مسیح مهاجری مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی حزب
جمهوری اسلامی که در فاجعه تروریستی هفتم تیر ، یکی از چشمان خود را از دست
داد، به بیان خاطرات شنیدنی از منش کم نظیر «شهید آیت الله بهشتی» پرداخته
است.
وی با اشاره به اتفاقات پیش
از شهادت آیت الله بهشتی می گوید: زماني كه زن و دختر بني صدر در شورش
خياباني منافقين در سال 60 دستگير شدند، شهيد بهشتي به آيتالله موسوي
اردبيلي كه آن زمان دادستان كل كشور بودند تلفن كردند و دستور دادند آنها
را آزاد كنند، وقتي پرسيديم چرا آقاي موسوي اردبيلي را مجبور به اين كار
كرديد؟ پاسخ دادند: چون ما در جدال هستيم با آقاي بني صدر، بنابر اين
دستگيري زن و دختر او به عنوان انتقام شخصي است و ما نبايد اين كار را
بكنيم
این عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی که از سابقون انقلاب
به شمار می رود، در بخش دیگری می گوید: وقتي كسي از نزديك با آقاي بهشتي
مواجه ميشد ميديد كه آقاي بهشتي مجسمه تواضع و فروتني است. بعضي از افراد
كه آن ذهنيت را بر اثر تبليغات منافقين داشتند وقتي با آقاي بهشتي مواجه
شدند از اين رو به آن رو شد. مريد آقاي بهشتي شدند و تا آخر به آقاي بهشتي
عشق ورزيدند.
مهاجری با اشاره به نظرات شهید
بهشتی در مورد حجاب تصریح می کند: حجاب حكم ضروري اسلام است و بايد هم اجرا
بشود ولي اين كه موفق نيستيم راز و رمز آن اين است كه - ما در عمل و گفتار
دوگانگي نشان دادهايم به مردم.
متن کامل مصاحبه وی با روزنامه جمهوری اسلامی در پی می آید:
-
با توجه به اينكه جنابعالي از همراهان شهيد مظلوم بهشتي بوديد، ميخواهيم
كه صفات و ويژگيهاي مربوط به اعمال و رفتار اين شهيد مظلوم را به طور
فشرده بيان كنيد. قطعاً خاطرات تلخ وشيرين بسيار است، به نظر شما نمونههاي
بارزي كه جوانها بتوانند از رفتارهاي شهيد بهشتي ياد بگيرند و به آن عمل
بكند چه چيزهايي هستند؟* الان به دليل شرايط زمان، ترجيح
ميدهم آن دسته از ويژگيهاي اخلاقي شهيد مظلوم آيتالله بهشتي را بگويم كه
به درد امروز بخورد. ما در اين سالهاي اخير گرفتار دو بلاي بزرگ ضداخلاق
شدهايم كه در جامعه ما رواج پيدا كرده و متاسفانه حمايت ميشود.
يكي
از اينها بداخلاقي سياسي است و يكي ديگر افراطيگري. اينها هر دو آفتهاي
بزرگي هستند كه هم به جان اخلاق اسلامي و هم دولت اسلامي افتادهاند. ما
اگر يك جامعه منهاي دولت اسلامي و نظام جمهوري اسلامي بوديم كمتر غصه
ميخورديم كه دچار بداخلاقي سياسي و افراطيگري هستيم ولي چون يك جامعه
اسلامي هستيم و نظام جمهوري اسلامي هستيم و در اين نظام كار ميكنيم و تنفس
ميكنيم در اين نظام مواجه بودن با بداخلاقي سياسي و رواج بد اخلاقي سياسي
در سطوح مختلف و همينطور افراطيگري سياسي خيلي خطرناك است و واقعا
نگراني دارد.
براي اينكه از نظام اسلامي بايد دنيا الگو بگيرد،
ملتها بايد الگو بگيرند. نگاه ميكنند يك دنيا، به يك كشوري به نام اسلام،
به عنوان نظام جمهوري اسلامي است كه با حكومت ديني وجود دارد و تاسيس شده،
با انقلاب با آن همه فداكاري با آن همه خون دادن، حالا اين چه طور عمل
ميكند؟ اگر عملش خوب بود، ياد بگيرند و پيروي كنند و اگر عملش خوب نبود
اين را به حساب دين و اسلام ميگذارند و منفي به آن نگاه ميكنند.
بنابراين
تلاش ما بايد اين باشد كه در چارچوب نظام جمهوري اسلامي اخلاق پيامبر را
داشته باشيم. بايد اخلاق اهل بيت را داشته باشيم و با مروت و جوانمردي با
هم رفتار بكنيم. بداخلاقي سياسي را كنار بگذاريم و متعادل هم عمل كنيم اهل
افراط و تفريط نباشيم. اعتدال و همينطور اخلاق خوب سياسي، اينها هر دو در
آقاي بهشتي بودند.
بنابراين ما بايد اين دو را از آقاي بهشتي در
اين شرايط ياد بگيريم. من براي اينها نمونه ميگويم كه كلي گوئي نكرده
باشم. در خصوص اخلاق يا ضديت با بداخلاقي، آقاي بهشتي خيلي مورد تهاجم
صاحبان قدرت و در واقع رقباي سياسي در همان زمان، قرار ميگرفتند و قويترين
رقيب سياسي در آن زمان كسي بود كه به نوعي اسطوره شده بود. وقتي كه ايشان
با بنيصدر مواجه ميشدند حتي خصوصي در جلسات، خيلي محترمانه صحبت
ميكردند، هرگز از مدار و محور احترام و ادب خارج نميشدند. در همين حال
حرف خود را هم ميزدند. ايراد و اعتراض به بنيصدر را بيان ميكردند. در
جايي كه بنيصدر حضور نداشت، مثلا ما در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي كه
بوديم و آن موقع زماني كه حرف بنيصدر ميشد، افرادي بودند از جمله خود من
كه تند صحبت ميكرديم و يا مطالباتي داشتيم از آقاي بهشتي كه چرا شما در
مقابل بنيصدر و اين خرابكاريهاي او و تخلفات او نميايستيد؟ چرا حرف
نميزنيد و كاري نميكنيد؟ آقاي بهشتي اولاً اسمي كه از بنيصدر ميبردند
ميگفتند "آقاي بنيصدر" و من هيچ وقت نشنيدم كه آقاي بهشتي در خفا و در
پشت سر يا جايي كه خود بنيصدر حضور نداشت بدون آقا از او اسم ببرند. هيچ
وقت به بنيصدر اهانت نكردند، هيچ كلمهاي و هيچ تعبيري كه بويي از اهانت
در آن باشد نسبت به بنيصدر از دهان ايشان در نيامد. در همين حال و در همين
جلسات انتقاد ميكرد، كار او را رد ميكرد و خلاف ميدانست، چه از لحاظ
اخلاق و چه از لحاظ قانون ميگفتند؛ اما خيلي محترمانه و متين و مودب. و
همينطور در عمل.
وقتي آن ماجراهاي سي و يك خرداد در تهران پيش آمد
در همان سال 60 منا فقين در تهران شورش كردند و عليه نظام شعار دادند و
بچههاي حزبالله كه رفته بودند با آنها مقابله كنند با كارد موكتبري شكم
آنها را پاره كردند و جنايت كردند در خيابانها، آقاي بهشتي آن وقت رئيس قوه
قضائيه بودند و من با آقاي بهشتي در اتاق كار ايشان نشسته بوديم در همان
حزب جمهوري اسلامي مركز. ايشان در عين حال كه دبير كل حزب بودند، رئيس قوه
قضائيه هم بودند. تلفن شد و گفتنند كه به آقاي بهشتي بگوييد دختر آقاي
بنيصدر و زن بنيصدر در جمع شورشيان خيابان بودند و آنها را دستگير كرديم،
چه بكنيم؟ در همين تلفن گفتند كه آقاي موسوي اردبيلي دستور بازداشت آنها
را دادهاند. آقاي بهشتي گفتند كه آنها را بايد آزاد كنند. با اينكه آقاي
موسوي اردبيلي دادستان كل بودند و گفته بودند كه اينها را بايد دستگير
كنند، آقاي بهشتي مخالفت كردند و به آقاي موسوي اردبيلي تلفن زدند و گفتند
كه آقاي موسوي اردبيلي! دختر و زن بنيصدر را آزاد كنيد. آقاي موسوي
اردبيلي تعجب كردند و تعجب هم داشت و از نظر قانوني حق با آقاي موسوي
اردبيلي بود. آقاي بهشتي ديدند كه آقاي موسوي اردبيلي زير بار نميروند
گفتند من به عنوان رئيس قوه قضاييه به شما دستور ميدهم كه اينها را آزاد
كنيد و آقاي موسوي اردبيلي تمكين كردند و دستور آزادي آنها را دادند. ما از
آقاي بهشتي پرسيديم كه چرا آقاي موسوي اردبيلي را مجبور كرديد كه آنها را
آزاد بكند. ايشان گفتند چون ما در جدال هستيم با آقاي بنيصدر، دستگيري زن و
دختر او به عنوان انتقام شخصي است و ما نبايد اين كار را بكنيم.
اين
ماجرا ما را به ياد ماجراي عمروبن عبدود انداخت و جنگ خندق و ماجراي
اميرالمؤمنين(ع) زماني كه روي سينه عمروبن عبدود نشستند و او آب دهان به
صورت حضرت انداختند و حضرت صبر كردند و مجازات نكردند. وقتي كه پرسيدند
ايشان گفتند من در حال خشم بودم و در حالت خشم نبايد مجازات كرد.
اين
صحنهاي كه ما از آقاي بهشتي ديديم اخلاق كريمه است و خودداري نفس است،
اين مسلط بودن به خود است. درست نقطه مقابلش را ما در جامعه داريم. هر كسي
هر چه كه در زبانش هست به رقيب سياسي خود ميگويد. هيچ رحمي هم نميكنند.
در طبقه پايينتر و جوانها، نسل بعدي، و اينها كه تازه آمدهاند به صحنه،
اينها ياد بگيرند. اينها طبيعي است. ياد بگيرند از بزرگترها. به همديگر
نسبتهايي ميدهند و براي همديگر توپ آتش راه مياندازند و بداخلاقيهايي
ميكنند. كوچكترها از بزرگترها ياد ميگيرند. اين كه از قديم گفتهاند
الناس علي دين ملوكهم يعني همين. يعني بزرگترها وقتي بزرگتر شدند و در مصدر
امر قرار گرفتند با دانش و محترمانه حرف بزنند. حرف بزنند، انتقاد بكنند
اما خارج از ادب نباشد.
خوب همين خصلت خوش اخلاقي و رفتار
جوانمردانه و با فتوت و محترمانه و مودبانه در چارچوب اخلاق اسلامي اين به
طور طبيعي باعث ميشود كه انسانها معتدل باشند اين خودش اعتدال است و
اعتدال از اينجا شروع ميشود و در برخورد با رقيب، با مخالف، حتي با دشمن
غير معتدل عمل نكند.
افراط خصلت دوم و ديگري است كه در كشور ما وجود
دارد و منفي هم هست. من به مناسبت عرض ميكنم كه آقاي بهشتي يكي از
خصوصياتش اين بود كه اهل افراط و تندروي نبودند و معتدل بودند. من بارها در
باره اعتدال درباره آقاي بهشتي صحبت كردهام. درباره اعتدال آقاي بهشتي
مقاله نوشتم و معتقد هستم كه اگر بخواهيم از آقاي بهشتي الگو بگيريم، از
اعتدال ايشان بايد الگو بگيريم. اخلاق درست و اعتدال آقاي بهشتي در همه
امور. بنده خودم يك وقتي به آقاي بهشتي گفتم كه آقا (در همان شوراي مركزي
حزب جمهوري اسلامي) شما چرا از امام مطلبي، نوشتهاي چيزي نميگيريد عليه
اينها كه با شما اين طور رفتار ميكنند؟ همان زماني كه عليه سه نفر از
بنيانگذاران حزب جمهوري اسلامي تبليغات شديدي بود توسط رقباي سياسي. از
دشمن هم نه از طرف دوستان اما رقيب و رقباي اسلامي. آقاي بهشتي آقاي
خامنهاي و آقاي هاشمي آماج حملات دشمن بودند و زير فشار دوستاني بودند كه
از رقباي سياسي به شمار ميرفتند.
در جواب من آقاي بهشتي گفتند:
"بگذاريد امام خرج ما نشوند ما خودمان بايد با اعمال و رفتارمان به مردم
ثابت كنيم كه اين چيزي كه ميگويند درست نيست، مردم ببينند كه ما درست عمل
ميكنيم با همين عملكرد درست ما و رفتار ما، اين گونه اعمال و رفتارها و آن
تبليغات خنثي ميشود، چرا ما بايد از امام خرج كنيم؟ بايد امام را براي
كارهاي بالاتر و بزرگتر نگه داريم". و همينطور هم عمل ميكردند. آقاي
بهشتي، فقط صحبت نميكردند و در ميدان عمل هم هميشه همين كار را ميكردند
با عمل خودش، اعتدال را به مردم نشان ميدادند و هرگز افراطي عمل
نميكردند. اين چيزي است كه يكي از پايههاي عملي اخلاق آقاي بهشتي بود و
آقاي بهشتي را بهشتي كرد. يعني بهشتي اگر بهشتي شد با اين اخلاق و عمل شد و
اگر اينها نبود كه آقاي بهشتي هم مثل كسان ديگري در اين مملكت همين جور
بود.
اين كه بهشتي بهشتي شد و الگو شد، اسوه شد و اين همه محبوب شد
و اين همه امام از ايشان تعريف كردند و مردم در داغ فراق او گريه كردند و
به سر و سينه زدند و الان سي و چهار سال از آن ماجرا گذشته هنوز هم مردم
اين داغ را، آنهايي كه او را ديده بودند و آن صحنهها را ديدند هر سال
تازه ميكنند. اين به دليل همان اخلاق و رفتار آقاي بهشتي است و اين اعتدال
آقاي بهشتي است اين را بايد الان ترويج كنيم تا جامعه الگو بگيرد.
-
شما فرموديد كه شهيد بهشتي حتي در خفا هم حرمت افراد و رقباي سياسي خود را
نگه ميداشت. فكر ميكنيد امروز چه اتفاقي افتاده كه متاسفانه در
تريبونهاي رسمي كشور هم حرمت افراد نگه داشته نميشود و در واقع بداخلاقي
سياسي كه شما فرموديد دارد ترويج ميشود؟* ما هر قدر از
روزهاي اول انقلاب و سالهاي اول انقلاب فاصله ميگيريم طبيعي است كه از آن
معيارها و اساس انقلاب هم فاصله گرفته شود. البته نبايد اينگونه باشيم، اما
طبع انسان اين است. اين كه قرآن مرتب تذكر را محور قرار ميدهد و
ميفرمايد: "فذكر" و به پيامبر ميگويد كه "ان الذكري تنفع المؤمنين" اين
براي همين است. يا در مورد نعمت در سوره انشراح در آخرين آيه بعد از اين كه
درباره پيغمبر صحبت ميكند قرآن ميفرمايد: "و اما بنعمة ربك فحدث" يعني
اگر نعمتهاي خدا را نگوئيم فراموش ميكنيم و اگر به مردم تذكر ندهيم
فراموش ميكنند، مرتب بايد تذكر باشد. امام خميني هم كه تزكيه نفس را
يادآوري ميكردند و ميگفتند خودتان را مواظب باشيد، از بديها و از
شرارتها خودتان را دور نگه داريد به همين دليل بود.
اگر اينها
نبود و اگر اين گفتهها نباشد انسان غفلت ميكند، فراموش ميكند و دور
ميشود از ارزشها، از اصول و از معيارها، اين است كه هميشه بايد اينها
گفته شود و مطرح شود تا فراموش نشود.
يكي از كارهايي كه در انقلاب
بايد صورت ميگرفت اين بود كه بايد متوليان امور وظيفه خود ميدانستند كه
مرتب اين مطالب را بيان كنند و الان اين موضوع را نداريم. انقلاب نعمت
خداست و نظام جمهوري اسلامي نعمت خداست، معيارهاي انقلاب نعمتهاي خدا
هستند. وجودانسانهايي مثل امام خميني و آقاي بهشتي نعمتهاي الهي هستند،
اين نعمتها را بايد گفت، خصلتها را بايد بيان كرد. معيارهايي كه اينها
بر اساس آن معيارها قيام كردند و انقلاب كردند، اينها را بايد گفت و اينها
گفته نميشود و اگر نگوييم فاصله ميگيريم از اينها.
الان اين
گروههاي وهابي، سلفي و طالبان و داعش، چرا يك آلودگي و كثافت بزرگي را به
عنوان "جهاد نكاح" را افتخار خود ميدانند؟ الان در عراق وقتي كه بعضي از
اين شهرها و موصل را گرفتند، اعلاميه رسمي دادند و به مردم خطاب كردند كه
هر كسي كه زنها را به ما بدهد و ما جهاد نكاح بكنيم، ثواب زيادي دارد و
اگر كسي اين كار را نكند ما آنها را طبق قوانين شرع مجازات ميكنيم و اين
قانون شرع آنها است!؟ دستهجمعي آدمها را تيرباران ميكنند بدون اين كه
محاكمهاي تشكيل شود. وقتي كه حكومتي وجود نداشته باشد اصلا امكان چنين
چيزي نيست. چرا اين كار را ميكنند؟ اين جنايتهايي كه قلب افراد را
ميشكافند و دل افراد را ميخورند، مثل مشركين در صدر اسلام، چرا؟ اينها
همه به اين دليل است كه از ارزشها فاصله گرفتهاند. زماني انحرافات وهابيت
و سلفيها بوجود ميآيد كه كسي نميآيد از آن حرف بزند.
ما بر عكس
وهابيون صحبت ميكنيم، البته اهل سنت هم همينطور برعكس وهابيها حرف
ميزنند يعني مذاهب اهل سنت و هابيت و اين گونه افراد را قبول ندارند. ما
ميگوييم كه بزرگان را همواره ياد كنيم، براي آنها سالگرد و مراسم بگيريم.
خصلتهاي خوب آنها را ترويج كنيم. چرا بايد اين كار را بكنيم؟ چون بايد
نسلهاي بعدي ياد بگيرند. مثل پهلواني، پهلوانها، چرا ميگويند كه پهلواني
پهلوانان را شما ذكر كنيد و مرتب هم ذكر ميكنيد.
براي اينكه
پهلواني و فتوت و جوانمردي ياد بگيريم. ولي آنها، نيروهاي سلفي و داعشي كه
از زاييده آنها هستند اين كارها را نميكنند دور ميشوند از خصلتهاي
پيغمبر. حتي ميگويند جشن ولادت پيغمبر هم نگيريد. ما مراسم جشن ولادت
پيغمبر كه ميگيريم ميگوييم پيغمبر اين خصوصيات را داشت، مروت داشت،
مهرباني داشت، اعتدال داشت. وقتي اينها را نميگويند دور ميشوند از اين
چيزها. اين كه دور شدند و الان به اين روز افتادهاند به اين دليل است.
بنابراين ما مرتب بايد بگوييم كه امام خميني كه بود؟ چه اخلاقي داشت؟ چه
روشي داشت، معيارهايي كه امام خميني آورده چه بود؟.
معيارهايي كه
آقاي بهشتي با آن زندگي كرد، بزرگ شد و عمل كرد در دوران قدرتش اينها چه
بودند؟ اينها را كه بگوييد روي مردم تأثير ميگذارد. مردم بااين معيارها
زندگي ميكنند وقتي با اين معيارها زندگي كردند اين برخوردها كه الان وجود
دارد ديگر وجود نخواهد داشت. اين برخوردها كه شما ميگوييد چرا الان اين
كارها را ميكنند و چرا با هم اينگونه رفتار ميكنند به دليل فاصله گرفتن
از اين معيارهاست. متأسفانه در سطوح قدرت و مسئولين كه در جايگاه هستند -
البته همگي اينگونه نيستند - ولي خيليها دچار اين مشكل شدهاند، چون فاصله
گرفتند از معيارهايي كه با آن معيارها ما انقلاب كرديم.
-
يكي از صفات نيك و گسترش دهنده تعاليم اسلام و جذبكننده مردم اين است كه
خصلتها و روشهاي اسلامي در عمل پياده شوند. شنيدهايم كه در جمعهاي
مختلف حتي علما وقتي ميآمدند به حضور شهيد بهشتي مثل پروانه دور و برايشان
ميچرخيدند. وقتي يك جوان 15 يا 16 سالهاي كه خواهان گرفتن عكس بود عكس
ميگرفتند. اين به نظر بر ميگردد به تواضع و فروتني بيحد شهيد بهشتي كه
با هركس با رعايت اخلاق و ادب و رفتار پسنديده برخورد ميكرد و اينگونه
افراد را به طرف خودش جذب ميكرد. راجع به تواضع و فروتني شهيد بهشتي چه در
خاطرات خودتان و مشاهداتتان و يا شنيدهها، چه چيزي به ياد داريد؟*
تواضع يكي از برجستگيهاي آقاي بهشتي بود. همين مورد عكس گرفتن كه شما
گفتيد خود من واسطهاش بودم. آن كساني هم كه گفتيد شهيد شدند و الان نزد
خانوادهشان آن عكس وجود دارد. يكي از آنها برادر خانم خود من بود كه آن
وقت 13 ساله بود و پيش من در حزب ميآمد و خيلي هم به آقاي بهشتي علاقه
داشت و پشت در شوراي مركزي ميايستاد وقتي كه جلسه تمام ميشد به من ميگفت
كه ميخواهم يك لحظه آقاي بهشتي را ببينم. يك بار او و دوستش گفتند كه
ميخواهيم با آقاي بهشتي عكس بگيريم، اين را من به آقاي بهشتي گفتم و گفتند
بيايند.
حالا شما گفتيد كه فقط عكس گرفتند ولي من ميخواهم يك
چيزي بالاتر براي شما بگويم، وقتي اين نوجوانهاي 13 ساله وارد شدند آقاي
بهشتي ايستاد و آنها را بوسيد. نه اين كه آنجا بنشيند و جواب سلامي بدهد و
سري تكان بدهد و عكس با آنها بگيرد، نه! ايستاد، آنها را بغل كرد، آنها را
بوسيد و با خنده و چهره بشاش با آنها عكس گرفت. يعني اين حالت تواضع آقاي
بهشتي در حد اعلي نسبت به يك نوجوان نشان داده شد. خوب اين رفتار آن نوجوان
را از دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي با ذوق و شوق ميفرستد به جبهه.
اين
برخوردها بود كه هر دوي اينها را قبل از اين كه سن قانوني پيدا كنند راهي
جبهه كرد. رفتند و دست بردند توي كپي شناسنامههايشان و سن خود را بالا
بردند و خودشان را داخل رزمندگان جا زدند و به جبهه رفتند و شهيد شدند. اين
تواضع خيلي جاها كار كرد. يك نفر را سراغ داريم كه تحت تاثير تبليغات
منافقين، آقاي بهشتي را يك انسان متكبر ميدانست. منافقين آنوقتها به آقاي
بهشتي ميگفتند راسپوتين. راسپوتين يكي از كشيشهاي روسي بود كه در خاندان
تزارها نفوذ كرده بود و قدرت خيلي بالايي داشت.
البته سرنوشت خيلي
بدي داشت و از همان خاندان تزار او را كشتند ولي تا بود قدرت خيلي بالايي
داشت و هر كاري كه ميخواست انجام ميداد و آدم متكبري هم بود. آقاي بهشتي
را تشبيه كردند به راسپوتين در حالي كه وقتي كسي از نزديك با آقاي بهشتي
مواجه ميشد ميديد كه آقاي بهشتي مجسمه تواضع و فروتني است. بعضي از اين
افراد كه آن ذهنيت را بر اثر آن تبليغات منافقين داشتند وقتي با آقاي بهشتي
مواجه شدند از اين رو به آن رو شدند، مريد آقاي بهشتي شدند و بسيار به
ايشان علاقهمند شدند و تا آخر به آقاي بهشتي عشق ورزيدند. الان هم بعضي از
اين افراد هستند و بسيار آقاي بهشتي را دوست دارند. چون درست نقطه مقابل
آن چيزي را كه در ذهن آنها پر كرده بودند ديدند و احساس كردند. يك نمونه از
اين خاطرات كه گفتيد بگوئيد يك نمونهاش اين است كه ما و دوستان با آقاي
بهشتي موقعي كه به قم ميآمدند 10 سال كار علمي كرده بوديم.
در
جلسات علمي با آقاي بهشتي وقتي ايشان صحبت ميكردند، از ما هم ميخواستند
نظر خود را يا هر مطلبي ميخواستيم بگوييم بعد از اين كه نظر خود را
ميگفتيم آقاي بهشتي آن را نقد ميكردند و نظر خود را هم ميگفتند. ما
ميفهميديم كه حرف درستي نزديم. براي آقاي بهشتي از اول معلوم بود كه اين
حرف، حرف درستي نيست اما هر وقت ما صحبت ميكرديم ولو در اثناي صحبت ايشان،
ايشان سكوت ميكردند و ميگذاشتند كه ما صحبت كنيم ايشان سكوت ميكردند و
حرف ما را گوش ميدادند و تا آخر هم حرف ما را گوش ميكردند، اصلا وسط حرف
نميآمدند كه نه آقا اينطوري نيست و اين حرفها چيست!؟ صبر ميكردند تا آخر
حرف خود را بزنيم. بعد ميگفتند كه اين حرف شما اينجايش عيب دارد. يعني ما
را تشويق ميكردند به اظهارنظر با تواضعي كه داشتند.
خوب آقاي
بهشتي خيلي سطح بالايي داشتند از نظر علمي، ولي تواضع علمي هم داشتند،
تواضع اخلاقي هم داشتند با همه بزرگي. او ميدانست كه ما چقدر به ايشان
علاقه داريم و ميدانست كه ما خود را در مقابل ايشان كوچك ميدانيم هم از
نظر علمي و هم از جهات ديگر. ولي با اين حال براي ما به اندازه يك فرد مثل
خودش حساب باز ميكرد. صبر ميكرد حرفمان را ميزديم بعد خيلي محترمانه اگر
قرار بود رد كنند يا تعريف كنند حرف خود را ميزدند. مثل همين صحنهها را
من در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي ديدم، در آنجا ايشان دبير كل حزب بود و
كساني كه در حزب بودند همه سطحشان از ايشان پايينتر بود. ولي خيليها،
خيلي پايينتر بودند، يعني در حد شاگرد و حتي شاگرد شاگردان ايشان در
جلسات حضور داشتند و آقاي بهشتي هم مدير و ادارهكننده جلسه بود.
هيچ
وقت به هيچ كس بياعتنايي يا بيحرمتي نكردند و هميشه در سطح بسيار بالايي
براي همه حق اظهارنظر قايل ميشدند، تواضع ميكردند در مقابل همه افراد كه
حرف خود را بزنند و اگر جوابي براي آن حرف داشتند آن جواب را هم بيان
ميكردند با نهايت ادب و احترام.
البته در مقابل تخلف هم ايشان قاطع
بودند. در همين مصاحبه گفتم وقتي كه آقاي آيت حاضر نشد مقررات حزب را
رعايت بكند ايشان را با قاطعيت تهديد كردند به محاكمه حزبي. البته در همين
تهديد هم بيحرمتي نكردند به آقاي آيت. اين هم نكته بسيار جالبي است و
گفتند: آقاي آيت! من "شما" را محاكمه حزبي ميكنم و از حزب اخراج ميكنم.
اين
جمله ايشان بود. حتي با كلمه "تو" با وي صحبت نكردند و هيچ كلمه ديگري كه
بيادبي و بيحرمتي يا بياحترامي در آن باشد به كار نبردند. همان جا هم با
اين كه ناراحت شده بودند از اين برخورد آقاي آيت و اين را خلاف مقررات حزب
ميدانستند و خود هم به عنوان دبيركل حزب حق داشتند اين نظم را بدهند و
اين قاطعيت را به خرج بدهند اما در كمال ادب و احترام صحبت كردند. اين
تواضع را حتي ايشان در مورد كوچكترين فرد حزب و حتي كساني كه جلوي در به
عنوان نگهبان كار ميكردند و يا بچههاي بخش دانشآموزي حزب با آنها هم كه
مواجه ميشدند با تواضع مواجه ميشدند. با دانشآموزان مثل پسران خود صحبت
ميكردند و هيچ وقت در برابر هيچكس بياعتنايي و تكبر نداشتند. تواضع
ايشان واقعا مثال زدني بود.
من فكر ميكنم كه اين ضربالمثل كه
ميگويد "درخت هر چقدر بارش بيشتر باشد ميوهاش بيشتر است و شاخههايش به
سمت زمين ميآيد". آقاي بهشتي اينگونه بود. مثل اين درخت پرميوه، علم زياد
داشت، شخصيت بالايي داشت و تواضع بالايي هم داشت. افرادي كه سركشي ميكنند،
تكبر ميكنند، افرادي كه نسبت به ديگران بياعتنايي ميكنند كمبودهايي
دارند، كمبود علم، كمبود شخصيت و هر چيز ديگري، ميخواهند اينها را جبران
بكنند وگرنه يك آدمي كه كمبود ندارد و برخوردار از علم و معنويت است او
هرگز در مقابل هيچكس تكبر ندارد و تواضع نشان ميدهد. مثل همان درخت.پر
بار. درخت علم ندارد به جز عمل - با علم اگر عمل نكني شاخ بيبري. كسي كه
علم داشته باشد عمل ميكند و عملش هم در درجه اول معنويت و اخلاق است ودر
مرحله بعد عمل علمي است. معنويت و اخلاق يعني تواضع. اول از همه خوش
اخلاقي، اعتدال بعد هم آنچه كه در سينه علم دارد حالا مطالب علمي خود را
بگويد. ولي با تكبر، با تغيير، كوچك شمردن ديگران، اين كه ارزش ندارد اول
بايد آن تواضع و اعتدال و اخلاق خوش را نشان بدهد همزمان يا بعد از آن
اعتدال و اخلاق خوش، حرفهاي علمي خود را بزند تا جا بيافتد. آقاي بهشتي اين
گونه بود.
- به عنوان آخرين
سئوال، با توجه به خصوصياتي كه از شهيد بهشتي سراغ داشتهايد و داريد، در
مورد مسايل اجتماعي بخصوص مسايل مبتلابه امروز، مثل ناهنجاري اجتماعي، مثل
حجاب و چيزهاي ديگر متاسفانه امروزه وضعيت بدي پيدا كرده، ايشان در اين
زمينهها چه نظراتي داشتند و در واقع كاربردي كردن اين نظرات الان چگونه
ميتواند در موفقتر بودن جامعه اثر بگذارد؟* آقاي بهشتي
آدم غيوري بود و نسبت به اجراي احكام هم خيلي پشتكار داشت. معتقد بود كه از
نظر نگاه حكومتي، احكام اسلامي بايد اجرا شود و يك نمونه آن قصاص بود.
ايشان خودش لايحه قصاص را تهيه و تنظيم كرده بود كه جبهه ملي با آن مخالفت
كرد و گفت غيرانساني است! امام حمايت كردند از آقاي بهشتي و گفتند: "اين
حرف جبهه ملي ارتداد است و يك حكم ضروري اسلام را منكر شدند." مردم هم
حمايت كردند و مسئله ختم شد.
اين نمونه است. يعني ايشان معتقد بود
از نگاه حكومتي، اگر حكومت اسلامي برقرار شده بايد احكام اجرا بشوند. خوب
بعضيها ممكن است عقيدهشان اين نباشد و ميگويند حكومت تشكيل شده و احكام
را هم به اجرا ميگذاريم هركس كه خواست اجرا كند و هركس نخواست اجرا نكند.
ولي ايشان معتقد بود كه احكام اسلامي بايد اجرا بشود و حكومت موظف است كه
اجرا بكند. البته در اين كه با چه ابزاري و با چه راهي و با چه شيوهاي،
آقاي بهشتي به همان دليل و مشي اعتدال معتقد بودند كه بايد با شيوههاي
صحيح قانوني و روشهاي اعتدالي كاري كرد كه احكام اسلامي اجرا بشود.
در
مسئله حجاب و احكام حجاب هم آقاي بهشتي معتقد بودند كه به عمل ما مربوط
ميشود. يعني اگر ما اين ادعاهايي را كه ميكنيم از نظر علمي، پايبند
بمانيم و عمل كنيم و دروغ به مردم نگوييم و خلف وعده نكنيم، آن نظام اسلامي
را نظام در خدمت مردم بدانيم و نشان بدهيم آن را در عمل، آنوقت خود مردم
علاقهمند ميشوند به اين كه احكام را اجرا بكنند كه يكي از آنها هم حجاب
است. يعني يك خانم وقتي كه شما را كه ادعاي اسلام داريد و هر چه ميگوييد
به آن عمل ميكنيد و پايبند هستيد، ميبيند، او خود به خود علاقهمند
ميشود به اينكه حجاب را رعايت كند. ديگر زوري بالاي سر او نيست. اصلا زور
هم لازم ندارد. مشكل بزرگ ما اين است - من نميخواهم بگويم كه ما نبايد
اهتمام داشته باشيم براي اجراي قانون حجاب، حجاب حكم ضروري اسلام است و
بايد هم اجرا بشود ولي اين كه موفق نيستيم راز و رمز آن اين است كه - ما در
عمل و گفتار دوگانگي نشان دادهايم به مردم. هر وقت اين دوگانگي از بين
برود، عمل و گفتار باهم يكي بشود بدون اينكه نيازي به فشار و زور باشد خود
به خود حجاب هم رعايت خواهد شد. البته موارد استثنا، هميشه دردنيا بوده،
هست و خواهد بود، يعني افرادي هم هستند كه بحث آنان، بحث دين و ايمان و
چگونگي عملكرد بنده و شما نيست. اينها عناد دارند و اين بحث ديگري است، با
آنها بايد برخورد ديگري كرد. اما الان بحث، بحث عموم جامعه است. خيليها
هستند كه قبول نميكنند و حاضر نيستند پايبندي نشان بدهند و اين را براي
خود يك امتياز ميدانند در جامعه. ولي وقتي شما درست عمل كنيد، آنها
عقيدهشان عوض ميشود و فكر آنها تغيير ميكند و ميآيند به طرف اجراي
احكام بدون آنكه بالاي سرشان زور و فشاري وجود داشته باشد. بنابراين راه
چاره اين است و آقاي بهشتي به اين راه چاره معتقد بودند.
بنده
بارها اين را از خودشان شنيدم و در صحبتهايشان هم اين را گفتند، در عين
حال كه معتقد بودند به اين كه حكومت اسلامي بايد احكام اسلامي را اجرا
بكند، در مورد شيوه اجرا اعتقاد اعتدالي داشتند و محور اصلي اين فكر اين
بود كه با كار و عملمان مردم را به طرف اسلام بياوريم و علاقهمند كنيم.
اين بحث هم كه الان مطرح است كه بايد مردم را به زور به بهشت برد يا نه؟ من
خودم يك سرمقاله نوشتم در روزنامه جمهوري اسلامي و چاپ شد و اين را كاملا
روشن كردم كه آن بهشتي كه با زور باشد اصلا ارزشي ندارد، بهشت بايد با رغبت
باشد و اگر شما روش درست داشته باشيد مردم با رغبت به طرف بهشت ميروند و
هيچ كس نيست كه از بهشت بيزار باشد. ممكن است كه عمل ما مردم را از بهشت
دور كند به جاي اين كه مردم را به زور به بهشت ببريم و زوركردن هم مردم را
از بهشت دور ميكند، ولي با عمل درست ميتوانيم مردم را تشويق كنيم به
بهشت يعني تشويق كارساز است.