ریانا که از کودکی عاشق حیوانات به خصوص یوزپلنگ بود در سال 2006 تصمیم گرفت بعد از 22 سال از وزارت دادگستری استعفا دهد و به دنبال تحقق رویای کودکیاش برود. او میگوید 13 ساله بوده که در یک مجله مطلبی درباره یوزپلنگها میخواند و شیفته این حیوانات میشود و تصمیم میگیرد یک روز مزرعه پرورش یوزپلنگ راه بیاندازد؛ رویایی که عاقبت به دنبال آن رفت.
فرادید - عشق و دوستی میان یک چیتای 9 ساله و زن 53 ساله باعث شد او در برابر بیماری سرطان سینه مقاومت کند و در نهایت نیز بر آن پیروز شود؛ دوستیای که اکنون بسیار بیش از گذشته شده است.
"ریانا ون نونهوژن" زن علاقمند به حیوانات که در افریقای جنوبی زندگی میکند یک مورد نادر از مبارزه با سرطان سینه و پیروزی بر آن است. سرطان سینه یکی از سرطانهای رایج در بین زنان در سنین بالا به شمار میرود که طبق آمار بین المللی تعداد مبتلایان به آن رو به افزایش است با این حال ریانای 53 ساله توانست با عشق و انگیزهای که از یک یوزپلنگ گرفته بود دوران سخت درمان را با موفقیت سپری کند.
ریانا که از کودکی عاشق حیوانات به خصوص یوزپلنگ بود در سال 2006 تصمیم گرفت بعد از 22 سال از وزارت دادگستری استعفا دهد و به دنبال تحقق رویای کودکیاش برود. او میگوید 13 ساله بوده که در یک مجله مطلبی درباره یوزپلنگها میخواند و شیفته این حیوانات میشود و تصمیم میگیرد یک روز مزرعه پرورش یوزپلنگ راه بیاندازد؛ رویایی که عاقبت به دنبال آن رفت.
ریانا پس از استعفا در زمینی که کنار خانهاش در "بلوم فونتن" خریده بود با دو توله چیتا کار خود را شروع میکند و بعدها چند توله شیر، پلنگ، گرگ و سگ را نیز اضافه میکند. پرورشگاه عجیب او اما به سرعت توجهات را به خود جلب میکند و رسانههای مختلف به سراغ او میآیند. ویژگی منحصر به فرد مزرعه حیوانات ریانا علاقه و نزدیکی او به حیوانات است که باعث میشود آنها همه جای خانه او سر بزنند حتی روی تخت کنار او دراز بکشند و در آشپزخانه غذا بخورند.
با این حال موضوع به همینجا ختم نشد چون اواخر سال 2013 ریانا دچار یک بیماری خطرناک شد که با مرگ دست و پنجه نرم کرد. او دچار سرطان سینه شد و پس از جراحی در یک دوران چند ماهه شیمی درمانی به سختی با بیماری مقابله کرد و البته بر آن پیروز شد.
ریانا به "بارکرافت" گفته آنچه در این مدت به او امید برای زنده ماندن داده حیوانات مزرعه بویژه "فییلا" بوده است. "فییلا" چیتای 9 سالهای است که وقتی توله کوچکی بود به این مزرعه آمد و ریانا مانند فرزندش از او مراقبت کرد. رابطه فییلا و ریانا آنقدر نزدیک است که او میگوید: هیچ کس نمی تواند جز من به او نزدیک شود و دست بزند.
او به بارکرافت توضیح داده که چطور زمانیکه به خاطر شیمی درمانی موهایش میریزد فییلا با لیس زدن سرش به او انرژی میدهد: فییلا انگار متوجه شده بود که من درد میکشم به من نگاه میکرد جوری انگار که میگفت حالت خوب میشود نگران نباش و سرم را لیس میزد.
ریانا معتقد است گرچه انسانها با عملکردشان محیط زیست را برای زندگی حیوانات نا امن کردهاند اما حتی وحشی ترین پستانداران نیز در مقابل توجه و دوستی انسان وفادار هستند. او که حالا چند ماهی است با پشت سر گذاشت مراحل درمان سلامت کامل خود را بازیافته اکنون بیشتر از قبل به حیوانات مزرعه وابسته است اما با این وجود بنا دارد به زودی آنها را در طبیعتی امن رها کند.