قدرت الله عليخاني نماينده ادوار مجلس و مشاور پارلماني رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در گفتگو با روزنامه شرق درخصوص خاطرات پيش از انقلاب، آشنايي با آيت الله هاشمي و امام خميني(ره)، ورود به عرصه سياسي و مسووليت پس از انقلاب، خاطرات سه دوره حضور در مجلس شوراي اسلامي، انتقاد و مخالفت با احمدي نژاد، تعامل با برخي اعضاي جبهه پايداري و... سخن گفت.
به گزارش سایت نواندیش اهم اظهارات عليخاني در اين مصاحبه به شرح زير است:
*(نحوه آشنايي با هاشمي رفسنجاني) ایشان، آقای مطهری، خزعلی و امامی کاشانی به دعوت بچههای مبارز برای سخنرانی به قزوین میآمدند. این دلیل آشنایی ما بود. زمانی که به قم رفتیم با بیوت تعداد زیادی از جامعه مدرسین، مانند مرحوم آیتالله طاهری، آیتالله مشکینی، آیتالله منتظری، آیتالله ابطحیکاشانی ارتباط پیدا کرده بودیم، همچنین شهید قدوسی که جریان مفصلی داشت و به او ظلمهای بیشماری شد.
*(آشنايي با امام راحل) زمانیکه امام از زندان آزاد شدند، آقای موسویخویینیها من را به ایشان معرفی کردند. از آن زمان به بعد دیگر ایشان را ندیدم تا وقتی که از پاریس بازگشتند. در قم به «شیخ قدرت» معروف بودم. در بعضی مواقع، آقای ربانی و طاهری اگر نیاز به ارتباط با بیت آیتالله شریعتمداری داشتند، من را واسطه قرار میدادند. بارها دستگیر شدیم. البته در قم به طلبهها تقسیمی میدادیم؛ تقسیمی همان شهریه بود؛ یعنی آقای هاشمی و بعضا آقای مهدوی کنی توسط آقای شیخ حسن عطایی، پول میفرستادند. جناب آقای کروبی از نظر مالی بسیار به نهضت کمک میکردند. این پولها را صرف خانواده کسانی میکردیم که یا دستگیر میشدند یا در راه مبارزات آسیب میدیدند. یکی، دو مرتبه آقای هاشمی سند بیش از صد قطعه زمین را فرستاد ... کمکهایی هم آیتالله پسندیده، اخوی حضرت امام میکردند. ایشان اهل احتیاط بود و بهراحتی به کسی پول نمیداد. برای مثال آیتالله مشکینی با وجود اینکه خیلی محتاط بود به ما کمک میکرد و حتی پدر آقایان لاریجانیها مبلغ زیادی (٩٠٠ یا ١٠٠٠ تومان که در آن زمان مبلغ زیادی بود) میداد.
*(هم بندان در زندان) بار آخر بعد از حادثه فیضیه در دادگاه اول به چهار سال و در دادگاه دوم به پنج سال محکوم شدم. حدود یکسال در اوین بودم. بعد ما را به قصر بردند. در زندان قصر با آقای کروبی، اسدلله لاجوردی، کچویی و بادامچیان بودم. همچنین گروه اباذر نهاوندیان، محمدی گرگانی، جعفری گیلانی و آقای سیدهادی خامنهای، اما ایشان در بند دیگری بودند.
*(گروههای چریکی و مذهبي ها در زندان) هواداران مجاهدین در زندان قصر و سران آنها در اوین بودند. یکی از آن روزها از بلندگو هفت نفر را صدا زدند، من، آقای کروبی، اسدالله بادامچیان، اسدالله لاجوردی، کچویی، طالبی، محمدیگرگانی و وحید پسر آیتالله لاهوتی. به ما گفتند وسایل خود را جمع کنید و ما را با آمبولانسی با چشمان بسته به کمیته مشترک بردند. شب قبل از آن به آقای کروبی گفته بودند قرار است شما به اوین بروید. آن شب در کمیته مشترک به بهانهای، شهید لاجوردی را به باد کتک گرفتند. وقتی چشمانمان را باز کردند، در راهرویی مانند مدرسه بودیم. هفت نفر از علما از جمله آقای طالقانی، منتظری، مهدویکنی، هاشمی، لاهوتی، گرامی، انواری و ربانی شیرازی آنجا بودند. آنها را به بندی برده بودند که طبقه بالایش سران چپ بودند. بعد از مدتی عسگراولادی و شهید عراقی و ابوالفضل حیدری را از زندان مشهد آوردند. بعد از مدتی آقای شیبانی و پس از آن معادیخواه را آوردند. تعداد ما به حدود ١٨ نفر میرسید.
*(شرايط دوره زندان) در زندان اوین و زیر سایه علما خوش میگذشت. درس، تفسیر و سیاست داشتند. بعضی شبها همه جمع میشدند و مجبور به شعرخوانی بودیم. آقای هاشمی از همه بدصداتر بود و زیربار نمیرفت، اما بالاخره مجبور به خواندن شدند. خاطرات شیرینی بود. در ایام آخر من و عسگراولادی، کچویی و لاجوردی به بند بالا در جوار مجاهدین منتقل شدیم. رجوی، خیابانی، بهزاد نبوی و شهید رجایی در آنجا حضور داشتند. درواقع سران راست و چپ بالا بودند. هم مذهبیها و هم منحرفشدگان بودند. خیابانی و رجوی را در آنجا به یاد دارم. البته ما با هم فاصله فکری بسیاری داشتیم. در آن مقطع رجوی شخص بزرگی محسوب نمیشد بلکه بزرگ آنها عزت شاهی بود. در واقع قهرمان تحمل شکنجه و مقاومت بود. رجوی هم در گوشهای زیر پتو میخوابید و وانمود میکرد که به چیزی کاری ندارد. قبل از اینکه به بند بالا برویم زمزمه حقوقبشر و کارتر مطرح شد. تا جاییکه بادامچیان از باب مزاح میگفت جیمی جون برای آزادی ما آمده است. در همان مقطع تصمیم گرفتند اولین گروه حدودا ٥٠ نفری را آزاد کنند. من، انواری، آقای کروبی، عسگراولادی، شهید عراقی، کچویی، لاجوردی، اسدالله بادامچیان و پسر لاهوتی جزء این گروه بودیم. ما را به سالن شهربانی بردند و بهعنوان عفو ملوکانه عکس گرفتند. تعدادی از چپیها صحبت کردند. کمکم موج تظاهرات و حضور مردم در صحنه منجر به آزادی بقیه شد.
*(فعاليت پس از انقلاب) به نظرم رسید که مردم روستاها خیلی محرومند و از نعمتهای الهی بیبهرهاند، بنابراین شروع به اقدامات عمرانی کردم. در این رابطه نزد آقای هاشمی رفتم و گفتم که ما میخواهیم در روستاها خدمت کنیم. ایشان به وزیر راه و چند جای دیگر نامه نوشتند. در این رابطه ما حدود دو یا سه هزار پروژه انجام دادیم. بعد از آن از حاج احمد آقا و چند فقره هم از کمکهای امام در این زمینه بهره گرفتیم. از آقای زرگر، مسئول مبارزه با موادمخدر، هاشمی رئیسجمهور و کروبی رئیس بنیاد شهید نیز استفاده کردیم. من همزمان اداره کمیته را هم در دست داشتم، تا زمان بنیصدر که علیه من بود. در آن زمان همه علیه بنیصدر بودند. الان دعوا بین خودیها و راست و چپ است. در آن زمان دعوا بین جریان خط امام و بنیصدر بود. بنیصدر در یک سخنرانی گفت: «این خان کیست؟ من به تهران بروم او را بیرون خواهم کرد». آقای مهدوی وزیر کشور و رئیس کمیتهها بود. من روزی بعد از رویکارآمدن بنیصدر تصمیم گرفتم از بنیصدر پیش آقای کنی گله کنم. ساختمان وزارت کشور در خیابان بهشت بود. به محض اینکه از در وارد شدم به من گفت الان بنیصدر تماس گرفت و علیه شما حرف زد. ایشان از من حمایت کرد و نسبت به بنیصدر موضع گرفت. درواقع من همانطور که علیه احمدینژاد بودم علیه بنی صدر هم بودم. بعد از آن مسئولیت کمیتهها، امداد، بنیاد شهید، بازرسی نیروی انتظامی و نمایندگی آقا در جهاد قزوین را داشتم. اوایل انقلاب از جانب امام خمینی برای سرپرستی کمیتهها و رسیدگی به امور روستاها و مردم حکم داشتم. آقای مهدویکنی خاطر اعتمادی که به من داشت در این جریان بسیار همراهی میکرد و نامهای نوشته بود که در کارهای عمرانی به آقای علیخانی کمک کنید و به این واسطه اجازه داده بود از تمام امکانات کمیته استفاده کنم.
*(رابطه با موسویخویینیها)بعد از انقلاب ارتباط ما باقی ماند تا انتخابات ریاستجمهوری سال ٧٦. من از آقای ناطقنوری حمایت کردم و ایشان با آقای خاتمی بودند. ارتباط ما از آن زمان به بعد کمی دور شد؛ چراکه از من انتظار نداشتند از آقای ناطق هواداری کنم. آقای ناطقنوری رفیق بسیار نزدیک من بود و هست. {كما اينكه بعدها دوستي و ارادت من به خاتمي هم بيشتر شد}
*(عضويت در حزب) اینگونه نیست که متعلق به یک حزب خاص باشم؛ چراکه من دیدگاه بهخصوصی دارم. من برای همه شخصیتها احترام قائل هستم و در عین حال بسیاری افراد از نظر من به لحاظ شم سیاسی و مبارزات و... کمتر از دیگران نیستند. من چشمبسته هوادار هیچ گروهی نبوده و نیستم. اما اساسا جریان اصلاحطلب را بیشتر میپسندم. از زمان مرحوم حاج احمدآقا در اردوگاه چپ بودم و اکنون نیز هستم؛ اما ارتباط دوستانهام با آقایان مهدوی و ناطقنوری هم در جای خود بود. همین الان هم گاهی جلساتی بین ما و سیدحسن آقای خمینی، آقا یاسر، آقای ناطق، آقای موسوی بجنوردی و دیگر دوستان در منازل برگزار میشود. سالی یک یا دو بار جلساتی با آقای لاریجانی داریم؛ بنابراین اگر در یک جریان هستم به این معنا نیست که از ارتباطات دیگر به دور باشم.
*(رفاقت با حسينيان) آقای حسینیان قابل احترام هستند و ایشان برخلاف برخی که تحریک میشوند، خودش است. درست است که الان مخالف این دولت است. آقای حسینیان روزی در همین مجلس به من گفت همانطور که تو مخالف احمدینژاد بودی ما هم مخالف روحانی هستیم. این حرف صداقت او را میرساند. این از محاسن آقای حسینیان است که از کسی خط نمیگیرد. حسینیان مردانگیهایی دارد که در جای خود قابل احترام است. اگر سخنرانی من بعد از انتخابات سال ٨٨ در صحن مجلس را بهخاطر بیاورید حسینیان در آن سخنرانی کنار میکروفن من آمد و گفت من از علیخانی اعلام بیزاری میکنم. او اعتراض کرد؛ اما ارتباط ما پس از آن هم ادامه داشت. گاهی در مجلس سر یک میز مینشینیم و او همچنان روضه مخالفت میخواند. ما با افراد زیادی همفکر نبودیم؛ مثل سردار کوثری. در کمیسیون امنیت ملی تندترین افراد را داشتیم. احمدی بیغش، کرمی کرمانشاه و کریمی قدوسی که فاصله فکری ما از زمین تا آسمان است. هر هفته یا هر دو هفته دعوای جدی میکردیم؛ ولی از در که خارج میشدیم با هم گپ و شوخی داشتیم. من همیشه به کریمیقدوسی میگویم تو هنوز زندهای؟ او هم همین جمله را به بنده میگوید. البته من با برادر کریمیقدوسی دوستی دارم که مرید آقای هاشمی است و قائممقام آقای طبسی. گاهی به برادرش میگویم نتوانستی برادرت را هدایت کنی؟ جواب میدهد نه. برادرم هست اما من راه خود را میروم. بنابراین هم دعوا هم اختلاف، هم دیدگاه توأم با قطعنشدن رابطه.
*(نوع رابطه با هاشمي) ارادت من به ایشان کاملا عقیدتی است. من آقای هاشمی را رکن انقلاب میدانم و حدود ٥٠ سال از آشنایی من با ایشان میگذرد. معتقدم که به او ظلم شده و مظلوم واقع شده است. ما آقای هاشمی را در کنار امام و همراه امام میدانیم. من به دو نفر ارادت داشتم و دارم و خواهم داشت که آن دو نفر رهبری و آیتالله هاشمی رفسنجانی هستند. برای هر دو حریم قائل هستم.
*(مجلس ششم) مجلس پویایی بود؛ اما معلوم بود که اگر عاقلانه عمل میکردند اصلاحات به آن روز نمیافتاد. ولی متأسفانه درست عمل نشد. اگر عاقلانه و منطقی عمل شده بود احمدینژاد پیدا نمیشد. مجلس ششم احمدینژاد را آورد.
*(دفاع از موسوي خوئيني ها و هاشمي) در مجلس ششم از رهبری دفاع کردم اعتقادم بوده است و برای دوستانم هم ایستادگی میکنم. یعنی اگر کسی علیه موسویخویینیها، آقای هاشمی یا دیگر دوستانم صحبت کند من دفاع میکنم. نمونهاش هم پاسخم برای رحیمصفوی بود؛ آزادی و حریت من اینگونه است. ضمن اینکه در طیف اصلاحطلب و چپ هستم و مدیریت آنان را قبول دارم و ترجیح میدهم. به بسیاری از اصولگراها اعتقاد ندارم، مخصوصا بعد از جریان احمدینژاد که امتحان خود را پس دادند. اصولگرایان اواخر دوره دولت دهم به مخالفت با احمدینژاد برخاستند درحالیکه این را افتخار خود میدانستند. اما ما از روز اول قبل از اینکه انتخاب شود مخالفت کرده بودیم و هشدار داده بودیم که اگر احمدینژاد بیاید چه اتفاقاتی خواهد افتاد. بشر جایزالخطاست و فرد سیاسی ممکن است خطا کند اما تا جایی که توانستم زیربار سیاسیکاری نرفتم. ممکن است صحبتهای من به ضررم تمام شود و برخی نپسندند. شاهد بودید در مجلس از آقای خاتمی چقدر دفاع کردم. از اهانت به مهندس موسوی، سیدحسن آقا و آقای هاشمی دفاع کردم؛ جزء اعتقاداتم بود و پشیمان نیستم.
*(عملكرد روحاني) آقای روحانی میتوانست بهتر عمل کند.
*(عملكرد دولت) برخی اجزای دولت در این زمینه درست عمل نکردهاند. خیلی از وزرا در مقابل مجلس ضعف نشان دادند. بسیاری از استانداران و وزرا ضعیف هستند و به نمایندگان باج میدهند. از ترس نمایندگان نمیتوانند مدیر انتخاب کنند و در بسیاری از موارد مدیران را نمایندگان انتخاب میکنند. من در دوره ریاستجمهوری احمدینژاد نماینده مجلس بودم. احمدینژاد برای نمایندگان ارزش قائل نبود. نه آنقدر افراط و نه اینقدر تفریط. یکی از اشخاص مسئول دولت که شما هم میشناسید حدود هشت ماه قبل میگفت یکی از این وزرا در مجلس رابط گذاشته است که هرچه نمایندگان میخواهند بدهند ولی به مجلس احضار نشوند.
*(عملکرد شورای نگهبان درباره مجلس دهم) شورای نگهبان کوتاه نمیآید و مشخص است. اما متأسفانه باید بگویم با این روند فعلی بسیاری از نامزدهای انتخاباتی در هیأتهای اجرائی ردصلاحیت میشوند.
*(سرانجام مذاکرات) خوشبین نیستم. آنچه مسلم است این است که احتمالا تا انتخابات مجلس به جایی نمیرسد.
*(فعاليت مجدد احمدي نژاد) احمدینژاد دیگر نمیتواند رئیسجمهور شود اما میدانیم که او طرفدارانی دارد. او بانی کارهایی بود که موجبات بیچارگی را فراهم کرد. در شرایطی دشوار پرداخت یارانه را باب کرد و ظاهرا به ماهی سههزارو ٧٠٠ میلیارد تومان میرسد و الان دولت قادر به پرداخت آن نیست. بنابراین قشر روستایی و ضعیف با اوست. اما قشر روشنفکر و نخبه و دانشجو در گروه طرفداران احمدینژاد نیستند. اما در طبقاتی دیگر هوادارانی دارد و نمیتوان منکر آن شد.
*(نقش علي مطهري در مجلس) باید این را هم حساب کرد که دوستان دیگر ما هم در مجلس هستند؛ ازجمله آقای پزشکیان و آقای تابش و بعضی دوستان دیگر. اما بههرحال اکثریت در دست گروهی دیگر است. نقطه مقابل مجلس ششم، مجلس نهم است. آقای مطهری واقعا انسان حقطلب و فرزند خلف شهید مطهری است؛ شجاع و دارای محبوبیت است. اگر بازهم کاندیدا شود رأی بالایی خواهد آورد.
*(در پاسخ به سوال خبرنگار درخصوص انتخابات مجلس دهم و اينكه آيا رد صلاحيت نمي شويد؟) چرا باید ردصلاحیت شوم؟ (خبرنگار: وقتی آقای هاشمی ردصلاحیت میشود ممکن است برای شما هم این اتفاق بیفتد.) آقای هاشمی برای ریاستجمهوری ردصلاحیت شدند. (خبرنگار: اما شما با آن سوابق، قبلا هم ردصلاحیت شدهاید.) من دوبار ردصلاحیت شدم.برخي در شورای نگهبان و همه هیأت اجرائی قزوین با من مخالف بودند. من دوبار رد شدم و به دستور آقا برگشتم.
*(حضور ناطق در انتخابات) آقای ناطق دیگر در هیچ انتخاباتی حاضر نخواهند شد.