۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۱۱۷۲۸
تاریخ انتشار: ۱۶:۳۱ - ۲۴-۰۵-۱۳۹۴
کد ۴۱۱۷۲۸
انتشار: ۱۶:۳۱ - ۲۴-۰۵-۱۳۹۴

سيمين غانم: هيچ وقت افراطي نبودم

سيمين غانم اهل مدارا است، شايد همين وجه از شخصيت او باعث شده تنها زن خواننده اي باشد که نزديک به ٢٠ سال کنسرت هايش تداوم داشته است. گفت و گوی روزنامه شرق با سیمین غانم را می توانید بخوانید.
سيمين غانم اهل مدارا است، شايد همين وجه از شخصيت او باعث شده تنها زن خواننده اي باشد که نزديک به ٢٠ سال کنسرت هايش تداوم داشته است. البته شايد عده اي معتقد باشند برگزاري کنسرت هاي زنانه دامن زدن به تفکيک موسيقي زنان است يا عده اي هم بگويند همين هم غنيمت است، اما در شرايطي که حتي ماهيت موسيقي فراي جنسيت زير سوال است، قضاوت سخت است، البته راه ديگري هم براي اجراي زنان وجود دارد يعني قانون همخواني يک مرد با يک زن، اما اين قانون هم مثل خيلي از قوانين ديگر سيال است و بستگي به هزار و يک علت دارد غير از موسيقي. سيمين غانم هرچند اهل مدارا است، اما وقتي بحث خواندن در ميان باشد، ترجيح مي دهد اجرايش به همان کنسرت براي زنان محدود شود اما صدايش را لابه لاي صداي همخوا ن ها پنهان نکند.

     با سيمين غانم از گذشته حرف زديم، از همکاري با تجويدي و همايون خرم و فريبرز لاچيني تا اين اواخر که ترانه سرايي و آهنگ سازي و خواندن اثري براي کودکان را در دست داشته، البته خيلي سعي کرديم از مشکلات و شرايط زنان در موسيقي بگويد اما او به روال گذشته ترجيح داد فقط درباره موسيقي حرف بزند.
    
    به نظرم به جاي طرح مشکلات که به نوعي براي مسئولان هم عادي شده بهتر است اهالي موسيقي براي حل مشکلاتشان خودشان راهکار دهند... .

     شما فکر مي کنيد به راهکارها ترتيب اثر داده مي شود؟
    
     به هرحال، اين وظيفه ماست و البته تنها کاري که مي توان کرد. اگر قرار باشد در اين فضا حضور داشت و فعاليت کرد، بهتر است از تمام امکانات براي بهبود شرايط استفاده کنيم. براي مثال، مگر ما چند هنرمند زن فعال در موسيقي داريم که با تمام محدوديت ها به کارشان ادامه داده باشند، اگر آنها هم حرف نزنند، احتمال رفع اين مسائل خودبه خود وجود نخواهد داشت... .

     البته دوستان زيادي هستند که لطف دارند و هميشه مرا تشويق کردند ولي بعد از اين همه سال هنوز عده اي از من مي پرسند: چطور اينجا مانديد و کار کرديد؟ من هميشه پاسخم اين بوده که اينجا را دوست دارم و مي خواستم در کنار مردم و خانواده ام زندگي کنم. دوست نداشتم از ايران بروم و از اين بابت هم خوشحالم. مردم هم واقعا به من لطف دارند. مسئله مهم اين است که من اين شرايط را پذيرفته ام پس جاي اعتراضي نيست. معترض نيستم. به قول شما اگر بتوانم راهکاري ارائه دهم و نقشي در بهبود شرايط داشته باشم، با کمال ميل انجام مي دهم ولي در غير اين صورت، همان چيزي را که مي توانم عرضه مي کنم و همين مرا ارضا مي کند.
     به هرحال، ما در موسيقي محدوديت هاي متفاوتي داريم اما در همين چارچوب هاي حاکم هم با خط قرمزهاي سيالي روبه رو هستيم که بيشتر از اينکه قانوني باشد، سليقه اي است. براي مثال قرار بود در دولت جديد وضعيت موسيقي سروساماني بگيرد، اما وضعيت مخصوصا در شهرستان ها نامطلوب است.

     ارشاد مسئول اين قضيه است اما وقتي به ما مجوز مي دهد، هر ارگان ديگري مي تواند اين مجوز را باطل کند.
    
     منظورم اين است که ما بايد درباره اين مسائل حرف بزنيم.

     منظورم اين نبود که هيچ اعتراضي ندارم. به ويژه وقتي ما چارچوب ها و نکات را رعايت مي کنيم، ديگر نبايد با چنين مسائلي روبه رو باشيم. من هم نسبت به اين اتفاقات معترضم. متاسفانه دراين ميان موسيقي هميشه وضعيت مهجورتري داشته و آسيب بيشتري ديده است.
    
     ديوارموسيقي کوتاه است مخصوصا براي زنان... .

     زن و مرد ندارد. کنسرت هاي زيادي لغو مي شود که براي زنان هم نيست. الان چندمين بار است که ما را براي کنسرت در شهرستان دعوت کرده اند اما نمي توانيم برويم. همه کارها و دوندگي ها را انجام مي دهيم اما درست در لحظه آخر مي گويند فلان ارگان گفته نمي توانيد کنسرت برگزار کنيد.
    
     شما از وقتي که بعد از انقلاب دوباره فعاليتتان را شروع کرديد، ديگر وقفه اي در کارتان وجود نداشته. چطور توانستيد اين تداوم را حفظ کنيد؟ آيا هميشه خودتان را با شرايط وفق داده ايد؟ چون خيلي ها نتوانستند کار کنند... .

     چه کساني؟
    
     وقتي مجراي موسيقي باز شد زن هاي ديگري هم چند کنسرت برگزار کردند اما نتوانستند به کارشان در ايران ادامه دهند... .

     قوانين تغييري نکرد و من هم براساس همان قوانين کار مي کنم. مشکلي براي اجرا نداريم چون همان طور که گفتم تمام نکات را رعايت مي کنم. اصولامتعادل هستم و هميشه هنر در کنار زندگي ام بوده، هيچ وقت افراطي نبودم. حوصله کلنجاررفتن ندارم. يعني اگر بتوانم ادامه مي دهم و اگر نتوانم همه چيز را جمع مي کنم و کنار مي گذارم. تا الان که خوشبختانه مشکلي پيش نيامده.
    
     اينکه هميشه سعي داشتيد زندگي خانوادگي تان را در کنار موسيقي به طور موازي پيش ببريد، شما را محدود و منزوي کرده؟

     من هيچ وقت در انزوا نبودم اما از شلوغي هم فراري هستم. قبلاخبرنگاران خيلي اذيتم کردند و از قول من حرف هايي منتشر کردند که من نگفته بودم و اين مسائل خيلي برايم مشکل ايجاد کرد.
    
     با اين شرايط هنرمندان زن، به تفکيک موسيقي مردان و زنان صحه مي گذارند... .

     موسيقي مگر زن و مرد دارد؟ من فکر مي کنم عده اي منتظر هستند از هرچيزي داستان بسازند و به نظرم تاثيري ندارد.
    
     خيلي ها دوست دارند به کنسرت شما بيايند و راهکاري که درحال حاضر وجود دارد اين است که شما با يک مرد همخواني کنيد، چون اين مسئله از نظر شرعي هم مشکلي ندارد. آيا تابه حال در اين جهت کاري کرده ايد؟

     خيلي پيشنهاد داشتم و خيلي ها اين درخواست را داشتند، اما همخواني به آن صورتي که من دلم مي خواهد، عملي نيست. يعني اگر قرار باشد چندين صدا روي صداي من بيايد، ديگر صداي من اصلاشنيده نمي شود و عملاخواندن من تاثيري نخواهد داشت.
    
     يعني هنوز به دستاوردي که هم شما را راضي کند و هم از نظر شرعي مشکلي نداشته باشد نرسيده ايد؟
     بله.
    
     يک سري کارهاي جديد ساختيد که جامعه آنها را نشنيده. نمي خواهيد اين قطعات را به صورت آلبوم و با يک همخوان منتشر کنيد، چون شايد ضبط در استوديو بتواند تا حد زيادي رضايت موسيقايي شما را درمورد نوع همخواني جلب کند؟

     کاري با دو خانم و يک آقا ضبط کردم و فرستادم اما گفتند در کنار شما بايد دو مرد بخوانند!
    
     در صورتي که همخواني با يک مرد مشکلي ندارد و خيلي ها اين کار را انجام مي دهند. به نظرم قبول کردن همخواني به عنوان تنها راه موجود نهايت همکاري شماست... .

     بله، شرايط بايد طوري باشد که رضايت من هم جلب شود درغيراين صورت اين کار را انجام نمي دهم.
    
     اميدواريم شرايط طوري شود که در چارچوب هاي شرعي، نيم ديگر جامعه هم بتواند صداي شما را بشنود... .

     من هم منتظر همين روز هستم و اميدوارم.
    
     حالاجدا از کنسرت هايتان کارهاي جديدتان را ضبط کرده ايد؟

     ضبط هر قطعه کلي هزينه دارد. فرض کنيد براي چند آهنگ بايد چيزي حدود صد ميليون خرج کنم و بعد بگذارمشان گوشه گنجه تا خاک بخورد. همه همين را مي گويند، اما چنين کاري نمي کنم چون هنر وقتي ارزشمند است که عرضه شود و شما بازخورد کارتان را ببينيد. کاري که توليد شود اما به گوش کسي نرسد، ارزشي ندارد.
    
     هيچ وقت فکر نکرديد سواي کنسرت درمورد حقوق زنان در موسيقي هم فعاليت داشته باشيد؟

     هرکاري زمان و توان کافي نياز دارد. من کلي مسئوليت دارم و گفتم که موسيقي را در کنار زندگي شخصي ام ادامه دادم و بايد در کنار آهنگ سازي و ترانه سرايي قطعات جديدم به زندگي شخصي ام برسم و فرصت چنين فعاليت هايي را ندارم. در عين اينکه اهل چلنج نيستم.
    
     در اين سال ها کساني هستند که مخاطب دائم کنسرت هاي شما هستند با اينکه بخشي از کنسرت شما بازخواني آهنگ هاي قديمي است که در همه کنسرت ها تکرار مي شود. فکر مي کنيد وجه نوستالژيک کارهاي شما آنها را به کنسرت مي کشاند يا چون خوانندگان زن بسيار معدودند. نظر شما چيست؟

     به خيلي چيزها بستگي دارد. فقط وجه نوستالژيک نيست چون من سعي مي کنم کنسرت ها شاد و متنوع باشد و هر بار اتفاقا متفاوت است و حتما در هر کنسرت کارهاي جديد اجرا مي کنيم. درعين حال فکر مي کنم اين تبادل انرژي با مخاطبان است که آنها را دوباره به سالن مي کشاند و در واقع اين از خوش سليقگي مخاطبان هم هست. (با خنده)
    
     تابه حال به فکر همکاري با آهنگ سازان زن بوده ايد؟

     من خانمي که آهنگ ساز باشد نمي شناسم.
    
     چرا با آهنگ سازان مرد همکاري نمي کنيد؟

     خيلي در پي اين کار نبودم که با جوان ترها و نسل امروز کار کنم، چون هر نسلي سليقه خودش را دارد.
    
     يعني فکر مي کنيد در سبک شما نيستند؟

     چيزي را که از دل من بر مي آيد نمي توانند به من بدهند. نه اينکه کارشان بد باشد اتفاقا خيلي کارها را مي شنوم و به نظرم خيلي خوب اند ولي ترجيح مي دهم آهنگ سازي کارهايم را خودم انجام دهم.
    
     برخي از آهنگ هايي که مردم از شما شنيده اند کارهاي قديمي است مثل «قلک چشات» و «گل گلدون من» و... . آيا در بين کارهاي جديدتان هم کاري بوده که در بين مخاطبان خانم هيت شده باشد و هر بار درخواست اجراي مجددش را داشته باشند؟

     از ابراز احساسات متوجه مي شوم که کارها را دوست دارند و گاهي پيش مي آيد که مخاطبان درخواست مي کنند از بين کارهاي جديدم قطعه اي را دوباره اجرا کنم.
    
     ترانه سرايي کارهايتان را هم خودتان انجام مي دهيد؟

     بله، مثل ترانه «عاشقانه» که خيلي هم مورد استقبال قرار گرفت و باعث شد روي ترانه هاي ديگري که گفته بودم آهنگ بسازم. جديدترين کارم «واژه ها» بود.
    
     کمي از آن را مي خوانيد؟

     واژه ها ياري دهيد بر شعر من/ تا بگويم شرحي از آن دلبر گيسو سمن. يار مه پيکر افسونگر سيمين بر من / از قدومش نور بارونه شباي تار من.
    
     چرا با آهنگ سازان قديمي تر که کارهايشان با سليقه و حال وهواي شما هماهنگ تر است، کار نمي کنيد؟

     فرض کنيد من براي قطعه اي بايد هزينه آهنگ ساز، ترانه سرا و ضبط دهم؛ خب بعد آن را فقط در کنسرت مي توانم اجرا کنم و بازدهي مالي برايم ندارد.
    
     يعني درآمد کنسرت آن قدر نيست که بتوانيد به آهنگ سازان سفارش دهيد؟

     خير اتفاقا چند وقت صحبتش بود و يکي دوستان آهنگ ساز پيشنهاد داد اما نپذيرفتم. اگر امکان انتشار آلبوم وجود داشت، اين کار را انجام مي دادم.
    
     البته درحال حاضر درآمد موسيقي وابسته به اجراي کنسرت هاست تا انتشار آلبوم... .

     الان ديگر آلبوم هيچ کجا بازدهي بالايي ندارد اما همين انتشار آلبوم خواننده را معرفي مي کند. يعني مردم کارها را مي شنوند و ترغيب مي شوند به کنسرت بيايند.
    
     چرا هميشه در تالار وحدت کنسرت مي دهيد؟ به نظرم کنسرت شما براي سالن هاي بزرگ تر هم کشش دارد؟

     من تالار وحدت را خيلي دوست دارم. به نظرم تالار وحدت براي خانم ها مناسب و بهتر است.
    
     چرا؟

     خب، چند سئانس در تالار وحدت اجرا داريم و مثل يک اجرا در ميلاد است و از طرف ديگر کنسرت ها در تالار وحدت جا افتاده و مسائل حاشيه اي ندارد.
    
     مسائل حاشيه اي چيست؟

     از نظر سروصدا و اين طور مسائل. به هرحال، اجرا در تالار وحدت نسبت به سالن هاي بزرگ و مثلامحيط هاي باز امنيت بيشتري دارد.
    
     يکي از معروف ترين آهنگ هاي شما ساخته فريبرز لاچيني است که اين روزها هم دچار سانحه شده اند و در بيمارستان هستند... .

     بله، بسيار ناراحت شدم، اميدوارم زودتر بهبودي شان را به دست بياورند. آهنگ «آسمون آبي»، «قلک چشات»، «همنفس»، «رنگ مسي» را فريبرز برايم ساخت.
    
     با آهنگ «قلک چشات» اين همکاري شروع شد... .

     آن زمان تازه به راديوو تلويزيون آمده بودم اما فقط موسيقي اصيل ايراني کار مي کردم و با اينکه همه از صدايم تعريف مي کردند، اما بعد از مدتي حس کردم اگر بخواهم خواننده موفقي باشم بايد سبکم را تغيير دهم، چون خلاقيتي در کارهايم نبود و اکثر کارهاي اصيل در يک سبک و شبيه هم بود براي همين تصميم گرفتم در کارم تحولي ايجاد کنم. در همين حال وهوا بودم که با فريبرز لاچيني آشنا شدم، همان موقع يک کار جديد ساخته بود و از من خواست آن را بخوانم. وقتي کار را شنيدم خيلي خوشم آمد و گفتم من اين کار را مي خواهم. خلاصه سعيد دبيري ترانه اش را سرود و مدتي تمرين کرديم و آقاي «اريک» کار را تنظيم کرد- اريک فرانسوي بود اما اينجا زندگي مي کرد- که خيلي مورداستقبال قرار گرفت.
    
     اين اولين آهنگ از شما بود که گُل کرد... .

     بله.
   
     فريبرز لاچيني به خاطر وسعت صداي شما سراغتان آمد؟

     راستش خودم حس مي کردم آن چيزهايي که مي خواهم را نمي توانم در موسيقي ايراني عرضه کنم براي همين رفتم سراغ موسيقي پاپ. استاد حنانه هم خيلي به من کمک کردند. هميشه مي گفتند تو هر سبکي بخواهي مي تواني بخواني. صداي تو بين شرق و غرب است و مي تواني همه سبک ها را بخواني و به اين شکل من وارد موسيقي پاپ شدم.
    
     اينکه آقاي حنانه تعصبي روي سبک نداشتند نکته مهمي است... .

     بله، يک بار پشت پيانو نشستند و اوج و زيروبم صداي من را درآوردند و همان وقت بود که گفتند هر سبکي را مي توانم بخوانم.
    
     موفقيت «قلک چشات» حضورتان را در موسيقي پاپ تثبيت کرد... .

     بعد از قلک چشات آهنگ سازان معروف سراغم آمدند؛ مثل استاد تجويدي، همايون خرم و... .
    
     قبل از آن موسيقي سنتي را با چه کساني کار کرده بوديد؟

     آقاي فخرالديني، استاد حنانه و... .
    
     آنها را براي شما مي ساختند يا بازخواني بود؟

     براي من مي ساختند.
    
     اما بااين حال توانايي خوانندگي شما خيلي در آنها بارز نمي شد؟

     همه کساني که با آنها کار کردم آهنگ سازان خوبي بودند و کارهاي زيبايي با آنها دارم اما چند نفر بودند که خيلي روي دور بودند و مردم کارهايشان را خيلي دوست داشتند.
    
     آقاي تجويدي بعد از قلک چشات پيشنهاد کار سنتي به شما دادند؟

     واقعيت اين است که موقعي که پاپ مي خواندم همه مي گفتند تو فقط بايد پاپ بخواني، وقتي کلاسيک ايراني مي خواندم هم مي گفتند حيف نيست که پاپ مي خواني و براي همين از هر دو سبک پيشنهاد هاي زيادي داشتم.
    
     ولي خودبه خود بيشتر به سمت پاپ متمايل شديد... .

     بله، اما هيچ وقت موسيقي کلاسيک را به طور کامل کنار نگذاشتم.
    
     کارهاي خيلي قديمي را هم تابه حال در کنسرت هايتان اجرا کرديد؟

     بله، مثل قطعه «بارونا رو پشت بوم هلهله بر پا مي کنند» که براي آقاي فخرالديني است يا «مرا که با تو شادم پريشان مکن» اثر همايون خرم يا قطعه «بسوزان بسوزان» کار تجويدي را بارها در کنسرت اجرا کردم.
    
     دخترتان در زمينه موسيقي فعاليتي ندارد؟

     نه، رشته اش کامپيوتر است و در کانادا زندگي مي کند. دو نوه هم دارم که اسمشان «شاهد» و «راز» است. راز صداي قشنگي دارد. شاهد هم همين طور اما نمي خواند.
    
     اصلاکارهاي پاپ جديد را گوش مي کنيد؟

     بله، اما نه به اين شکل که بروم و آلبوم هاي جديد را بخرم... .
    
     کسي بوده که کارش را دوست داشته باشيد؟

     صداي شهرام شکوهي را دوست دارم.
    
     قرار نيست هيچ تغيير کلي در روند کار و کنسرت هايتان بدهيد؟

     خيلي در صددم در مورد همخواني به نتيجه خوبي برسم. درعين حال، چند کار جديد هم براي کودکان ساخته ام که منتظر مجوز هستم.
    
     بيشتر در موردشان توضيح مي دهيد؟

     سال هاست که اين کارها را ساخته ام اما هنوز مجوزشان صادر نشده. شعر و آهنگ سازي اش را هم خودم انجام دادم.
    
     شعرها تصويب نشده؟

     شعر و آهنگ بايد باهم تصويب شود. اين کار را با دو خانم ديگر خوانده ام اما گفتند صداي مرد هم بايد به کار اضافه شود و صداي همخوان ها هم بلند تر شود!
    
     خودتان براي همخواني چه کسي را در نظر داشتيد؟

     آقايي بود که اپرا کار مي کرد اما متاسفانه اسمشان يادم نيست. درواقع خيلي در صدد پيداکردن کسي براي همخواني نبودم چون هنوز در اين مورد تصميم قطعي نگرفته ام.
    
     اما چون کار براي کودکان است و قرار است منتشر شود، مي توانيد سفارش آهنگ سازي دهيد.

     مسئله اين است که اين کار چطور ساخته و اجرا شود. اگر قرار باشد چند مرد با من همخواني کنند و صداي من ميانشان گم شود که اصلاخواندن ندارد.
    
     در صحبت ها و توضيحتان درباره کار کودکان متوجه شدم خيلي جدي در زمينه شعر و ترانه فعاليت داريد. به نظرم بعد از انقلاب اين مسئله بيشتر براي شما پررنگ شده... .

     بله، در اين سال ها ترانه خيلي از کارهايم را خودم سرودم. در اصل يک بار ترانه اي سرودم که خيلي مورداستقبال قرار گرفت. شعرش عاشقانه و حماسي بود، اتفاقا اسم «شاهد» و «راز» هم در آن آوردم (لبخند) بعد از آن شعر برايم جدي تر شد، در ترانه چهار فصل تمام اتفاقات را شرح دادم. مثلاچهارشنبه سوري يکي از رسوم زيباي ماست اما اين روزها تغيير ماهيت داده و طوري برگزار مي شود که آدم را به وحشت مي اندازد. درصورتي که فلسفه اين رسم چيز ديگري است. براي همين سعي کردم اين مسائل را در شعرهايي که براي فصل ها سرودم عنوان کنم تا کودکان با ريشه اين رسوم آشنا شوند.
    
     با يک خاطره صحبتمان را تمام کنيم... .

     چند سال پيش سوار آژانس بودم که راننده مرا شناخت و گفت يک بار صداي شما جان مرا نجات داد. گفتم چطور؟ گفت چند سال پيش در جاده شمال بودم و نوار شما پخش مي شد که يکباره ترمزم بريد و ماشينم به دره سقوط کرد و جاي پرتي بود که هيچ کس عبور نمي کرد، پاهايم زير ماشين گير کرده بود. ضبط افتاده بود روي شاخه درخت و صدا قطع نشده بود. شما «اين کيه، اين کيه» را مي خوانديد و همين طور آهنگ اوج مي گرفت! و همان جاي آهنگ که مي گفتيد «مثل خواب دم صبح» به قدري بلند بود که باعث شد چند نفر که از جاده عبور مي کردند، صدا را بشنوند و مرا نجات دهند... .
ارسال به دوستان