عصر ایران- دوستی را دیدم که از سرِ نگرانی میگفت امشب مراسم عقد یکی از بستگان است و نمیدانم چه کنم؟ پرسیدم: چرا؟ مگر چه اتفاقی افتاده است؟ پاسخ داد: باید سکه بخرم و نمی توانم. گفتم: با این اوضاع و احوال، چه ضرورتی دارد سکه اهدا کنید؟ گفت: اما او چند سال پیش در عروسی دخترم یک سکه تمام داده بود.
جدای قیمتهای سرسامآور این روزهای سکۀ طلا که به خاطر تبدیل نقدینگیها به طلاست جای ذکر این نکته هم هست که هدیه، هدیه است. وام یا خدای ناکرده رشوه نیست تا احساس دِین کنیم و بخواهیم با پس دادن آن خودمان را از زیر بار آن نجات دهیم.
دوستی که به ما یا به فرزند ما هدیه داده لابد ما را دوست داشته و الزامی ندارد عینا آن را برگردانیم زیرا با این کار ارزش اقدام او را هم چه بسا زیر سؤال بریم.
اگر شما روز تولد من یک عطر 200 هزار تومانی هدیه دهید و من 5 ماه بعد یک کالای 200 هزار تومانی به شما هدیه دهم، انگار نه شما به من هدیه داده اید نه من به شما! یا انگار قرضی را بازپس داده ایم. تازه اگر نرخ تورم را محاسبه نکنیم.
حال آن که تمام ارزش هدیه به احساسی است که با آن منتقل می شود و ارزش هدیه افراد را با مابه ازای مادی آن نمی سنجند. از سوی دیگر ارزش هدیه کارگری که درآمد کمی دارد بیشتر است یا هدیه سرمایه داری که امکانات فراوان تری دارد؟
در این وانفسا و بلبشو خودمان را دستکم از این قیود ساختگی رها کنیم و این قدر با احساس دِین خود را آزار ندهیم. هدیه گرفته ایم. قرض که نگرفتهایم. خدای ناکرده رشوه که نگرفتهایم...