۰۵ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۱۲۰۱۶
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۸ - ۰۷-۰۳-۱۳۹۷
کد ۶۱۲۰۱۶
انتشار: ۱۴:۲۸ - ۰۷-۰۳-۱۳۹۷

کولبری که قربانی مین شد: تنها مرز راه نون خوردنمان بود/اگر در شین‌آباد، فرصت کار کردن بود، چرا باید می‌رفتم کولبری تا قربانی مین شوم/غیر از انجمن‌های مردمی کسی سراغ‌مان را نگرفت

الان برای «نان خریدن» هم محتاجیم؛ کسی به ما کمک نکرد؛ فقط در پیرانشهر چند انجمن و نهاد مردمی هستند که به امثال ما کمک می‌کنند؛ برنج و نان برای خانواده کولبران مصدوم می‌آورند؛ ماه رمضان هم بامیه و زولبیا آوردند برایمان.

لقمان وحید، کولبری که یک چشم و یک پایش را در اثر انفجار مین از دست داده، می‌گوید: فقط انجمن‌های مدنی سراغم را گرفتند....

به گزارش ایلنا، زندگیِ این روزهایش مکافات است؛ مکافاتِ بار بر پشت نهادن؛ کول بردن؛ مکافات اینکه خواسته لقمه‌ای نان از دل کوه‌های پیرانشهر بیرون بکشد تا تن بچه‌هایش لخت نماند؛ تا سفره‌شان، نان خالی و به قول خودش نمک داشته باشد.

نامش «لقمان وحید» است؛ کولبری سی و چند ساله؛ اهلِ «شین آباد» پیرانشهر است؛ اهل همان‌جایی که نامش انگار با قصه‌ی محرومیت و درد گره خورد؛ همان‌جا که کودکیِ دخترکان دبستانی در آتشِ کلاس درس سوخت.

لقمان قربانی فقر است و قربانی جنگ؛ کولبری‌ست که یک پا و یک چشمش را روی مین از دست داده؛ پایش را از زانو بریده‌اند و خلاص؛ اما چشمش را چند بار عمل کرده‌اند ولی بینایی برنگشته؛ پزشکان گفته‌اند اگر یک‌بار دیگر قرنیه چشمش عمل شود؛ شاید بتواند«کمی» فقط «کمی» ببیند؛ اگر پول جور شود و لقمان بتواند چشم به تیغ جراحی بسپارد، فقط می‌تواند پرهیب کسی را که مقابلش نشسته، ببیند، نه بیشتر:

«اهل شین‌آبادم؛ کولبری پیرانشهری؛ تقریبا شش ماه پیش که رفته بودم عراق برای کولبری، موقع برگشت روی مین رفتم؛ یک پایم قطع شده، چشم راستم هم نابیناست؛ چشمم پیوند قرنیه می‌خواهد. شبکیه هر دو چشمم در اثر انفجار مین ترکیده بود که هر دو را عمل کردم اما چشم چپم، قرنیه‌اش آسیب ندیده و سالم است. پای راستم را نیز از پایین زانو قطع کرده‌اند.»

 

کولبری که قربانی مین شد: تنها مرز راه نون خوردنمان بود/اگر در شین‌آباد، فرصت کار کردن بود، چرا باید می‌رفتم کولبری تا قربانی مین شوم/غیر از انجمن‌های مردمی کسی سراغ‌مان را نگرفت

روزی که لقمان روی مین می‌رود، روز نحسی‌ست؛ روزی که بیهوش می‌شود و همانطور بیهوش، هفده روز تمام در بیمارستان امام رضا(ع) تبریز بستری‌اش می‌کنند؛ وقتی به هوش می‌آید، تازه آغاز مصیبت است؛ جراحی پشت جراحی؛ تیغ پشت تیغ و صورت‌حساب هست که همانطور پشت سر هم می‌نویسند و امضا می‌کنند و لقمان باید همه اینها را بپردازد؛ موظف است که بپردازد؛ نه بیمه دارد و نه کسی از او حمایت می‌کند:

«یک ماه و خورده‌ای در بیمارستان بستری بودم؛ چند بار من را برای عمل چشم به بیمارستان تخصصی فرستادند. در بیمارستان تبریز، سی و چهار میلیون پرداختم؛ بعد بیمارستان «نقده» پایم را عمل کردم که آنجا هم چهار میلیون و خرده‌ای گرفتند؛ در بیمارستانِ تخصصی که چشم راستم را عمل کردم، حدود هفده میلیون تومان پرداختم. هنوز هم تمام نشده؛ دکتر گفته اول تیر باید قرنیه چشم راستم را عمل کنم؛ عملی که حدود ده میلیون تومان هزینه دارد.»

لقمان وحید، بیمه تامین اجتماعی ندارد؛ فقط بیمه روستایی دارد؛ اما رفتن روی مین در هنگام کولبری در شرایطی که کروکی و صورت سانحه‌ی تایید شده نباشد، مشمول هیچ پرداختی نمی‌شود؛ در کمیسیون ماده 2 که در استانداری‌ها برگزار می‌شود، هیچ چیز به او تعلق نگرفته‌است؛ نه غرامتی و نه حتی هزینه بیمارستانی.....

نیمه شب در مرز پیرانشهر و انفجاری که ناغافل از ناکجا آباد سرمی‌رسد، فرصتی برای صورت‌برداری ماموران رسمی و تایید رسمی حادثه باقی نمی‌گذارد؛ مردم می‌آیند و مصدوم را به بیمارستان می‌برند؛ هیچ‌کس از این مصیبت خبردار نمی‌شود؛ آب از آب تکان نمی‌خورد تا روزی که از بیمارستان مرخص می‌شود و متوجه می‌شود هیچ «حقی» ندارد؛ قرار نیست برای یک پا و یک چشم، ریالی خسارت به او بپردازند.

این چند ده میلیون هزینه‌ی درمان برای یک کولبر، پول کمی نیست؛ چطور این هزینه‌هار ا پرداختی؟ چه کسی کمک کرد؟ از کجا آوردی؟

«ساختمان داشتم؛ سرپناهِ بچه‌هایم؛ فروختم؛ مجبور شدم بفروشم؛ تقریباً هفتاد میلیون فروختم؛ خودم را بی‌خانه کردم؛ خانواده‌ام را آواره کردم تا هزینه‌های درمان را بپردازم؛ البته درمان که نه؛ هزینه‌های قطع پا و عمل چشمی که همچنان نابیناست و باز هم باید زیر تیغ برود»

منبع درآمدم: هیچ...

لقمان از همان ابتدای جوانی کولبر بوده؛ یادش نمی‌آید از چه زمان، اما خیلی سال است که کولبری می‌کند؛ تا حالا که سی و چهار ساله شده و دو فرزند دارد، شغلی غیر از کول‌بردن را تجربه نکرده؛ فرصت دیگری نبوده که تجربه کند؛ از او می‌پرسم منبع درآمدت چیست؟ می‌گوید: هیچ؛ هیچ؛ منبع درآمدی ندارم؛ خانمم می‌رود کار؛ با کارگران می‌رود سر زمین؛ زمین چغندر و نخود؛ می‌رود بیگاری و فعلگی؛ روزی چهل هزار تومان درآمدش است اما درآمدی که چه بگویم؛ نمی‌پردازند؛ می‌گویند فصل برداشت بیایید طلب‌هایتان را بگیرید؛ آن موقع تسویه می‌کنند؛ الان از پول خبری نیست.

همسر لقمان، روستایی‌ای است که روی زمین دیگران بیگاری می‌کند به امید آن روزی که محصول به ثمر بنشینند و چندرغاز دستمزد را با ماه‌ها تاخیر بپردازند؛ همسر لقمان از صبح علی‌الاطلوع می‌رود و تا غروب سر زمین است؛ مجبور است که برود؛ مجبور است برود چغندرکاری تا خانواده از گرسنگی تلف نشود.

غیر از انجمن‌های مردمی کسی سراغ‌مان را نگرفت

لقمان می‌گوید: الان برای «نان خریدن» هم محتاجیم؛ کسی به ما کمک نکرد؛ فقط در پیرانشهر چند انجمن و نهاد مردمی هستند که به امثال ما کمک می‌کنند؛ برنج و نان برای خانواده کولبران مصدوم می‌آورند؛ ماه رمضان هم بامیه و زولبیا آوردند برایمان؛ خدا خیرشان بدهد؛ غیر از این انجمن‌ها، هیچ‌کس سراغ ما ر ا نگرفت؛ غیر از خدا کسی را نداریم؛ غیر از خدا کسی صدای ما را نمی شنود..... راستی ممنونم که زنگ زدید و خواستید حرف‌هایم را بشنوید؛ خواستید صدای منِ خانه‌نشین را به گوش همه برسانید...

مردم شین‌آباد فقط مرز را دارند

در شین‌آباد کار نیست؛ کارخانه نیست؛ به قول لقمان مردم فقط مرز را دارند؛ می‌روند عراق و برمی‌گردند؛ تنها همین راه برای نان خوردن هست؛ برادرها و پدر لقمان هم کولبر هستند؛ همه خانواده کولبرند؛ اما در این چند ماه وضع بدتر شده؛ مرزها را که بستند، خیلی‌ها از نان خوردن افتادند؛ هرچه مردم اعتراض کردند، فعالان مدنی اعتراض کردند، حتی نمایندگان مجلس اعتراض کردند، فایده نکردند؛ مرزها را بستند و گفتند دیگر «باز» نمی‌شود؛ تمام.

لقمان می‌گوید: شش ماه است که مرز را بسته‌اند؛ برادرهایم بیکار شده‌اند؛ وضعشان خراب است؛ همه به فلاکت افتاده‌اند. یکی از برادرهایم رفته دستفروشی تبریز.....

اما در نهایت امر، لقمان نگران تیرماه است؛ نگران عمل قرنیه چشم که حدود ده میلیون هزینه دارد؛ به او هیچ خسارتی ندادند؛ او قربانی مین است اما قربانی فراموش شده؛ قربانی‌ای علیل که نه تنها غرامت نگرفته بلکه به او گفته‌اند «رد مرز» کرده‌ای آنهم غیرقانونی؛ پس باید جریمه بپردازی؛ همین می‌‌شود که از خیر شکایت می‌گذرد: «به ما کولبران روی مین هم که برویم، چیزی نمی‌دهند؛ شکایت، فقط دوندگی است؛ نتیجه ندارد».

51.

حسین احمدی نیاز (وکیل قربانیان مین) با بیان اینکه در بحث انفجار مین و مصدومیت، وضعیت کولبران به مراتب از «مردم عادی» بدتر است؛ چراکه به کولبران نگاه مجرمانه وجود دارد و چیری به آنها نمی‌پردازند؛ می‌گوید: در حالت کلی در مورد قربانیان مین ضعف و خلاء قانونی داریم؛ تنها قانونی که در این زمینه داریم قانون پرطمطراق و پرسروصدایی به نام «قانون بازگشت مهاجران جنگی به مناطق خود» است که مربوط به بازگشت مهاجران جنگی به مناطق جنگ‌زده است و تبصره‌ای دارد درباره اینکه کسانی که به مناطق جنگی بازگشته‌اند اگر روی مین رفتند، باید مشخصا به آنها خسارت پرداخت شود. این ماده واحده بسیار قدیمی است و ما قانون مستقلی درباب قربانیان مین نداریم. این ایراد بسیار بزرگی است که به خلاء و ضعف قانونی در نظام حقوقی ایران برمی‌گردد.

این وکیل دادگستری معتقد است باید نمایندگان مجلس به خصوص نمایندگان مناطق کردنشین، آستین‌ها را بالا بزنند و قانون مستقلی برای قربانیان مین تصویب کنند؛ قانونی که همه قربانیان را صرفنظر از قومیت، شغل و جنسیت دربربگیرد و این ضعف قانونی جبران شود؛ قانونی که بتواند راه‌حل قابل قبولی برای امثال لقمان وحید، قادر نباتی و خیلی از کولبران مصدوم و آسیب‌دیده باشد.

آخرین درد دلِ «لقمان وحید»، فقط یک سوال است؛ یک سوال ساده:

«چرا کسی پاسخ نمی‌دهد که گناه من چیست؟ اگر در شین‌آباد، فرصت کار کردن بود، چرا باید می‌رفتم کولبری؛ چرا می‌گویند غیرقانونی، «ردِ مرز» کرده‌ای؟ گناه من چیست که باید یک پا و یک چشمم را بدهم، سرپناه فرزندانم را بدهم و هنوز هم بگویند اشتباه کرده‌ای؟ گناه من چیست که تاوانش، یک عمر خانه‌نشینی شده....»

ارسال به دوستان