بورس محیط امن و حرفه ایست برای آنکه مردم اعم از سرمایه داران کلان و مردم عادی سرمایه های خود را در اختیار تولید قرار دهند و از سود های این سرمایه گذاری بهره مند شوند . اما حقیقت این است که تعداد زیادی از مردم از بورس فراری اند و از ورود به آن وحشت دارند اما چرا؟
به گزارش بانکی دات آی آر، سهامداری یعنی در غم و شادی یک شرکت یا کارخانه سهیم باشیم، وقتی سود کرد باشیم . وقتی هم در حال سقوط بود پول خود را از آن خارج نکنیم تا آن سهم بیش از آنچه که هست باز سقوط نکند! که این با طبع بسیاری انسانها اصلاً سازگار نیست!
اما حقیقت این است تا زمانی که سرمایه ما از حد قابل قبولی نگذشته است به بورس بازی ادامه دهیم چون با خروج پول ناچیز ما از شرکتی چند صد میلیاردی، آب از آب تکان نمیخورد! اما هرگاه پول ما به مقدار مورد نظر ما رسید (مثلاً یک میلیارد تومان) آنگاه است که باید دست از حرص و طمع برداریم و سهامدار واقعی شرکت یا شرکتهایی شویم.
دقیقا همین فرق بورس بازی و سهامداری است که باعث ترس مردم و فرارشان از حضور در بورس می شود. از سوی دیگر خیلی از کسانی هم که سابقه حضور در بورس را داشته اند از آن فراری شده اند خروجی های بورس را می توان به سه گروه عمده تقسیم کرد:
گروه اول بی اعتمادان هستند آنها به آینده با وجود تجربههای تلخ امیدی ندارند آنها گاه با زیان جبران ناپذیری هم همراه شده اند.
این گروه که متاسفانه تعداد شان هم کم نیست، در سال جاری یا سالهای گذشته به دلایلی چون اشتباه در انتخاب سهام، عدم ثبات وضعیت بازار، وجود ابهامات متعدد در اقتصاد و وضعیت شرکتها ، رویه سازمان بورس در توقف و بازگشایی نماد شرکت ها، آینده مبهم بانک هایی چون آرین و...عدم اطلاع رسانی و آموزش واقعیتهای بازار سهام از سوی سازمان و شرکت بورس و سایر دلایل پیدا و پنهان ، اعتماد خود به سرمایه گذاری در بورس را از دست داده و به سختی و بسیار به ندرت حاضر به بازگشت و حضور در بازار پرریسک و پر از نوسانی چون بورس شده اند.
این وضعیت منجر شده، تا عامل دوم یعنی خروج سرمایههای افراد حقیقی از بورس و سرمایه گذاری در بازار های کم ریسک تر و گاه پرسود تر مانند ارز و طلا و حتی سپرده بانکی شکل گیرد، چرا که واقعیت این است هر سرمایهگذار خرد و کلانی همواره به دنبال تحقق هدف اصلی خود یعنی کسب سود معقول است.
عامل سوم هم به عدم عرضههای اولیه جذاب سهام از سوی سازمان خصوصی سازی و بخش خصوصی مربوط است که منجر به ضعیف شدن طرف عرضه و کاهش متقاضیان و مهمتر از آن اجرای اصل 44 و در بورس قرار نگرفتن بازار سهام شده است.
به این ترتیب خیلی از کسانی که در بورس فعالیت داشته اند دیگر حاضر به فعالیت در بورس نیستند. عموم مردم هم با وجود در اختیار داشتن سرمایه کافی از آن رو که اطلاعات کافی از این عرصه ندارند رغبتی به حضور از خودشان نشان نمی دهند.
اینجاست که نقش آموزش و روابط عمومی بورس در جریان سازی و ایجاد یک فضای عمده برای حضور مردم اهمیت می یابد اما حقیقت این است که تا این لحظه تلاشی برای مشارکت عمومی در این بازار به شکل صحیح و عمومی شکل نگرفته است.
مردم بورس را نمی شناسند و از ظرفیت های عمده آن بی اطلاع اند. پس نباید هم انتظار داشته باشیم سر از بورس در آوردند.