۰۸ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۵۹۶۴۰
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۴ - ۲۱-۰۶-۱۳۹۶
کد ۵۵۹۶۴۰
انتشار: ۰۱:۳۴ - ۲۱-۰۶-۱۳۹۶

جشنواره فیلم ونیز 2017 ؛ گرفتار در جزیره لیدو

هرچند که همه فیلم های جشنواره امسال بیننده را خیره نمی کرد. اما برای خوره های فیلم این جشنواره سرشار از شگفتی بود و اندک فیلم های جذاب و خوش ساخت آن هر فردی را در چنگال این جزیره دوست داشتنی به دام می انداخت.
عصرایران - "گاردین" در یادداشتی به بررسی جشنواره ونیز امسال پرداخته است که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید.

هر جشنواره فیلم بزرگ برای خود یک جزیره محسوب می شود که انگار شما در آن گیر افتاده اید. جزیره ای دور از دنیای واقعی با یک مانیتور که شما دنیای واقعی را فقط از طریق آن می بینید؛ جشنواره فیلم ونیز البته به واقع یک جزیره است. این جشنواره در شهر لیدو در بین آب ها دور از شهر اصلی برگزار شد و این حسی بهتر نسبت به همیشه به انسان می داد. ساختمان های جشنواره به زیبایی با پارک ها و پاسیوها محصور شده بود. شما می توانستید گوشه ای لم بدهید و زیر سرپناهی از باران از واقعیت دنیای بیرون فارغ شوید؛ چرا که فیلم های کمی در این جشنواره به واقع با دنیای بیرون مرتبط بودند.

به ظاهر هفتادو چهارمین جشنواره ونیز باید یکی از بهترین جشنواره ها در طول سالیان می بود؛‌ به ویژه با ضعف های جشنواره کن و با حضور عناوین داغ فیلم ها با نام های بزرگ در جلو و پشت دوربین این جشنواره خیره کننده به نظر می رسید. هر چند که در انتهای جشنواره تنها تعداد کمی از فیلم ها جذابیت و خشم را به فیلم القا کردند و بسیاری به گونه ای بودند که عده ای بی تفاوت از کنارشان گذشتند.

من قدری دیر رسیدم و موفق به دیدن فیلمی که همه بر آن توافق نظر داشتند نشدم. فیلم "شکل آب" (The Shape of Water) از "گیلمرمو دل تورو" فیلم قوی ژانر رومانس با بازی سالی هاوینکیز فیلمی مورد توافق همه بود. اما برای من 2 فیلم مستقل از بقیه درخشان تر بود. یکی از این فیلم ها فیلم "سه بیلبورد خارج از ابینگ در ایالت میسوری"،(Three Billboards Outside Ebbing, Missouri) از "مارتین مک دونا" بود؛ این فیلم یک هیجان کمدی تاریک در جنوب آمریکا،‌ در مورد یک زن است که قصد دارد انتقام دختر مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده اش را بگیرد. با وجود روحیه خشن حاکم بر آن، به نظر می رسد این فیلم که ظاهرا تاریک ترین زوایای انسانی را به تصویر می کشد در نهایت به این نتیجه می رسد که حتی یک کاراکتر غیر قابل تغییر ممکن است شانس معکوس شدن سوم شخص را بیابد. هرچند که مک دورمند، خشن و در عین حال خنده دار است،‌ ولی با بازی "وودی هارلسون" و "سام راک ول" و فراز و نشیب های فیلم نامه مک دونا حمایت می شود و این حمایت یک حمایت مبتذل نیست بلکه با حس شگفت زده کردن نوآورانه همراه است.

دیگر فیلم درخشان از نظر من که شاید با یکبار دیدن معنا نداشته باشد و باید 2 حتی 3 بار آن را دید، فیلم "زاما" (Zama)است که اولین فیلم مستقل در 7 سال گذشته از کارگردان آرژانتینی "لوکرسیا مارتل" بود. شخصیت اصلی این فیلم یک کارگزار بی رحم در قرن 18 پاراگوئه است و در حالی که تقریبا هیچ اتفاقی در طول فیلم نمی افتد، یک پایان پر تنش و به طور نا امید کننده ای خشن دارد. این اثر وهم آلود یک نسخه شبیه به فیلم دهه 1970 "ورنر هرزاگ" است، ‌با این وجود زبان سینمایی خود را خلق کرده است.

همین کار را فیلم "مادر" کرده است، فیلم جنجال بر انگیز همراه با نبوغ جشنواره. آخرین فیلم آرونوفسکی، که با سبک تهاجم خانه قدیمی تاریک (The Old Dark House)  با بازی جنیفر لورنس به عنوان زن با یک نویسنده ممنوع الکار(خاویر باردم) شروع می شود، در طول فیلم زندگی زن با حضور یک زوج مشکل دار برعکس می شود. بعد از آن افراد زیادی با آنها دیدار می کنند و فیلم به یک آخرالزمان بدل می شود و در نهایت به مخاطب اجازه داده می شود که خودش تصمیم بگیرد. در واقع فیلم "مادر" شبیه یک مهمانی پر سر و صدا با بحث جدل بین بونل، پولانسکی، فلینی و یوجینو آیونسکو است. این فیلم هم شبیه فیلم "لارس فون تریر" است به جز آنکه آرونوفسکی آن طنز تلح فون تریر را ندارد. به نظر من این فیلم به طور فزاینده ای ایدئولوژیک است، هرچند که آن را به شدت به باد انتقاد گرفتند، اما این فیلم همچون سایر آثار هالیوود عجله ای نیست.

دیگر فیلم ها آنچنان چنگی به دل نمی زنند. در میان همه فیلم های نا امید کننده شاید بتوان فیلم " سابربیکان" (Suburbicon) جورج کلونی را جای داد که بخشی از فیلمنامه آن توسط برادران کوئن نوشته شده است. فیلم تصویر جامعه دهه 1950 را نشان می دهد و در باره پسری است که فهمیده اعضای خانواده اش که به نظر می رسند نیستند. در همین حال همسایه سیاه پوست آنها با خشونت های نژادپرستی مواجه می شود. به نظر می رسد که جورج کلونی یک داستان جنایی کوهن را با موضوعات عرف روزانه ترکیب کرده است و نتیجه آن به طرز فجیعی سطحی از کار درآمده است.

در همین حال فیلم آمریکایی که به شما حس نجات عقلانیت آمریکا را می دهد، فیلم "اکس لبریز- کتابخانه عمومی نیویورک" ، ساخته کارگردان قدیمی "فردریک وایزمن" بود. این فیلم در مورد آزادی جامعه نیویورک است. در واقع در این فیلم او عقب می نشیند و بدون ارائه نظر، شرایط را به تصویر می کشد. هرچند که این فیلم شاید از بهترین آثار وایزمن نباشد، اما یک بررسی خوب فرهنگی است. عبدالطیف کشیش نیز که فیلم قبلی اش در جشنواره فیلم کن بحث بر انگیز شد، در این جشنواره با فیلم جدیدش حضور داشت.

هرچند که همه فیلم های جشنواره امسال بیننده را خیره نمی کرد. اما برای خوره های فیلم این جشنواره سرشار از شگفتی بود و اندک فیلم های جذاب و خوش ساخت آن هر فردی را در چنگال این جزیره دوست داشتنی به دام می انداخت.
ارسال به دوستان