عصر ایران؛ مهرداد خدیر- آیین یادبود بانو دکتر پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی فردا پنج شنبه دوم اسفند 1397 در کانون توحید و از ساعت 5 بعد از ظهر برگزار می شود.
این خبر طبعا حاوی هیچ طنزی نیست و مگر مرگ و یادبود زنی که کوچیده و رفته امری جدی نیست؟ پس چرا در عنوان، طنز تلخ آورده ام؟
مگر همین امسال چند آیین دیگر در همین کانون توحید برگزار نشد و همه هم آبرومند و با استقبال مخاطب؟
از سالگرد درگذشت دکتر ابراهیم یزدی تا آیت الله طالقانی و چند آیین دیگر.
با این نگاه، انتخاب کانون توحید درست و به جاست اما و هزار اما دراین شهر یک نهاد دیگر هم وجود دارد که از نهاد فراتر رفته و به عنوان نماد شناخته می شود و آن، حسینیۀ ارشاد است و این «نهاد – نماد» بیش از هر نام دیگر با دکتر علی شریعتی شناخته می شود. دلیل نام گذاری خیابان دکتر علی شریعتی نیز همین مناسبت بود و حالا نام «شریعتی» از جا افتاده ترین نام های خیابان هاست و با این که به صورت رسمی و اواخر رژیم پهلوی «کورش کبیر» نام داشت اما همه به «جاده قدیم شمیران» می شناختند و هنوز ابتدای خیابان شریعتی از انقلاب به پیچ شمیران شهرت دارد.
طنز تلخ این نیست که مراسم یادبود خانم شریعت رضوی در کانون توحید برگزار می شود. این است که در حسینیه ارشاد برگزار نمی شود.
طنز تلخ این است که درهای حسینیه ارشاد را به روی جمعیت تشییع کننده پیکر خانم شریعتی بستند.
پوران شریعت رضوی، همسر علی شریعتی، خواهر آذر شریعت رضوی (شهید 16 آذر 1332) و عروس استاد محمد تقی شریعتی.
امید می رفت با برگزاری مراسم در حسینیه ارشاد اشتباه قبلی جبران شود هر چند مشخص نیست که خود خانواده نخواسته اند یا باز اجازه نداده اند.
کاری به این ندارم دلیل چیست. اما حسینیه ارشاد با شریعتی شناخته می شد و می شود و پوران خانم تنها همسر شریعتی نبود. ناشر آثار او هم بود.
شریعتی نه پایه گذارحسینیۀ ارشاد بود ( چرا که مرحوم «همایون» این نهاد را بنیان گذاشت) و نه عضو هیأت امنای آن (مشهورترین عضو هیأت امنا مرحوم ناصر میناچی بود. هم او که نام وزارت اطلاعات و جهانگردی را به ارشاد ملی تغییر داد) اما حسینیۀ ارشاد با نام او شناخته می شود و حتی خیلی ها شاید ندانند مرحوم مطهری در آن سابقه بیشتری نسبت به شریعتی دارد.
اتفاقی که در مراسم تشییع جنازه افتاد نشان داد که اختلاف بر سر مالکیت فضای عمومی جامعه ادامه دارد. حتی شاید بتوان مداخله نیروی انتظامی در نوع پوشش زنان را نیز این گونه توضیح داد.
این که شرکت، اداره یا مدرسه ای برای کارکنان خود یونیفورم تعریف کند مورد مناقشه نیست. پزشک و پرستار و خلبان و مهماندار و راننده اتوبوس همه پذیرفته اند که یونیفورم تعریف شده محل خدمت را بر تن کنند. حریم خصوصی هم مشخص است. دعوا اما بر سر خیابان و پارک و مکان های عمومی است که در نگاه رسمی متعلق به حکومت است و به خاطر همین برای آن گشت ارشاد می گذارند.
نهادهای عمومی نیز چنین وضعیتی دارند و به نظر می رسد این ممانعتها و دخالتها ناشی از این امر هم باشد.
با این حال چندان هم نباید منفینگر بود. چرا که کانون توحید نیز به همان مکتبی تعلق دارد که حسینیۀ ارشاد از دل آن برکشید.
از یک منظر می توان گفت مکان مهم نیست و اتفاقا برگزاری مراسم در کانون توحید نشان می دهد حسینیه ارشاد تکثیر شده و از منظر دیگر ابراز تأسف کرد که چرا با سرمایه های اجتماعی خود چنین می کنیم.
کاری به جنبه های سیاسی نداریم. اما آیا پوران شریعت رضوی یک مادر نمونه نبود؟ این که هر چهار فرزند در غیاب پدر تا کسب دکتری درس خواندند و همه هم سرآمد هستند قابل احترام نیست؟
شاید گفته شود احترام او پاس داشته شده و مراسم هم برگزار می شود. این درست. اما ارشاد چه می شود؟
برگزاری مراسم چه در کانون توحید و چه در حسینیه ارشاد نه بر ارج پوران شریعتی می افزاید و نه می کاهد. اما مکان های عمومی حس و حال خاص خود را دارند و هویت شهرها به همین نهادها و نمادهاست. هزار برج مسکونی و تجاری هم ساخته شود باز تهران را با نمادهایی چون تالار رودکی، موزه هنرهای معاصر، سر در دانشگاه تهران، تآتر شهر و البته حسینیه ارشاد می شناسند.
چرا تشییع جنازۀ فوتبالیستهای قدیمی و محبوب را در امجدیه انجام می دهند؟
چون امجدیه فقط یک مکان نیست. زمان، سیال است و شما نمی توانید به چند دقیقه قبل که خواندن این یادداشت را شروع کردید بازگردید. اما برخی مکان ها از زمان هم حکایت می کنند.
حسینیه ارشاد از این دست مکان هاست که حضور در آن حس و حال سال های آغازین دهۀ 50 و نطق های آتشین دکتر شریعتی را تازه می کند و خاطره ساز است.
دوستی البته می گفت چه خوب شد درهای حسینیه ارشاد را به روی جنازۀ همسر دکتر باز نکردند. پرسیدم چرا؟ پاسخ داد: احساس می کردم پوران خانم خسته شده بود از این که مدام توضیح دهد کاستی های سال های بعد به شریعتی ربط ندارد و از مسؤولیت اتفاقات خوب و بد سال های بعد از مرگ کسی در خرداد 1356 را به گردن او انداختن.
حتی استفان هافکینگ – فیزیکدان مشهور که خداناباور بود یا به دخالت خدا در زندگی بشر باور نداشت- هم بر این باور است که پس از مرگ نیز حیات ادامه می یابد. وقتی از او می پرسند وقتی شما معتقدید بعد از مرگ، غبار می شویم یا به غبار می پیوندیم چگونه حیات ادامه می یابد؟ پاسخ می دهد: به دو شکل: یکی با ژن هایی که به فرزندان مان منتقل می کنیم و دیگری با آثاری که بر جای می گذاریم.
بحث انتقال ژن با «ژن خوب» البته به ابتذال کشیده شده و مورد سوء استفاده قرار گرفته اما واقعا نمی توان انکار کرد که برخی از خصوصیات پدر و مادر به فرزندان انتقال می یابد و با مرگ یک پدر یا مادر همه آنها با او دفن نمی شود.
این قاعده قطعا درباره خانم پوران شریعت رضوی هم صدق می کند و با نگاه غیر مذهبی هم اولا شاهد فرزندانی نیک هستیم که در دامان او پرورش یافتند و جالب این که اصرار نداشته چون او باشند که بیشتر شبیه پدرند چندان که خود او هم به رغم تنها 19 سال زندگی مشترک با علی شریعتی به او ماننده شده بود.
ثانیا به آثار شریعتی نظم و نسقی داد و همان کتاب خودش (طرحی از یک زندگی) نیز اثری ماندگار است.
هیچ یک از این موارد اما از تلخی بسته ماندن درهای حسینیه ارشاد نمی کاهد...