«صدا، دوربین، حرکت!» جمله ای آشنا در دنیای هالیوود است، اما در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ سینما هم آهنگ با بخش بزرگی از دنیا آماده می شد تا فریاد «آماده، هدف، آتش!» را سر دهد.
در اواخر دهه ۳۰ میلادی زبانه های آتش جنگ خانمان سوز جهانی دوم در اروپا بالا گرفت. جامعه هالیوود یکی از اولین گروه هایی بود که به این مصبیت واکنش نشان داد و توجه خود را از جوایز اسکار به پیروزی در جبهه ها معطوف کرد. با این وجود قدرت لابی های مستقل و قدرتمندی را که خواهان بی طرفی در جنگ بودند نمی شد دست کم گرفت؛ ملی گرایانی که حمایت توده مردم را - که جنگ جهانی را «جنگ اروپا» می نامیدند - در مبرا شدن از درگیری نظامی داشتند.
با عوض شدن تدریجی اوضاع سیاسی و آرایش جنگ، این وضعیت نیز در حال تغییر بود. ملت های درگیر در حال اتحاد و یکپارچگی بودند، وخامت خشونت ها و تلفات ابعاد جدیدی گرفته بود و احساسات عمومی در آمریکا مغشوش شده بود و این وظیفه بر دوش هالیوود گذاشته شد تا مرهم این احوال باشد.
بعد از حمله ژاپن به بندر پرل هاربر و ورود رسمی ایالات متحده آمریکا به جنگ علیه متفقین، نیرویی لازم بود تا طرفداران عدم مداخله را به هواداران این سیاست جدید تبدیل کند و اینجا بود که جادوی سینما و جادوگران هالیوود دست به کار شدند تا در کنار سرباز، اسلحه و استراتژی های نظامی، دیگر عامل پیروزی نهایی متحدان باشند.
سینما به مثابه قدرت؛ هنر کنترل اراده ها
تا قبل از جنگ جهانی دوم سینما و صنعت سرگرمی هرگز به عنوان یک عامل تبلیغاتی به کار گرفته نشده بود. تقریبا تمامی فیلم ها در کالیفرنیا متولد می شدند، اما تاثیراتشان به آن جا محدود نمی شد و بعد از در نوردیدن کل کشور به مرزهای اروپایی و از جمله آلمان می رسید.
آلمان در دهه ۳۰ بازاری سودده برای هالیوود بود. شهرت لنی ریفنشتال «Leni Riefenstahl» بازیگر و کارگردانی شهیر آلمانی به واسطه نبوغ و نوآوری هایش در تکنیک های فیلمسازی تا آمریکا پیش رفته بود و تولیداتش در جامعه فیلمسازی شناخته شده بود و با نبخگان سینما حشر و نشر داشت. او حتی در ۱۹۳۸ برای نمایش عمومی و معرفی فیلم المپیا (۱۹۳۸) - مستندی از بازی های المپیک تابستانی ۱۹۳۶ برلین - توری در آمریکا به راه انداخت ولی با شروع جنگ و تحرکات آلمان در اروپا، ریفنشتال به بلندگویی تبلیغاتی برای هیتلر و دستگاه گوبلز تبدیل شد و به همین دلیل صنعت سینما درهای خود را روی کارگردان رایش سوم بست و تنها بخش های کوچک و گزینشی از فیلم های او در حلقه های خبری و فیلم های جنگی استفاده می شد. با پایان دهه ۳۰ هالیوود آرام آرام پایش را از تبادل فرهنگی با آلمان بیرون کشید.
با محدودتر شدن بازار اروپا، هالیوود با فراغ بال بیشتری به ساخت فیلم های جهت دار روی آورد. در حقیقت صنعت سینما بسیار پیشتر از دولتمردان آمریکا به جنگ وارد شد.
برادران وارنر چراغ اول را روشن و یکی از اولین و برجسته ترین فیلم های این دوره را روانه پرده ها کرد.
«اعترافات یک جاسوس نازی» (۱۹۳۹) تریلری جاسوسی با بازی گروهی گسترده از بازیگران آلمان و مهاجرانی بود که پس از ظهور نازیسم به آمریکا پناه آورده بودند. فیلم بر اساس خاطرات واقعی مامور سابق FBI «لئون. جی تورو» است. او عضوی از تیم تحقیقات علیه جاسوسان نفوذی در آمریکا بود و به خاطر انتشار بی اجازه مقاله هایی در این باره از کار برکنار شده بود. «اعترافات یک جاسوس نازی» در گیشه توفیق چندانی نیافت ولی به عنوان بهترین فیلم آن سال برگزیده شد. همانطور که انتظار می رفت نمایش فیلم در آلمان، ژاپن و کشورهای بسیاری در اروپا و آمریکای جنوبی ممنوع اعلام شد، اما فصلی نو در هالیوود و پروپاگاندای تبلیغاتی را گشوده بود.
ظهور این فیلم ها اما در بین بخشی از سیاستمداران آمریکایی به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی قلمداد می شد چراکه آمریکا همچنان یک کشور بی طرف به حساب می آمد، اما هالیوود به راه خود ادامه می داد. «دیکتاتور بزرگ» (۱۹۴۰) شاهکار چارلی چاپلین افسانه ای موضعی بسیار رادیکال تر در نمایش احساسات ضد نازی داشت. فیلم درباره آرایشگری یهودی است که در پی اتفاقاتی به اشتباه جای دیکتاتوری بزرگ گرفته می شود. چاپلین که از سال ها قبل درباره ظهور خشونت، تبعیض و رژیمی فاشیستی در آلمان بیمناک بود جرقه ایده ساخت فیلم را از یادآوری شباهت او و هیتلر توسط یکی از دوستانش می داند.
«دیکتاتور بزرگ» که ساخت آن تقریبا ۲ سال به طول انجامید یکی از تندترین تولیدات هالیوود علیه نازیسم در زمان صلح با آلمان بود و چاپلین برای نمایش تصویر عریان فاشیسم، اولین فیلم تمام و کمال ناطق خود را ساخت. دیکتاتور بزرگ به شدت مورد اقبال عمومی واقع و یکی از بزرگترین موفقیت های تجاری چاپلین شد.
نمایش فیلم در تمام کشورهای تحت سلطه آلمان ممنوع شد اما در تاریخ و منابع شفاهی این طور آمده که هیتلر سرانجام نتوانست بر وسوسه تماشای آن غلبه کند و نسخه ای از کشور پرتغال فراهم شد و برای وی نه یکبار که دوبار به نمایش درآمد. نقل قول معروفی از چاپلین وجود دارد که: حاضرم هر آنچه دارم بدهم تا ببینم او چه نظری داشته است. اما هیتلر هیچگاه راجع به این فیلم اظهار نظر نکرد.
آتش نزدیک می شود
با نزدیک شدن شعله های جنگ به سرزمین و منافع آمریکا توجه ها به ایجاد سیستمی برای استفاده مناسب از پتانسیل هالیوود در زمان بحران معطوف شد. در میانه ۱۹۴۰ مدیران و افراد برجسته هالیوود تشکلی به نام «کمیته همکاری سینما برای دفاع ملی» را با هدف آگاه سازی اهمیت دفاع ملی نزد افکار عمومی تشکیل دادند. این کمیته استودیوهای فیلمسازی را متعهد به ساخت سالانه حداقل ۲۵ فیلم در راستای دفاع از ارزش های ملی و ۱۲ نسخه از آگهی های استخدام در ارتش می کرد. بعد از حمله نیروی هوایی سلطنتی ژاپن به بندر پرل هاربر و اعلان جنگ ایالات متحده آمریکا این تشکیلات با گسترش ابعاد خود در هالیوود نام خود را به «کمیته فعالیت های جنگ در سینما» - War Activities Committee of the Motion Picture Industry یا به اختصار WAC تغییر داد.
دو ماه قبل از ورود آمریکا به جنگ، اختلافات سیاسی در این باره به اوج خود رسیده بود. در سپتامبر ۱۹۴۱ کمیته ای در سنا به رهبری سناتور بی طرف طلب «جرالد پی نای» Gerald Nye تحقیقاتی گسترده راجع به سوءنیت هالیوود در تهییج افکار عمومی برای به جنگ کشاندن آمریکا آغاز کرد. این تحقیقات هالیوود را متهم می کرد با قرار دادن پیام های پان - بریتانیایی و مداخله جویانه در حداقل ۲۰ فیلم سال گذشته با مسموم کردن اذهان عمومی، ریختن بنزین بر آتش احساسات ملی رادیکال و اغراق درباره قدرت هیتلر، زمینه را برای توجیه مداخله نظامی آمریکا هموار کرده است؛ اتهاماتی که متوجه بسیاری از نام های بزرگ و اکثرا یهودی آن زمان بود.
هالیوود به فعال سازِ چاشنی جنگ می مانست؛ سیاستی که خیلی زود پیش بینی هایش به وقوع پیوست.