عصر ایران؛ مهرداد خدیر- روزنامه ارگان سازمان صدا و سیما در شماره امروز- شنبه 17 آبان 1393- با تیتر «روایتی از یک دهه زندگی با مردم» صفحات ویژه ای را برای بدرقه مهندس عزت الله ضرغامی در پایان 10 سال ریاست ایشان بر سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تدارک دیده است.
هر چند این کار را می توان در زمره امور معمول و قابل انتظار دریک رسانه نوشتاری که زیر مجموعه رسانه دیداری – شنیداری فعالیت می کند، دانست یا با نگاه منفی و بر پایه این گزاره علم حقوق که «شهادت خادم، برای مخدوم مسموع نیست» از کنار آن گذشت اما چون بر سر مدعای آن که همراهی رسانه ملی با مردم – همه مردم و نه بخش هایی از مردم – بحث داریم ذکر چند نکته بی مناسبت نیست:
1- هنگامی صدا و سیما می تواند مدعی باشد که همراه مردم بوده که مردم خود را در آن به مثابه آیینه نظاره کرده باشند. اما آیا واقعا چنین بوده است؟
چندی پیش و هنگامی که مجری یک برنامه خاص تلویزیونی می کوشید قرائت و تفسیر خاص خود را القا کند در مطلبی خطاب به او نوشتم: این قدر لفظ «بینندگان عزیز» را به کار نبرید چون اگر عزیز شما بودیم به رای ما و به شعور ما و به نوع نگاه ما به هستی احترام بیشتری می گذاشتید؟ آیا مردم واقعا احساس می کنند که به آنان احترام گذاشته می شود یا حس دیگری دارند؟ اگر نه همه مردم که گروه هایی از مردم.
2- تسلط نگاه صفر و صدی بر این سازمان تا حدی است که مثلا در هر انتخابات شاهد مصاحبه هایی با مردم هستیم که 100 درصد پاسخ دهندگان از مشارکت سخن می گویند. حال آن که به موجب آمار رسمی و طی 36 سال گذشته نرخ مشارکت از 55 تا 85 درصد در نوسان بوده است.
یعنی همواره 15 تا 45 درصد مردم در انتخابات – به هر دلیل – شرکت نمی کنند. با این وصف چرا 100 درصد مصاحبه شوندگان، پاسخ مثبت می دهند وازبین پاسخ دهندگان هم قرابت غریبی با گزینه یا گزینه های مورد نظر مشاهده می شود. آیا تنها سراغ شرکت کنندگان می روند یا تنها پاسخ های مثبت را پخش می کنند یا برخی افراد در مقابل میکروفون صدا وسیما به ریاکاری می افتند؟
راستی، اگر صدا و سیما با مردم زندگی می کند چرا بخش قابل توجهی از همین مردم علاقه ای به گفت و گو با این رسانه ندارند؟
همین حالا اگر دوربین و میکروفون را به خیابان ببرند چند درصد از مردم علاقه دارند با آن گفت و گو کنند یا چند درصد امید دارند صدا و سیمای آنان پخش شود؟
3- اگر یک دهه با مردم زندگی کرده اند چرا در ویژه نامه وداع با رییس خود سراغ چهره های مشخصی رفته و تنها با آنها گفت و گو کرده یا از آنها یادداشت گرفته اند؟
اگر صحبت از مردم است کو نظر مردم شناسی در اندازه دکتر ناصر فکوهی یا جامعه شناسی مانند غلامعباس توسلی یا عماد افروغ یا متخصصان رسانه و طیف های دیگر و چرا محدود به طیف خاصی از چهره های هنری و سیاسی و انتظامی است؟
هر چند نمی توان نام های وزینی چون دکتر ولایتی و علی نصیریان و برخی دیگر را در این اظهار نظرها نادیده گرفت یا به نظرات کارگردانان حرفه ای بی توجه بود اما پیداست که اینان نه همه مردم که بخشی از مردم هستند.
4- براساس قاعده «خوش تر آن باشد که سرّ دلبران – گفته آید در حدیث دیگران» قضاوت دیگر رسانه ها بیشتراهمیت دارد تا روزنامه خود سازمان.
آیا صدا و سیما حاضر است موضوع برنامه مناظره روز جمعه خود را به برررسی عملکرد همین سازمان اختصاص دهد یا آن گونه که در برنامه 90 دیدیم مایل نیست خود را به نظر سنجی بگذارد؟
وقتی در موضوعی غیر سیاسی مانند حق پخش تلویزیونی مسابقات فوتبال و در بحث اختلاف با فدراسیون راضی به نظر سنجی نشدند بدیهی است که چنین مناظره ای در بحثی به مراتب کلان تر در نخواهد گرفت. اما آیا همین امتناع نشان نمی دهد که همه مردم را همراهی نمی کنند و در هر دو ناهمراهی هایی وجود دارد؟
5- برای سازمان صدا و سیما سه ماموریت کلان تعریف شده است : اطلاع رسانی، سرگرمی و آموزش.
انتقاد اصلی در این میان البته متوجه نوع اطلاع رسانی است. اما در دو عرصه دیگر نیز با توجه به بودجه قابل توجه مواردی چون استفاده نکردن از همه ظرفیت های هنری و رویکرد خاص در برنامه های آموزشی مطرح است. ظهور شبکه های اینترنتی و ماهواره ای نیز امکان مقایسه را فراهم آورده است.
با این حال هرگونه توضیح بیشتر در این باره می تواند سوء تفاهم ایجاد کند و چون خود مردم – همان مردم که یک دهه با آنان زندگی کرده اند- از نزدیک و همه روزه در جریان هستند نیاز به توضیح بیشتر نیست.
چنان که پیش از این نیز گفتیم و نوشتیم رسانه ملی بیش از خود ستایی به ترمیم اعتماد آسیب دیده نیاز دارد. در سال های اخیر این آسیب گسترده تر شده و واقعا به «همراهی با مردم» نیاز دارند. منتها تعریف واژه «مردم» را باید به همه شهروندان جمهوری اسلامی ایران تعمیم دهند و محدود به یک نحله و گروه خاص ندانند.
نقل می کنند که ناصر الدین شاه قاجار پس از هر بار استحمام و در برابر آیینه ای تمام قد می ایستاد و نگاهی به خود می انداخت و سبیلی تاب می داد و چه بسا مبهوت جمال و جلال خود می شد و آن گاه می گفت: «خودمان، از خودمان خوش مان آمد!»
او البته سلطان صاحبقران بود و پادشاه مطلق العنان پیشا مشروطه. در عصر مدرن و در رسانه های مدرن اما این که خودمان از خودمان خوش مان بیاید کافی نیست. دیگران نیز باید خوش شان بیاید و دیگران همان مردمی هستند که رسانه ملی دغدغه «زندگی با آنان» را دارد.