«ناصر چشمآذر هنرمندی بود که همواره و در هر دقیقه به موسیقی فکر میکرد و چنین آدمی قطعا صدمه زیادی میبیند؛ به خصوص در جامعهای که چندان متوجه اهمیت و نیروی موسیقی نیست. افرادی هستند که میتوانند مشکلات و مسائل را طبقهبندی و بایگانی کنند اما چشمآذر چنین انسانی نبود و به دلیل این که احساس به شدت قدرتمندی داشت، بسیار آزار میدید.»
نادر مشایخی، موسیقیدان و فرزند جمشید مشایخی در یادداشتی به مناسبت درگذشت ناصر چشمآذر در روزنامه اعتماد نوشت: «آشنایی با ناصر چشمآذر یکی از زیباترین تجربههایی بود که بعد از بازگشتم در ایران داشتم. شما در اولین مواجهه متوجه میشدید انسانی زلال مقابلتان قرار دارد و این در حالی اتفاق میافتاد که سبک موسیقی من و او با یکدیگر تفاوت داشت اما وقتی برای کار یا دیدار دعوت میکرد چنان مهربان و بامحبت بود که شیفتهاش میشدید.
لطف و محبتش به حدی بود که حتی اگر زمانی کاری پیش میآمد و نمیتوانستم به راحتی انجام بدهم قطعا به من کمک میکرد. شاید باور خاطرهای که میگویم در این روزگار ساده نباشد؛ همانطور که در لحظه اول برای من هم سخت بود.
ناصر چشمآذر روزی با من تماس گرفت و گفت: «میخواهم چیزی بگویم و تو باید حرفم را جدی بگیری.» و بعد ادامه داد: «باید به من موسیقی مدرن آموزش بدهی.» من آن چه شنیده بودم برایم عجیب بود، گفتم ما باید کتاب بنویسیم، تجربه شما بسیار زیاد است و مسائلی از این دست. این خاطره را بیان کردم که بگویم انسانی در این سطح از تجربه و استعداد چطور همیشه به دنبال آموختن بود. درخواست ناصر چشمآذر در همین حد که بیان شد بسیار به من امید و روحیه داد.
معتقدم ما سه نوع آهنگساز داریم. گروه اول که ساعتها کار میکند و بعد به خروجی میرسد. گروه دوم برای مطالعه تئوری ارزش زیادی قائل است و بیشتر علم آهنگسازی را دنبال میکند اما گروه سوم افرادی هستند که ۲۴ ساعته مشغول آهنگسازی هستند و به نظر من ناصر چشمآذر دقیقا از این دست هنرمندان بود. فراموش نمیکنم حتی وقتی مشغول صرف غذا بودیم امکان داشت به یکباره همه چیز را رها کند، پشت پیانو بنشیند و قطعهای که همان لحظه در ذهنش شکل گرفته بود را بنوازد. خیلی مولتی تسکینگ کار میکرد.
اصولا یکی از دلایلی که دههها قبل موجب دیده شدن و شهرت چشمآذر شد ساخت موسیقی برای بعضی ستارگان پاپ بود؛ چنان که شما با شنیدن آنها پی میبرید هر کسی توان و کیفیت جاری کردن احساس در آن قطعات را ندارد. چشمآذر به خوبی به کاراکتر صدایی خواننده آشنایی داشت و میتوانست موسیقی را با تصویر ذهنی موجود از صاحب صدا یکی کند. اما در نهایت چه چیز باقی میماند؟ تنهایی و خلوت برای آهنگساز و شهرت بیشتر برای خواننده. گر چه ما شاگردان موزارتی هستیم که خودش شبها آخر وقت با درشکهچی شام میخورد؛ در حالی که خوانندگان سر میز اشراف مینشستند. مهمترین جنبه آهنگسازی او قریحه و استعدادش بود و اگر زمانی به آموزش بیشتر احساسِ نیاز میکرد قطعا پیگیر یادگیری بود کمااینکه همین اتفاق هم افتاد. چطور میشود فردی که این همه سابقه و تجربه دارد چنین از خودش خلوص نشان میدهد؟ این برایم خیلی بزرگ است.
ناصر چشمآذر هنرمندی بود که همواره و در هر دقیقه به موسیقی فکر میکرد و چنین آدمی قطعا صدمه زیادی میبیند؛ به خصوص در جامعهای که چندان متوجه اهمیت و نیروی موسیقی نیست. افرادی هستند که میتوانند مشکلات و مسائل را طبقهبندی و بایگانی کنند اما چشمآذر چنین انسانی نبود و به دلیل این که احساس به شدت قدرتمندی داشت، بسیار آزار میدید.»