۰۶ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۳۵۹۸۱۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۲۴ - ۱۹-۰۷-۱۳۹۳
کد ۳۵۹۸۱۵
انتشار: ۰۸:۲۴ - ۱۹-۰۷-۱۳۹۳

آرزوهای اسماء 9 ساله

از اسماء در مورد آرزوهایش پرسیدم با همان آرامش گفت: آرزویم این است که اول درمان شوم و بعد هم می‌خواهم در آینده پزشک شوم.
اسماء دختر آبدانانی که راشیتیسم بدنش را شکننده کرده است، آرزوهایی برای فردا دارد که شاید ما بتوانیم در برآورده شدن آنها موثر باشیم و کمک کنیم تا شیشه‌ی وجودش آسیب نبیند.

همیشه فکر می‌کردم که برای انجام هر کاری باید از سلامت کامل جسم و روح برخوردار بود، برخی اوقات یک بیماری کوچک مانع از انجام خیلی کارها می‌شود، فکر این‌که معلول باشی و نتوانی خیلی کارها را انجام دهی خیلی سخت است.

همیشه وقتی از تلویزیون تصویر افراد معلولی را می‌دیدم که مقاطع و مدارج بالای علمی را طی و موفقیت‌هایی را نیز کسب کرده‌اند، برایم این سوال پیش می‌آمد که به دور از شعار، آیا معلولیت محدودیت می‌آورد یا نه؟

شاید جواب برخی از این پرسش‌ها را در برخورد با "اسماء نورمحمدی" دانش‌آموز معلول آبدانانی که دچار بیماری راشیتیسم(نرمی استخوان) است، یافتم.

به گزارش ایسنا، اسماء با وجود بیماریش که می‌تواند محدودیت‌ها و محرومیت‌های زیادی را به دنبال داشته باشد، درس می‌خواند و در کنار بچه‌های دیگر آرزوهایی دارد که برای آنها تلاش می‌کند.

مادر اسماء درباره دخترش به ایسنا گفت: دو فرزند دارم اولی پسری سالم است و دومی اسماء است که سال 82 متولد شد. 40 روز از تولد دخترم نگذشته بود که پایش شکست و من این اتفاق را به حساب بی‌دقتی گذاشتم، ولی در هفت ماهگی وقتی که نمی‌توانست پایش را به زمین بگذارد و به قول قدیمی‌ها پا بگیرد فهمیدم دخترخوشگلم مریض است و برای درمان به تهران رفتیم ولی هیچ نتیجه‌ای نگرفتم و تا الان که11 ساله است 12 بار دست و پای دخترم شکسته است، اوایل برای انجام کارهایش چهاردست و پا راه می‌رفت، ولی چون شکستگی‌ها هم‌چنان ادامه داشت و با کوچکترین ضربه، شکستگی اتفاق می‌افتاد اسماء دیگر نتوانست چهار دست و پا راه برود.

وی ادامه داد: اسماء با وجود بیماری‌اش که نمی‌تواند مثل هم سن و سال‌هایش راه برود، خیلی خوش اخلاق و با عاطفه است و هیچ وقت از این‌که بیمار بوده گلایه ندارد و خدا را شکر با این بیماریش کنار آمده و از این‌که این‌ طور در جامعه حاضر شود اصلا ناراحت نیست و دوست دارد خودش به بازار برود و وسایل مدرسه را هم با سلیقه خودش خریداری کرده است.

مادر اسماء تصریح کرد: اسماء الان کلاس چهارم ابتدایی است و فقط یک سال به دلیل شکستگی پا از کلاس اول جا ماند. هر روز صبح دخترم را بغل می‌کنم و به مدرسه می‌آورم و تا وقتی که معلم بیاد سر کلاس کنار دخترم می‌مانم، بعد هم در محوطه‌ی مدرسه منتظر زنگ تفریح می‌مانم تا داخل کلاس بروم و دو تایی از پشت پنجره شادی بچه‌ها را تماشا کنیم و یا برخی اوقات او را به داخل حیاط می‌برم و در شادی بچه‌ها شریک می‌شویم.

وی افزود: هر چند همسرم مایل بود که دیگر اسماء را به مدرسه نبریم و در منزل آموزش دهیم، ولی من قبول نکردم و گفتم تا وقتی که زنده‌ام در کنار اسماء خواهم ماند و مشکلات پیش روی پیشرفت دخترم را از سر راهش برمی‌دارم.

مادر اسماء درباره مشکلات دخترش گفت: اگر کلاس اسماء طبقه همکف بود راحت می‌توانست زنگ‌های تفریح در گوشه‌ای از حیاط بنشیند و با دوستاش حرف بزند و دوم اگر یک ویلچربرقی داشت می‌توانست خودش در کوچه بازی بچه‌ها را نگاه کند و حتی در خانه راحت کارهایش انجام دهد، چون به خاطر بیماریش زیاد نمی‌تواند یک جا بنشیند.

از اسماء در مورد آرزوهایش پرسیدم با همان آرامش گفت: آرزویم این است که اول درمان شوم و بعد هم می‌خواهم در آینده پزشک شوم.

اما آرزوی این روزهای اسماء داشتن ویلچری برقی است، ویلچری که بتواند اندکی از زحمات مادرش کم کند و خودش راحت‌تر به مدرسه برود.

"صغری کریم‌بیگی" معلم اسماء درباره او به خبرنگار ایسنا گفت: اسماء هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ درسی در حد بسیار بالایی است و واقعا حیف است که از تحصیل جا بماند و مطمئنا اگر خدای ناکرده این اتفاق بیفتد افسرده شدن او دور از انتظار نیست.

وی با بیان این مطلب که اسماء بخاطر بیماریش همیشه سه زنگ سر کلاس است، ادامه داد: اسماء همیشه سرکلاس جوابگو و فعال است و تکالیفش را زودتر از همه انجام می‌دهد. بعضی از درس‌ها را خودش در خانه می‌خواند و اگر مشکلی داشته باشد روز بعد می‌پرسد و در کل برای همکلاسی‌هایش الگو و دوست دلسوزی است.

مادر اسماء هم در پایان گفت: خیلی‌ها می‌گویند که آیا دختری با این وضعیت می‌تواند پیشرفت کند؟ مفهوم سوال‌شان را می‌دانم، اما این را هم می‌دانم که آنها امروز را می‌بینند و من فردای اسماء، چرا که کم نیستند اسماءهایی که با وضعیت خاص اراده کردند و فردی مثمرثمر برای جامعه‌شان شدند و به عنوان مادر به اسماء کمک خواهم کرد تا فردایش را با سرپنجه‌ی اراده بسازد.

زنگ کلاس زده می‌شود، من و مادر اسماء از کلاس خارج می‌شویم تا بهتر بتواند درس آینده را از بر کند، اما در این فکر بودم که چگونه می‌شود که به اسماء کمک کرد، کمکی در جهت برآورده کردن آرزوی امروزش تا شاید خود فردایش را بسازد...
برچسب ها: راشیتیسم ، ویلچری
ارسال به دوستان