخیر ماجرای حادثه 11 سپتامبر و به تبع آن جنگ های عراق و افغانستان و سپس آغاز قیام های عربی در دو سال اخیر به نوعی کاتالیزور تحولات خاورمیانه بوده است. براساس تجربه شخصی، نویسنده از زمانی که چشم گشوده است خاورمیانه در بحران بوده است.
ژئوپلتیک شکننده خاورمیانه و بحران ها و شکاف های متعدد بیش از سه دهه است که منطقه را در بحران های متراکم و چند لایه فرو برده است. درست در آغاز دهه 1360 حوادثی چون لشگرکشی شوروی به افغانستان، جنگ عراق و ایران و پیش از آن انقلاب اسلامی ایران و به تبع آن ایدئولوژیک شدن هویت سیاسی شیعیان عراق به رهبری شهید بزرگ محمدباقر صدر، خاورمیانه را وارد مرحله جدیدی از حیات سیاسی پس از ترسیم مرزهای تصنعی در عصر جنگ جهانی اول کرد.
حوادثی چون جنگ داخلی لبنان، مناقشات ارضی متعدد کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و سپس لشگرکشی صدام به کویت بحران های متراکم در منطقه را در دهه 1360 شمسی تداوم بخشید.
سال های سکوت یا آتش زیر خاکستر؟فروپاشی شوروی و متاثر شدن متحدین منطقه ای اش و آغاز مهار صدام در دهه 1990 ( حدودا دهه 1370 شمسی) که با تلاش های کلینتون برای کاهش تنش میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها توام شد سال های 1992 تا 2000 را نسبت به دهه قبل و بعد از آن، سال های سکوت خاورمیانه ساخته بود.
اما ظاهرا در همین دهه بسیاری از بحران ها در درون جوامع منطقه نهادینه شد تا یک دهه بعد خود را آشکار سازد. بیل کلینتون در کتاب خاطراتش می نویسد که دو مساله بنیادگرایی در آسیای جنوبی و صلح خاورمیانه مهمترین دغدغه هایش بوده اند. هر دو مساله در سال های بعد از کلینتون، دامن آمریکا را گرفت. بنیادگرایی آمریکا را به دوجنگ در منطقه و سایر مداخلات کشاند. صلح سرد شکست خورده فلسطینی ها با اسرائیل نیز در سال های بعد سه جنگ 33 روزه، 21 روزه و اخیرا 8 روزه را باعث شد.
فرم و محتوای جدید تحولات خاورمیانهسال 2001 دوره جدید بحران ها در منطقه آغاز شد که عمدتا ریشه در سکوت گمراه کننده دهه 1990 داشت. توجه صرف به فرآیند صلح و غفلت از سایر فرآیندهای درحال تکوین در منطقه در دوره کلینتون ایالات متحده را وارد فازی از مداخلات و غافلگیری های متعدد در یک دهه بعد کرد.
اگرچه حوادث 2 سال اخیر حوادث تازه ای در خاورمیانه و شمال آفریقا نیست اما مواد شکل دهنده فرم و محتوای نزاع ها تفاوت کرده است. برای مثال اگر در دهه 1980 دولت هایی چون؛ قطر با عربستان، عراق با کویت، امارات با عمان و... منازعه مرزی داشتند اینک در درون هریک از این جوامع و به واسطه تحولات جدید و دیجیتالی شدن مناسبات، این ناراضیان سیاسی و اجتماعی داخلی که زیر فضای سرکوب جنگ سرد جرات تکلم نداشتند هستند که جسارت یافته و علیه حکام خود می شورند.
سابقا شیخ نشین های نفتی باهم می جنگیدند اینک باید در درون خود به مطالبات ملت های شان پاسخ دهند. در دهه 1980 حسنی مبارک مجبور بود مخالفین اسلام گرا را مهار کند، اینک مرسی اخوانی باید جوانان انقلابی و سکولار را تحمل کند. اگر در سال 1982 حافظ اسد هزاران اخوانی را در حماء قتل عام کرد و صدایی از کسی برنخواست، اینک نقاط مختلف سوریه زخمی ترکش های طرفین است. اگر در دهه 1980 ترکیه مجبور به جنگ خونین با پ ک ک بود و در میانه های دهه 1990 بر سر ماجرای دستگیری عبدالله اوجالان، سلیمان دمیرل تا مرز مناقشه مرزی با حافظ اسد رفت، اینک ترکیه در بحرانی دیگر بر سر سوریه گرفتار شده است و نگران تسری امواج اعتراض کردی از داخل سوریه به ترکیه است.
تئوری هایی که فروپاشیدند!
این ها همه شواهدی مبنی بر تداوم بحران در خاورمیانه است که از میانه های دهه 1970 روندی شتابان گرفت و در تداوم است. بحران در منطقه ما چیز جدیدی نیست اما فرم تحولات و نیز محتوای آنها تغییر کرده است. از این رو جملاتی چون "خاورمیانه روی بشکه باروت است" و "درد زایمان خاورمیانه جدید" جملاتی تهی از عناصر و مولفه های سازگار با پدیده های جدید هستند و چیزی به معرفت ما درباره خاورمیانه نمی افزایند.
باید به دنبال گزاره هایی بود که توانایی تبیین آرایش ها و دگردیسی های جدید را داشته باشد. بحران در سه دهه اخیر در خاورمیانه تداوم داشته و البته این تداوم به معنی تدوام یکسان و مشابه نیست. رفت و برگشت ها، واگشت ها و تغییرات در فرم و محتوای تحولات البته وجود داشته و همین نکات، ناظر تیزبین را نسبت به فرم و محتوای تحولات آتی حساس می کند.
باتوجه به این مختصات ناپایدار و شکننده منطقه می توان در پاسخ به سوالات زیر فرضیه هایی را مطرح کرد؛
تحت تاثیر چه عواملی فرم و محتوای بحران های خاورمیانه دستخوش تغییر شد و مناقشات بین دولت ها به منازعات درون ملتی میل کرد؟ تئوری هایی چون "عمق استراتژیک" احمد داود اوغلو و نیز "هلال شیعی" ولی رضا نصر چگونه روییدند و چرا تنها در طی چند سال فروپاشیدند؟
آیا بیم آن نمی رود که تز "طبقه متوسط" ولی رضا نصر به سرنوشت تز قبلی اش دچار شود؟ یا اینکه چگونه آمریکای لاتین پس از چند دهه بی ثباتی سیاسی و اقتصادی نهایتا راه آرامش و ثبات را یافت و از بی ثباتی های دهه 1980 در آمریکای لاتین دیگر خبری نیست اما نهاد خاورمیانه همچنان ناآرام و بحران در اشکال جدید همچنان در تداوم است؟ آیا می توان الگوی ادغام آمریکای لاتین را به خاورمیانه نیز تعمیم داد؟ طرح و بسط و تبیین پاسخ های این سوالات موضوع یادداشت های آتی خواهد بود.
*تحلیل گر مسائل خاورمیانه