عصرایران - «امروز» ، آخرین اثر سید رضا میرکریمی است که بر روی پرده سینماها در حال اکران است. فیلم ، ماجرای خاص یک روز یک راننده تاکسی است که زنی باردار مسافرش می شود.
میرکریمی ، فیلمساز مؤلفی است که می کوشد در هر اثرش ، حرف جدیدی بزند و پنجره تازه ای بگشاید. او در "امروز" ، حرف از سکوت می زند و این سکوت حاکم بر فیلم، هر چند که ممکن است برخی مخاطبان را بیازارد، اما می کوشد با ناگفتن، بگوید.
به بهانه اکران "امروز" ، میزگردی با حضور میرکریمی،طراح و کارگردان "امروز"، مسعود جورابلو کارشناس ارشد جامعه شناسی، فزراد خلیفه ، کارگردان و مستند ساز، حمید یزدانیان دکترای امنیت ملی و علیرضا فرقانی کارشناس ارشد علوم سیاسی برگزار شد که در ابتدا نظرات مختلف راجع به فیلم بیان شد و در نهایت ، میرکریمی بحث را جمع بندی نمود.
مسعود جورابلو : من یک قاعده ای را همیشه به دانشجوهایم می گویم که کسی اگر یک کاری را خیلی خوب بلد است خوب می رود و انجامش می دهد مثل آقای میرکریمی که فیلم بلد است بسازد ، کسی اگر کاری را نصفه و نیمه بلد است مثل من تدریسش می کند و کسی اگر کاری را اصلا بلد نیست آن را نقد می کند.
نقدی که چنگی به دل بزند از این جهت راجع به این فیلم کمتر دیدم و این جلسه را از این جهت فرصت خیلی مغتنم و خوبی می بینم. من یک بار فیلم امروز را به اتفاق آقای فرقانی دیدم ولی باز توصیه من به عنوان یک معلم به دوستان و همکلاسی هام این است که فیلم را یک بار و عمیق ببینید.
در فیلم امروز با یک شخصیت محوری مواجه می شویم برای به بار آوردن این شخصیت و این چهره که در حقیقت خیلی کار هنرمندانه ای بود ، چهره یونس اصلا در این فیلم کلیشه نشد؛ جزو شخصیت های قالب بندی ذهن مخاطب در فیلم های ایرانی نشد. انگار یک شخصیت گم شده ای بود که آن را ندیده بودیم.
روایت کلی و استراکچر این اثر روایت تضاد است. تضادی که بین مثلا یونس و جامعه یونس وجود داشت، انگار تاکیدی روی طبقات در قشر بندی اجتماعی نبود. یونس یک راننده تاکسی است. نماینده معدل متوسط جامعه. شخصیت های دیگر هم مخاطب را درگیر قشربندی های اجتماعی مرفه و متوسط پایین تر و این تضادهای طبقاتی این چنینی نمی کردند. این کار سخت است در آوردن تضادهای معرفت شناختی خیلی سخت تر از تضادهای طبقاتی است.
تضاد بین سکوت به عنوان صفت بارز در شخصیت اصلی و دیالوگ هایی که شخصیت اصلی را روایت می کند تضادی خیلی زیباست. یک سکوت خاص داشت.سنخ سکوت سنخ زیبایی بود. گفتار من راجع به سنخ شناسی این سکوت است. من نقد هم دارم نسبت به فیلم ولی شخصیت پردازی فوق العاده ای کرده است آقای میرکریمی.
علیرضا فرقانی: همان طور که همه مستحضرند سینما سه بعد دارد. سینما هم صنعت است هم هنر است و هم رسانه. وقتی سینما را حیث صنعت می نگریم حدش می شود تکنیک و استفاده از ابزار که اصلا من ورودی در آن ندارم. هنر که حیطه آن تاکتیک های سینمایی است که غربی ها می گویند تبدیل عقل به حس و علامه جوادی آملی می فرمایند هنر اسلامی یعنی تبدیل وحی به عقل و نهایتا تبدیل آن به حس. در قسمت سوم که رسانه و محل بحث من است به سینمای استراتژیک تعمیم داده می شود. سینما در سطح استراتژیک به انتقال و عرصه سازی مفاهیم که بعضا ریشه در مسائل اعتقادی طراح و سازنده فیلم دارد می پردازند.
یک متن از سه زاویه اثرات متفاوتی را القا می کند. یکی از آن سه تفسیر نیت و هدفی است که سازنده متن به عنوان خالق فیلم یک جریانی و منظوری را می خواهد به مخاطب تلقین کند. بعد دوم چیزی است که خود متن معرفی می کند و گویای آن است و بعد سوم منظوری است که مخاطب از آن متن متوجه می شود فارغ از نیت خالق و خود متن.
یک موقع است که سازنده یک چیزی را می سازد و مخاطب چیز دیگری را درک می کند. بعضی اوقات هنر این است که این سه تا یک منظور را برسانند و بعضی اوقات در بحث چند صدایی و پلورالیسم هر کدام از آن ها منظوری متفاوت از دیگری را داشته باشد که بعد بشود از آن ها استفاده کرد.
در سطح استراتژیک زمانی که سینما را به عنوان رسانه تعریف می کنیم بحث آن عرصه سازی برای مفاهیم است یعنی مفاهیم را مطرح و منتقل می کند و هدفش این است که برای آن مفاهیم عرصه سازی کند. یعنی مفهوم را بازتعریف و با کمک مصادیق گنجانده شده در فیلم آن را برای مخاطب جا بیندازد و انتقال دهد تا در نهایت آن مفهوم فراگیر و جزء سبد فرهنگی هر شخص قرار بگیرد. مفهومی که قبلا برای خود سازنده مشروعیت و مقبولیت دارد ولی این بار می خواهد برای مخاطب نیز ان را مشروع و مقبول سازد.
به نظر من این فیلم با ورود حرفه ای به عرصه سازی مفاهیم، می تواند نقطه عطفی در تاریخ سینمای ایران تلقی شود. از این جهت که به یک سری مفاهیم برای نخستین بار و جسورانه پرداخته شده. من سه تا مفهوم عمده از فیلم دریافت کردم که قطعا ممکن است مفاهیم بیشتری هم داشته باشد منتها من به سه تای آن ها پرداخته ام که یکی از آن به بحث سکوت فعال است که روی آن بحث می کنم. دیگری آموزش گمنامی است و دیگری هم بحث اجتماعی است که پرهیز از گمان های بسیار و بسیاری از گمان ها را توصیه می کند.
متاسفانه برخی از تحلیلگران مطرح کرده اند نوزاد متولد فیلم امروز نامشروع است و خیلی راحت به مادر آن نوزاد اتهام زنا زده اند. اساسا سینما عرصه کد و دیکد است یعنی مخاطب تصمیم بگیرد که منظور فیلم چیست.
مدیر تولید فیلم امروز می گفت که به تاکسیرانی گفته بودند که از فیلم حمایت کنید اما آنها به علت عدم صراحت فیلم در مشروع بودن از این حمایت امتناع کردند. در حالی این همه کد در فیلم وجود داشت این نوزاد مشروع است.حتی به پرستاران هم می سپارد که کسی به دیدن او نیاید چون اهل محرم و نامحرمی بود و می ترسید که یونس را بجای شوهرش به اتاق درد راه دهند.
دکتر یزدانیان : یک حدیثی از امام صادق (ع) داریم به عنوان حدیث جنود عقل و جهل که خدا در انسان عقل را آفرید جهل را آفرید برای عقل هفتاد و پنج جند لشکر سپاه آفرید و برای جهل و هفتاد و پنج جند و لشکر و سپاه آفرید و وجود انسان همواره محل درگیری این عقل و جهل است که انشان را به اعتدال برساند در مواجهه فضایل و رذایل اخلاقی.
به تهیه کننده ستایش گفتم به رذیله اخلاقی حسد خیلی خوب پرداختی در بخش اول. قبل از این که فیلم دوم را بسازد که حسدش باعث بدبختی اش شده است. غرور پدر را خیلی خوب نشان دادی غرورش باعث یک سری از مشکلات شد ما دائما بین این دو در حال حرکتیم. بی باکی داریم که یک رذیله اخلاقی دارد و یک قضیه جرم و ترس داریم که یک آدم نه ترسو بوده است و نه بی باک و یک آدمی را در فیلم و فرهنگمان نشان دادیم که شجاع باشد به موقعش بترسد و به موقعش حرکت کند.
حرص و آز و سوظن و حسن ظن همه این ها این را باید به حد اعتدال برساینم و آن حد اعتدال است که انسان را آرام می کند .
این نفس مطمئنه زمانی ایجاد می شود که انسان این اعتدال را در همه هفتاد و پنج بخش ایجاد کند و حد وسطی را به وجود بیاورد. شاید یکی از دلایلی که مراجع تقلید ما در سن بالای 90 سال فوت می کنند این است که به این اعتدال دست پیدا می کنند و به می رسند و این مسئله باعث رشد آدم می شود.
در این فیلم احساس کردم به این ها پرداخته شده. مثلا حسن ظن و سوءظن. آن دستیار پزشک سوءظن داشت و سوءظن شدیدی که به سمت افراط گرایش پیدا کرده است این باعث شد که نا آرام شود نتواند تحمل کند آخرش مجبور شد که کتک کاری کند به دفاع از آن خانم. از طرفی خانم پرستاری بود که با یک حسن ظن نگاه می کرد و یک لیوان آب به دست یونس داد. چقدر رقت قلب داشت وقتی با یونس مواجه شد. خود خانم صدیقه حسن ظن داشت. شخصیتش یک شخصیت با آرامش و با حسن ظن بود. یونس خودش حسن ظن داشت. شما آن اعتدال را در یونس نشان دادید. نه خیلی حسن ظن دارد نه خیلی سوء ظن یک حد وسطی را داشت. اول کار یک سوءظن پیدا کرد یک کمک 50 هزار تومانی کرد و رفت بعد که این سوءظنش برطرف شد رفت سمت حسن ظن و این خط اعتدال را گرفت. من خیلی دوست دارم که به این بپردازیم.
این حدیث را فراموش نکنید که اگر کسی را دیدید که شب هنگام خطا کرده است روز بعدش تصور کنید که توبه کرده است.
فرزاد خلیفه: دوستان همگی از موضع موافق به فیلم نگاه کردند. می گویند که وقتی شما یک اثری را خلق می کنید در سینمای تالیفی هم باشد دیگر دست شما نیست و به تعداد ابوالبشر از آن برداشت می شود. وقتی فیلمی ساخته می شود دوباره عرصه نقد آغاز می شود و کاری هم نمی شود کرد. باید نقد هم وجود داشته باشد و خودش هم تبدیل به صنعتی شده است. بنده قصد دارم اول از محاسن فیلم بگویم و یکی از بزرگترین مولفه هایش این است که جناب آقای میرکریمی فعلا هستند و سالم و قبراق و می توانند برای سالیان سال بازهم فیلم بسازند و این ثروتی است چون ما یک مقدار داریم کم می آوریم روی آدم هایی که دارند حرف ارزشمند می زنند و سینمایی که ما به آن احتیاج داریم. از طرف دیگر فیلم کارگردانی خیلی خوبی دارد که خیلی کمتر دیده شده است یعنی کارگردانی فنی شده است و جالب اینجاست که تدوین خیلی زیبایی هم شده است که آن هم کار آقای میرکریمی بود.
سکانس های بلند و محکم و جان دار و پلان هایی که من خودم هم می پسندم و در سینمای اروپای شرقی هم خیلی وجود دارد و بعد میزانسن های خیلی خوب و... وقتی که صحنه خوردن موتور سوار به آینه ماشین را نشان می دهد و یا در دست اندازها اینسرت دست انداز نداریم این ها خیلی زیباست. جای آن را کم داشتیم . این نشان می دهد که فن سینما را بسیار خوب بلد هستند و خدا را شکر که به پختگی رسیده اند.
ولی مطلب دیگر ناظر محتواست. ما یک مقدار در کتب صوفی مابانه و صوفی گرایانه هم یک چیزی را داریم که می گوید ابوالحسن خرقانی نقل می کند که بالای امارتش زده بود "هرکس که بر این سرای آمد نانش دهید و از دینش نپرسید که هرکس نزد خدا به جان ارزد نزد بوالحسن به نان ارزد" .
شخصیتی من از یونس دیدم که گویی آن شخصیت را می شناختم. من این شخصیت را قبلا دیده بودم و منهای کدهایی که داده شده اسم بیمارستان سوم خرداد بوده و این آقا در این بیمارستان قبلا شاید جانباز بوده و مورد مداوا قرار گرفته است .آقا کاظمی است که در آژانس شیشه ای دیدیم.
شاید بگویند شما چهره آقای پرستویی را دیدی بعد فکر کردی که این همان حاج کاظم است. نه! این آقا واقعا همین طوری است من فکر می کنم اصلا شاید این نقش به قبای آقای پرستویی نوشته بود و شاید کس دیگری نمی توانسته است این کار را انجام دهد. به خاطر همین این سکوت هایی را که شما به آن اشاره می کنید یک مقدار مبالغه آمیز نشان می دهد.
علیرضا فرقانی : شاید آقای میرکریمی ابهام را دوست دارند و علاقه ای برای صراحت نداشته باشند. ولی باز هم می توان ثابت کرد که یونس جانباز هست یا نه. از روی علائم ظاهری مانند چهره. چند بار زانویش را نوازش می دهد چون درد دارد و از نگهبان طعنه وار می پرسد که مگر تو زمان جنگ بودی وآن قسمتی است که داخل قسمت قدیمی بیمارستان می شود و انقدر مسلط است به آن مکان که ماشینش را جانمایی می کند. یعنی زمان جنگ آنقدر از آنجا فرار کرده است و احتمالا رفته است جبهه که اصلا حفظ بوده. یونس آن روی سکه شخصیت حاج کاظم است. حاج کاظمی که کارش کظم غیظ است اما از کوره در می رود.
اما نکته دومی که مورد اهمیت بود این است که یونس ترجیح می دهد که سکوت کند و گمنام باشد.اصلا اصرار ندارد فاش کند که شوهرش نیست و به او ظلمی نکرده. حتی آن قسمتی که از دکتر کتک خورد بازهم اصلا به دنبال این نبود که خودش را ثابت کند اصلا دلیلی نمی بیند خودش را ثابت کند و سکوت می کند تا به دلیل نوشته نشدن نام شوهر در شناسنامه صدیقه به وی انگ زنا نزنند.
زمان جنگ هم بحث گمنامی بود که در خط مقدم اصلا متوجه نمی شدید کدام فرمانده است و کدام نیست و همه هم لباس و هم شکلند. الان اختلاف طبقاتی به وجود آمده است که اصلا رئیس باید مشخص شود که چه کسی است از اتاقش، از همه چیزش.
وقتی کارگر در سرویس شبانه به یونس اعتراض می کند باز هم یونس سکوت می کند و نمیگوید که او شاگرد من بود. این سکانس در عین حالی که مسئولیت پذیر بودن یونس را به رخ می کشد تداوم اصرار به گزاره گمنامی وی را نیز در بر دارد.
در اوایل فیلم که صدیقه سوار تاکسی می شود به یونس می گوید شما تاکسی متر دارین چقدر خوب. انصاف یونس در برهه ای از زمان که تقریبا هیچ کس از تاکسی متر استفاده نمیکند نوعی مانور انسانیت برای وی بود.
نبرد خیر و شر در فیلم نیز مشهود بود. یک پرستار تقریبا فمینیست و یک دکتر تکنو کرات سیگاری که به علم خودش هم ایمان ندارد و به راحتی به ساخته های ذهنی خود دیگران را متهم و حتی محکوم می کند. یونس فقط از ابزار سکوت استفاده کرد و هرگز خود را در مقام اثبات ندید. احتمالا خدا را وکیل قرار داده بود برای اثبات خودش.
مسعود جورابلو : فرمایش آقای دکتر یزدانیان در باب حسن ظن و سوءظن متبادر کرد به ذهنم فرمایش جناب مولانا را که می فرماید "هیچ کافر را به خواری منگرید چون مسلمان بودنش باشد امید". من راجع به حوزه های تکنیکی دست به عصا تر در حضور آقای خلیفه و آقای میرکریمی برخورد می کنم. اما من قیاس دو شخصیت مجزا از دو فیلم را تقلب در تحلیل فیلم می دانم و نمی پسندم.
فیلم یک روایت است از جایی آغاز می شود یک اثر است و به جایی ختم می شود. مقصدش می تواند باز باشد و الا در مبدأ خود زایش پیدا کرده است. راجع به قشر بندی هم که بنده عرض کردم، تصریح می کنم که فیلم قشربندی طبقاتی ندارد فیلم و الا انواع قشربندی ها در فیلم وجود دارد. این که یونس مشخص نیست نماینده دقیقا کدام آرمان است او را از کلیشه خارج کرده است. هرچند من خودم اعتقاد دارم سکوت معترضانه، معرفتی است که محل تجلی انواع دردهاست. این سکوت یک جایگاه عرفانی دارد، یک سکوت شناخته شده معرفتی است. همچنین در این فیلم تقابل وجدان و مسوولیت به طرز ملموسی قابل درک است که از نقاط قوت اثر به شمار می رود.
حمید یزدانیان : در خاطرات عروس امام نوشته شده که امام راحل(ره) حتی به فکر زندگی مورچه ها هم بودند که آسیبی نبینند. رافت و مهربانی تا این قدر اما حدی داشت. خود امام نیز اگر لازم بود با قدرت برخورد می کردند. یونس در فیلم امروز یک جاهایی برای خود من توجیه نبود چرا این جا سکوت می کند؟ چرا اینجا باید از حق خودش دفاع نکند؟ اینجا در برابر تهمتی که به او زده شد باید دفاع کند.
خیلی از جاهای فیلم بود که می توانست بایک جمله آن را حل کند. این خاموشی می شود هم طراز رذیله اخلاقی. این کم حرفی و به موقع حرف نزدن. یک جاهایی می توانست با یک جملاتی با یک حرف هایی همگان را روشن کند. باز هم صدیقه بیانگر نقش کدام زن در جامعه ماست که این قدر صبر کند. این شخصیت شخصیت مقتدری نیست.
توی اخلاص و حیا بازهم به نظر من قابل بحث است. برخی از شخصیت های داستان این طوری القا می کردند که اخلاص این است که اصلا برایت مهم نباشد مردم چه فکر می کنند. اینجا هم می شود آن حد اعتدال را مطرح کرد.
گمنامی و شهرت طلبی هم باز دو سر طیفی است که حضرت امام در بحث شهرت طلبی به آن می پردازد که نیاز به تامل دارد که چقدر این "گمنامی بیش از حد" مکروه است. نکته منفی دیگر فیلم که نمایش داده شد این که قانون گریز است. قانون را به مثابه شرع زیر پا می گذارد و این قانون گریزی و فرار کردن از دست مامورین را نمی توان توجیه کرد.
فرزاد خلیفه : این ایثار آرمانی که جناب میرکریمی در ذهنشان دارند یک مقداری من می توانم بگویم که ما این آدم ها رامی شناسیم که ساکت بودند. زیاد اهل داد و بیداد نبودند ولی به جایش کارهای خیلی بزرگی کردند، کارهایی که در راستای منافع مملکت بود و جای دیگر و مکان دیگر و مطلب دیگر را زیر سوال نمی بردند.
الان اوضاع این گونه نیست اگر ما بپذیریم که کارگردان رندانه خواسته بگوید که این آقا جانباز است. اگر ما کسی را در این سطح داشته باشیم که به همان زندگی با رانندگی تاکسی هم خو کرده باشد و آنقدر هم خودسازی معنوی روی خودش کرده که این سکوت را داشته باشد و همیشه هر چه مقدر خدا باشد را می پذیرد ، ابزارهای مختلفی برای کمک گرفتن دارد . هنوز مملکت ما مملکت جهادی است هنوز هم که هنوز است عرصه های جهاد و شهادت و عرصه های ایثارگری بسته نیست. می دانم که این ها هستند که بعضی اوقات می توانند مشکلات را حل بکنند. متاسفانه یا اینها جز مدیرانمان نیستند و یا مدیرانمان جز این افراد نیستند.
این اتفاق افتاده است ولی در قالب یک فیلم وقتی می خواهیم این قانون را بچینیم وقتی می خواهیم فیلم بسازیم باید یک سودی داشته باشد دیگر ما وقتی فیلم می سازیم آن هم از فیلم ساز ارزشیمان که خاصیت های مولف گرایانه دارد، وقتی ما یک فیلم می سازیم باید تاثیرات آن را هم ببینیم. هیچ کسی چنین کاری انجام نمی دهد من همیشه ما به ازای آدم های درون فیلم را جست و جو می کنم. به هر حال سینما صنعت گرانی است. ما نمی توانیم مقداری پول خرج بکینم بعد بگوییم این فیلم را برای خودم ساختم. شاید آدم هایی که اینجا هستند همه از تحصیلات بالایی برخوردارند ولی آیا این فیلم را فقط همین قشر می بیند؟ آیا فقط همین ها هستند که می توانند این فیلم را ببینند؟ چند درصد از مطالبات رانندگان تاکسی ما همین چیزی است که یونس داشته است؟
در ثانی آقا یونس نه به خاطر بحث گمنامیش به خاطر نیاز خودش چون بچه دار نمی شد بچه را برد. اگر آقا یونس هشت تا بچه قد و نیم قد داشت و در خرجشان مانده بود بازهم همین کار را می کرد؟
مسعود جورابلو : برخی کاراکترها را اخلاقی یا پلید دیدم یا پوچ؛ مثل آن مسافر که برای فرار از خواب می خواهد الکی حرف بزند. وقت را با راننده تاکسی پر بکند راجع به موج رادیو و این ها صحبت بکند. نشان از سکوت پاکی در دوران تسلط پوچی و پلیدی. این سکوت یک مقام و جایگاه است در عرفان می شناسیمش. سکوت از سر محافظه کاری و ترس و ندانستن نیست. که می فرماید "من ز شیرینی نشستم رو ترش من ز پری سخن باشم خمش" یعنی خاموش یک مقامی دارد یک جا به قول استیس آنقدر عاطفه عمیق می شود که قابل بیان نیست و این تکانه های درد آلود ذهن تا یک جایی قابل بیان است و تبدیل به استعاره و کلام می شود.
استیس می گوید عاطفه هرچقدر عمیق تر باشد بیانش دشوارتر است و مجبور به سکوت می کند و این سکوتی که مقام عرفان است ناشی از این است که می فرماید "هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند".
از نظر روانشناسی اجتماعی یکی از شاخص های دوران مدرنیته اثبات خود است. انسان ها گویی دائما در مناسبات و مراودات اجتماعی حدیث نفس می گویند. برای صیانت از خودشان اثبات خودشان دائما می گویند برای فرار از اتهامشان که احتمالا روی شانه هایشان است.
یکی از نظریه پردازان مقایسه کرده بود دوران مدرنیته را با دوران باستان. از این نظر کسانی که هی به دنبال رد اتهام بودند..
فرزاد خلیفه : من حیفم می آید وقتی یک همچین اتفاقی می افتد در سینما از لحاظ فنی تکنیکی، تدوینی و کارگردانی تصویرهای فوق العاده زیبا و این نگرش تازه تدوین در سینمای کشور وجود دارد آن وقت ما بیاییم یک انسان را که یکبار ما به ازای آن را قبلا دیدیم، کپی آن را در یک فیلم جدید ببینیم و از آن یک مفهومی بسازیم که در یک چارچوب اشتباه یک کاری را انجام می دهد. بعد سعی کینم از آن یک پدیده خوب در بیاوریم. هرکس که تاکسی دارد اگر دچار یک چنین اتفاقی شود باید چنین کاری را بکند؟ این را هم بگویم که فیلم لایه های خیلی عجیب و غریبی داشت. یعنی فیلم اتفاقا خیلی هم قشری بود. ما در آن آدم های اصفهانی را می دیدیم دربان مازندرانی در فیلم بود. کارگران بیمارستان را می دیدیم که با چه مکافاتی دارند در فیلم کار می کنند و ظرف غذا را پایین می آورند یعنی این کار هر روزشان است غذا بردن و آوردن. صدایی که در فیلم موجود است آن بالا دارند کار می کنند در حالی که زن در شرف زایمان این پایین خوابیده است. در آن سکانس طولانی اولش آن آقایی که خیلی طولانی آن جا ایستاده است و یک کرفس به دستش گرفته است و یا آن فروشنده ای که خیلی شیک با کت و شلوار نشسته است. حاشیه های خیلی خیلی زیبایی دارد این فیلم. به نظر من حاشیه هایش از خودش گران تر است حتی از شخصیت یونس.
علیرضا فرقانی : در نکته پایانی میخواهم اشاره کنم به سومین مفهوم برداشتی خودم از فیلم که بسیار حائز اهمیت است موضوع سکوت فعال است که فرصت را برای تئوریزه کردن سکوت غنیمت شمردم.
لینک عکس
سکوتی که می تواند هم در ظهور تجلی گردد و هم در انزوا. سکوتی که استراتژی اصلی امیرالمومنین بود. مگر می توان باور کرد که حضرت علی (ع) سکوت کرده و جامعه را از محروم کند. چطور می شود باور کرد که یونس که شخصیتی بسیجی و فعال به یکباره سکوت محض پیشه می کند و عقب نشینی. در فیلم امروز نشان داده شد که سکوت لغوی فرق ماهوی با سکوت اصطلاحی دارد و یونس در این فیلم سکوت اصطلاحی داشت آن هم از عزتمدارانه و از نوع فعال و کنشگر و نه سکوت ذلیلانه از سر ترس و تسلیم. سکوت فعال یونس در برخی از سکانس ها بهترین حمله را در پی داشت.
در سکانس اول فیلم به اعتراض سندسازی و آبروریزی مسافرش او را پیاده کرد اما با یک کلمه و بدون بحث و جدل. حتی عذرخواهی کرد به بهانه ناهار. سکوت معترضانه هم نداشت.سکوت برای مخالفت نظری صرف هم نبود. با سکوتش جامه عمل به مخالفت عملی پوشاند. نشان داد که اگر روزی فریاد زدن لازمه اعلان مخالفت است مانند حاج کاظم گاهی هم سکوت اعلان مخالفت است. نرمش قهرمانانه، اقتصاد مقاومتی و ... که رهبری بیان می دارند همه از انواع سکوت فعال محسوب می شود که سکوت سرنوشت ساز است و نوعی حمله را در دل خود جای می دهد.
وقتی یونس کتک خورد سکوت کرد تا فرصت پیاده کردن نقشه اش را از دست ندهد. پس یونس فعال بود، کنشگر بود اما در لوای سکوت.
سیدرضا میرکریمی: یک همکاری بین بخشی باشد بین سینما و بخش های دیگر و این کمک می کند به این که بخشی از مفاهیم و مسئولیت هایی که برعهده سینماست پیرو همان بحث هنر، صنعت و رسانه بیشتر فهمیده شود و در جامعه تعمیم پیدا کند.
اگر سینماگران خودشان بشوند منتقد و خودشان خودشان را نقد کنند این یک دور باطل است و کمک نمی کند.
در خیلی از جاهای دنیا هم اگر نگاه کنید فلاسفه ایده های جدیدشان را از دل آثار هنری بیرون می کشند وقتی یک اثر هنری و یا یک سبکی را می بینند می آیند و با تفسیر آن نگاه جدید خود را عرضه می کنند. شاید این نگاه نو در ضمیر ناخودگاه هنرمند باشد ولی ابزار ملموسی می شود در دست صاحبان حکمت و فلسفه ،برای حرف زدن و ترجمه کردن یک ساحت بحث به ساحتی دیگر.
به هر حال حتما من ایده هایی را داشته ام و بلاشک بخشی از آن بعلت استهلاک موجود در عالم ، تقلیل یافته و سپس به مخاطب رسیده است.
میزان رضایتمندی عمومی مخاطبین و حرف هایی که با موضوع فیلم جسته گریخته شنیده و خوانده ام و بخشی از صحبت هایی که در همین جلسه شد ،گواه خوبی است که فیلم در به اشتراک گذاردن پیشنهاد خود با مخاطبین به حد مطلوبی موفق عمل کرده است. لیکن قصد من از حضور در این جلسه نفد و بررسی مسایل فنی و سینمایی فیلم نیست که مجال فراوانی برایش مهیاست.
من بیشتر دوست داشتم راجع به این اندیشه و پیشنهاد فیلم صحبت کنیم و از مناظر دیگر آن را بشکافیم. بحث تقابل" وجدان و مسولیت " که آقای جورابلو بیان کردند، قلب ماجرا بود چرا که منطبق بود با مسایل جامعه در حال گذاری که فیلم دستمایه قصه اش قرار داده است. نمونه قدیمی اش هم قصه ی بینوایان ویکتور هوگو است.
از بعضی از بحث ها خیلی استفاده کردم و فکر می کنم خیلی جای باز شدن دارد و آن جایی که لازم شد که نقد کنیم چه کسی خوب بازی کرده و یا چه کسی بد بازی کرده است را من وارد نمی شوم، چون همانطور که گفتم جای این بحث اینجا نیست. یا اشارات دوست دیگرمان در اصرار به وضوح بیشتر و اقرار در مورد سمت و سوی فکری فیلم را خیلی جایز نمی دانم. اصلا این روش روش زیبایی نیست و فیلم اصلا پیشنهادش این نیست. فیلم چیز دیگری را می گوید و نقش دیگری را دارد بازی می کند که به نظر من خیلی با ارزش تر از این سطح از قضاوت است، که حتی این نوزاد مشروع است یا نامشروع. اصلا به نظر من ذهن نباید به این سمت برود. خداوند خودش دفاع خواهد کرد. تفسیر همان آیه ای از سوره مریم که نیمه شب در تاکسی پخش می شود.
همه پیشنهاد فیلم توجه به کرامت انسانی است و آن کرامت ذاتی انسان که می گوید "لقد کرمنا بنی آدم" این آنقدر ماهیتا با ارزش است که به هیچ پیشوند و پسوندی نیاز ندارد. همین خودش به خودی خود یک اعتنای عالی به مقام شامخ انسانی است. گمنامی را هم که آقای فرقانی اشاره کردند کاملا درست است.
«امروز» مال دورهای است که من خودم ترجیح میدادم بیشتر ساکت باشم تا اینکه به اظهارنظرهای غیرکارشناسانه پوپولیستی فراوانی اضافه شوم که تمام گوش جامعه از آن پر است و البته نمی خواستم این گمنامی و سکوت بوی انفعال و کناره گیری زاهدانه بدهد ، بلکه آرزو داشتم باکنار هم قرار دادن کنش هایی به ظاهر متضاد چون سکوت و اعتراض ،گمنامی و بی نیازی ،احترام و بی اعتنایی ، به پیشنهادی متفاوت برسم.