عنوان صفر – من هم نگرانم
لازم است قبل از نوشتن هر مطلبی، توضیح دهم که من هم مثل بسیاری از مردم کشورمان، نگران عملیات تروریستی که در خاک ما میشود هستم. از جمله سربازان ایرانیمان. و من هم مثل سایر مردم به اینکه چگونه میشود به آزادی اینها کمک کرد یا به «کشته شدن اینها» کمک نکرد، فکر میکنم. در عین حال، از تلاشهایی که سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی ما در این شرایط انجام میدهند خبر دارم و همیشه برای من مهم است که آیا کارهای ما، موجب تسهیل این تلاشها یا موجب ضایع شدن آنها میشود؟
عنوان اول – گروگانگیری در سفارت آمریکا (لانهی جاسوسی) در ایران
چند سال پیش، برنامهی مستندی را دیدم که با کسانی که در ایران در سالهای نخست انقلاب اسلامی گرو گرفته شده بودند و ۴۴۴ روز درگیر ماجرا بودند مصاحبه میکرد. سوالات متعددی از آنها پرسیده میشد که یکی از مهمترین سوالات این بود که: «چه گروهی را بیشتر از همه در این ماجرا مقصر میدانید؟». اکثر آمریکاییها یک حرف جالب زدند: «سخنگوی پنتاگون!». آنها میگفتند: زمانی که در ایران ما را گرو گرفتند، هنوز گروگانگیرها نمیدانستند چه کسانی را گرو گرفتهاند. حتی نمیدانستند ما اشخاص مهمی هستیم یا در حد آشپز و راننده سفارت. به خاطر همین در نخستین ساعتهای گروگانگیری، سکوت عجیبی حاکم بود. تا اینکه سخنگوی پنتاگون اعلام کرد: «ما اجازه نمیدهیم انقلابیون ایرانی، دیپلمات های ارشد ما را به همین سادگی گروگان بگیرند». از همان زمان مردم ایران فهمیدند که ما را درست گرفتهاند! و پروسه ادامه پیدا کرد. دولت آمریکا اگر این چند کلمه حمایت کلامی را از ما نمیکرد زندگی ما متفاوت بود.
عنوان دوم – گروگانگیری با چه هدفی انجام میشود؟
سالهاست در دوره مذاکره حرفه ای، برای دانشجویانم از مفهوم گرو و گروکشی صحبت میکنم. سه انگیزهی کلی در گروگانگیریها و گروکشی ها وجود دارد که سهم آنها در هر عملیات گروگانگیری متفاوت است: (۱) باج گیری مالی (۲) ریشهها و عقدههای روانی (۳) تلاش برای دیده شدن و شنیده شدن.
انگیزهی اول را در نحوهی امتیازخواهی گروگانگیرها میتوان فهمید. انگیزهی دوم را در میزان فجیع بودن و نحوهی طراحی و اجرای عملیات و انگیزهی سوم را در نحوهی اطلاعرسانی و مکانیزم صحبت کردن و برقراری ارتباط.
عنوان سوم – کالبدشکافی سه مثال از گروگانگیری
اجازه بدهید سه مورد گروگانگیری و گروکشی را با هم مقایسه کنیم:
مورد اول مردی که بارها از زنی خواستگاری کرده و جواب رد شنیده و اکنون او را ربوده است و در زیرزمین خانهای پنهان کرده است! هیچ اطلاعی هم از مرد یا زن در دسترس نیست. قسمت عمدهی انگیزه را میتوان در عامل دوم (عقده های روانی) جستجو کرد. شاید بتوان سهم بسیار کمی هم به عامل سوم (دیده شدن و شنیده شدن) داد.
مورد دوم را کسی در نظر بگیرید که فرزند یک تاجر ثروتمند را به گرو میگیرد و پس از تماس با والدین، درخواست چند ده میلیارد تومان وام میکند. طبیعی است که سهم عامل اول (باجگیری مالی) در این رفتار خیلی خیلی زیادتر از عامل دوم و سوم است.
مورد سوم وقتی یک گروهک تروریستی مخالف یک حکومت یا دولت، اقدام عجیبی را انجام میدهد. مثلاً گروه بن لادن با هواپیمایی که به گرو گرفتهاند، به برجهای دوقلو حمله میکنند یا گروه جیش العدل، عزیزان ما را به گرو میگیرند. می توان حدس زد که نقش عامل سوم بسیار پررنگ است. گروه جیش العدل و گروه بن لادن میخواهند نام خودشان را به گوش ما برسانند. به گوش تک تک مردم. به گوش دولتها. به همین دلیل است که گاهی یک انفجار رخ میدهد و سه تا گروه تروریستی مسئولیت آن را به عهده میگیرند. این ناشی از مسئولیتپذیری نیست! بلکه همین انگیزهی تلاش برای دیده شدن و شنیده شدن است.
عنوان چهارم – بیایید تروریست شویم…
قبلاً همه فکر میکردند برای تروریست شدن باید جان خودتان را دستتان بگیرید و اسلحه بخرید و بمب به در و دیوار پرت کنید. نه دوستان من! فضای مجازی این امکان را فراهم کرده که با کمترین هزینه و به سرعت، به همکاری برای تیم های تروریستی تبدیل شویم. کافی است یک گروه تروریستی را پیدا کنید و هر روز در مورد آنها حرف بزنید. شما انگیزهی سوم آنها را ارضا کردهاید. این همین کاری است که ایرانیان در فیس بوک و توییتر و … انجام میدهند. در سایتهای مختلف رای میدهند که اینها را آزاد کنید و …
عنوان پنجم – چرا اینقدر غیرمنطقی رفتار میکنیم؟
Dan Ariely نویسندهی کتاب Predictably Irrational از جمله کسانی است که خیلی روی رفتارها و مدل های تصمیم گیری غیر منطقی ما انسانها کار کرده است. یکی از مهمترین این ریشهها، رایگان بودن و ساده بودن برخی تصمیمهاست. فرض کنید از من و شما خواسته میشد که هر کدام ۵۰۰۰ هزار تومان برای حمایت از کمپین آزادی سربازان ایرانی به حساب … واریز کنیم. همه چیز فرق میکرد. در مورد هویت حقوقی کمپین پیگیر میشدیم. تلاش میکردیم افراد اصلی دستاندرکار را جستجو کنیم. میپرسیدیم که اساساً برنامهی اجرایی آنها برای حمایت از سربازان چیست؟ و در نهایت هم احتمالاً کمک نمی کردیم!
اما اینجا ماجرا فقط یک لایک است. یا یک ریتوییت کردن. یک کلیک که رایگان است و سریع٫ و خیلی از ما فکر میکنیم که یک کلیک کردن به هر حال بهتر از کلیک نکردن است! قبلاً هم در واژههای مقدس و نتایج نامقدس گفته بودم که بعضی کلمات برای ما بار معنایی مثبت و منفی پیدا کرده. یکی از این واژهها، «اطلاع رسانی» است. یک مطلبی مینویسند و آخرش مینویسند: «لطفاً اطلاع رسانی کنید». ملت هم هیجان زده اطلاع رسانی میکنند. چون فکر میکنند به هر حال، اطلاع رسانی کردن بهتر از اطلاع رسانی نکردن است! عزیز من. شما برای یک گروه تروریستی کمپین برندینگ و برندسازی راه انداختهای. چرا دقت نمیکنی؟
عنوان ششم – احتمالاً خواهند گفت…
احتمالاً خواهند گفت: ما میخواهیم روی مسئولان فشار بیاوریم که بیشتر پیگیری کنند! دوست گل من. در این موارد خاص امنیتی، وقتی مسئله را عمومی میکنی، کار را برای مسئولان هم سختتر میکنی. همه حساستر میشوند و کار پیچیده تر میشود. فکر کن اگر میخواهی چک پولی را که دست یک نفر به گرو سپردهای پس بگیری، باید بی صدا تا مرحلهی جستجو و دستگیری بروی یا اینکه در تمام رسانهها اعلام کنی که من پیگیر فلانی هستم؟! کدام کار را دشوارتر میکند؟ میگویند شیپور تسخیر قلعه را وقتی بنوازید که بر پشت بام آن ایستادهاید. برخی احمقها قبل از ورود به قلعه، شیپور میزنند و ساکنین قلعه هم از آن بالا سنگ روی آنها میریزند.
کاش برای لایک کردن در فیس بوک، ۱۰ تومان (۱۰۰ ریال) پول از ما میگرفتند. کاش برای ریتوییت کردن و توییت کردن یک ریال از اعتبار بانکی ما کم میشد. چقدر عاقل میشدیم. نه در سه نسل. در سه ثانیه…