فرانک والتراشتاینمایر، وزیر خارجه آلمان/ ترجمه بهزاد احمدیلفورکی/ روزنامه شرق
واقعیتهای خشن سالگذشته، چالشهای بیسابقهای برای آلمان و سیاست خارجی این کشور بهوجود آورده است. بحران اوکراین با اشغال کریمه توسط روسیه و افزایش درگیریهای نظامی در منطقه شرقی دونباس، نظم اروپایی بعد از ١٩٤٥ را به چالش کشیده است. هرچند توافقات صورتگرفته در مینسک در اوایل ماه فوریه فرصت حل سیاسی بحران اوکراین را فراهم آورده اما دیگر بحرانها –بهعنوان مثال اپیدمی ابولا در غرب آفریقا و پیشرویهای داعش – چالشهای جدید و فوری ایجاد کرده است. اینکه آلمان باید مسوولیت بیشتری برای حل اینگونه مسایل برعهده گیرد نیز ازسویدیگر به مباحث داغی در داخل و خارج این کشور منجر شده است.
در یکسال گذشته و در قالب پروژه «بررسی٢٠١٤» (REVIEW ٢٠١٤)، کارشناسان، مقامات و طیف گستردهای از افکارعمومی به بررسی چالشها، اولویتها و ابزارهای سیاست خارجی آلمان پرداخته و تلاش کردهاند تا نقش آلمان در دنیا را تعریف کنند. آلمان به خاطر تعهدش به ترویج حل صلحآمیز مناقشهها، حاکمیت قانون و ارایه یک الگوی اقتصادی پایدار بهشکل گستردهای از سوی جامعه بینالمللی مورد تقدیر قرار گرفته است. «بررسی٢٠١٤» نشان میدهد که متحدان ما انتظار یک سیاست خارجی فعالانهتر و حتی قویتر از آلمان را در آینده دارند.
انتظارات از آلمان بالا و گاه بسیار بالاست. حال این مردم آلمان هستند که باید به این سوالات دشوار پاسخ دهند: منافع ما کجا قرار گرفتهاند، تا چه حد باید مسوولیتهای ما افزایش یابد؟ و در یککلام، «دیانای» سیاست خارجی آلمان باید چه باشد؟ عناصر اصلی سیاست خارجی آلمان یعنی مشارکت نزدیک با فرانسه در داخل یکاروپای متحد و اتحاد فرآتلانتیکی پایدار، در برابر آزمون زمان تاب آوردهاند و همچنان بهعنوان سنگبنای رهیافت سیاست خارجی آلمان باقی خواهند ماند؛ اما آلمان مجبور است تا به سهچالش کلیدی بپردازد: مدیریت بحران، نظم درحالتغییر جهان و جایگاه این کشور در داخل اروپا. در آغاز باید این واقعیت را بپذیریم که جهانیسازی، بحرانها را به قاعده، نه استثنا تبدیل کرده است. اگرچه جهانیسازی و دیجیتالیکردن، باعث رشد سریع اقتصادی شدهاند، اما درعینحال در سطح جهان روی دولتها برای برآوردهساختن انتظارات فزاینده شهروندانشان فشار وارد میآورند و حتی به اشکال بیسابقهای قدرتعمل دولتها را محدود میکنند. در دنیای جهانیشده، افراد زیادی بهدنبال پاسخهای روشن هستند.
در بحرانهای پیشرو، سیاست خارجی آلمان باید تمرکز خود را روی سازش، میانجیگری و پیشگیری و در شرایط ناچاری روی کنترل آسیب متمرکز کند. آلمان میخواهد در این حوزهها در سطح بینالمللی اقدامات بیشتری انجام دهد. برای اینکار ما باید ابزارهای موجود را آماده کنیم و ابزارهای جدیدی را از مکانیزمهای هشدار زودهنگام گرفته تا ابزارهای پیشرفته همکاری بینالمللی به کارگیریم. ما بررسی خواهیم کرد که ببینم چگونه میتوانیم به شکل چشمگیری به سازمانملل در حفظ و ایجاد صلح کمک کنیم. ما باید به این سوال سخت که ابزارهای نظامی برای تحقق راهحلهای سیاسی، ضروری هستند یا نه، با خویشتنداری و آیندهنگری بیشتر پاسخ دهیم و تنها به گفتن «نه» بسنده نکنیم.
اما سیاست خارجی نباید تنها روی بحرانها متمرکز شود. این سیاست باید برای سناریوهای آتی آماده باشد و از آنجا که آلمان همانند چندکشور معدود دیگر به بقیه دنیا متصل است، تعهد به یکنظم بینالمللی عادلانه، صلحآمیز و انعطافپذیر، از منافع بنیادین سیاست خارجی آن خواهد بود. این یعنی آلمان باید خود را با تغییرات درازمدت در پارامترهای نظم فعلی تطبیق دهد، تغییراتی که بیش از هرچیز ناشی از خیزش سریع چین است. در اثر تغییر صفحات بنیادین سیاست جهان، آلمان ناگزیر است تا در تعریف کمکهایش به حفظ ساختارهای فعلی نظم بینالمللی و ایجاد ساختارهای جدید، دقیقتر باشد. ما باید درباره راههای حفاظت از داراییهای ارزشمند عمومی یعنی دریاها، فضا و اینترنت عمیقتر فکر کنیم. در نتیجه ما باید بین تقویت ساختارهای حیاتی و سازمانهایی نظیر سازمانمللمتحد از یکسو و خلق هنجارها و ابزارهای جدید سازمانی برای بهحداقلرساندن خطرات درازمدت از سوی دیگر توازن درستی برقرار کنیم.
چالش اصلی در این راه، اتخاذ سیاست خارجی فعالانهای است که در نظم، نهادهای بینالمللی و تقویت هوشمندانه حقوق بینالملل، سرمایهگذاری کرده باشد. اما در اروپا که بنیان سیاست خارجی آلمان است هم، چالشهای جدید، نیازمند پاسخهای جدید هستند. از همه مهمتر اینکه ما باید از افتادن در این تنگنای راهبردی که در آن آلمان مجبور است تا از بین قدرت رقابتی خود در دنیای جهانیشده و همگرایی اروپایی، یکی را انتخاب کند، اجتناب ورزد. اروپا باید از قدرت آلمان و آلمان باید از اروپا بهرهمند شود. آلمان بهعنوان بزرگترین اقتصاد اروپا باید در همگرایی سرمایهگذاری کند؛ چراکه همگرایی اروپا، منبع قدرت ماست. درعینحال ما باید در برابر وسوسههایی که ناشی از موقعیت فعلی آلمان است، مقاومت کنیم. ایالات متحده آمریکا، روسیه و چین به اشکال مختلف به آلمان پیشنهاد روابط خاص دادهاند.
اما هرچند ما به دنبال حفظ و تقویت پیوندهای دوجانبه با شرکای مهم خود هستیم، اما وقتی صحبت از شکلدهی به توسعه جهانی میشود، آلمان تنها در یک چارچوب اروپایی استوار، قادر به تاثیرگذاری است. آلمان دلیلی برای شانهخالیکردن از زیر بار این چالشها ندارد. اما این به آن معنا نیست که ما میتوانیم هر بحرانی را با ابزارهای پیشگیرانه یا مداخله هوشمندانهتر خنثی کنیم. امروز بیش از هر زمان دیگری، درک محدودیتهای توانایی یککشور، بخش اساسی یکسیاست خارجی کارآمد است. این امر به معنای پذیرش نسبیتگرایی اخلاقی نیست. سیاست خارجی ما باید خوشبینی و توانایی خود را برای اقدام مسوولانه حفظ کند. امروز ما باید در کنار حفظ جدی اصول اخلاقی خود، ارزیابی واقعگرایانهای از محدودیتها داشته باشیم.
پیوستگی جهانی آلمان که مدتها برای رفاه و امنیت آن حیاتی بوده، به ما اجازه نمیدهد تا وانمود کنیم یکجزیره یا یکقدرت تاریخی در دنیا هستیم. در چارچوب هر راهبرد صلح موثری برای قرن بیستویکم، سیاست خارجی باید همزمان روی جلوگیری از بحران و دیپلماسی متمرکز باشد. برای آلمان تمام این اهداف باید در چارچوب یکاتحادیه اروپایی یکپارچه که در آن ما مسوولیتهای رهبری خود برای سعادت و صلح جهانی را پذیرفتهایم، دنبال شود.