عصرایران؛ احسانمحمدی- «پدرم فردی روشنفکر و متفکر بود که به دمکراسی اروپایی عشق می ورزید. او اغلب این جمله را از ماساریک، رئیس جمهوری چکسلواکی نقل می کرد: خوشبختی یعنی چه؟ یعنی این حق را داشته باشی که به میدان اصلی شهر بروی و با آخرین قدرت فریاد بزنی "ای خدا! چه دولت نالایق و بدی داریم"»! (نخستین زندگینامه استالین بر پایه اسناد جدید تکان دهنده پرونده های مخفی روسیه/نوشته ادوارد راژینسکی؛ ترجمه مهوش غلامی، نشر اطلاعات)
فریادزدن این جمله در ایران هم متداول است و هم هواخواه دارد. همه میدانند که تمام قدرت در اختیار دولت نیست اما فریاد زدن سر دولت، هزینه کمتری دارد. دولتش هم خیلی فرقی نمیکند! در جریان سیل اخیر هر نوشتهای که فاقد این ادبیات باشد از سوی برخی سازشکارانه و سفارشی لقب میگیرد و نویسندهاش هم به جیرهخواری متهم میشود.
به همین خاطر برای دیده شدن، لایک گرفتن و مقبول افتادن در نظرگاه عمومی حتماً باید با قاطعیت و پرخاش گفت که هرچه سرمان میآید از ناتوانی، ناکارآمدی و ضعف مدیران دولتی است.
اما رسانه ها چطور؟ آیا آنها هم حق دارند این نگاه را در شرایط بحرانی ترویج کنند؟ تقریباً همه روی این موضوع وفاق داریم که عملکرد دولتها در تقایل با بحرانها مطلوب نیست. در هنگام بروز یک بحران طبیعی یا انسانساخت، مدیران دولتی غالباً غافلگیر میشوند، اول تلاش میکنند فضا را با گفتن اینکه «همه چیز تحت کنترل است و رسانه ها بزرگنمایی کردهاند» کنترل کنند، بعد وقتی فشارها زیاد میشود فریاد میزنند که بودجه و توجه کم است و در آخر هم دست استمداد به سوی مردم دراز میکنند که همسایهها یاری کنید تا من کشورداری کنم!
در جریان سیلهای اخیر همین نسخه کمابیش اجرا شد. با این تفاوت که در هیچ عصری این اندازه تنوع رسانه و خبر نداشتهایم. اخبار، عکس ها و ویدئوها لزوماً از مجاری رسمی منتشر نمیشوند و اتفاقاً هرچه منتشرکننده آن دورتر از نهاد قدرت باشد انگار حقانیت بیشتری دارد و میزان پذیرش آن در میان افکار عمومی بیشتر است. میگویند این درسته! سانسوری و دستوری نیست، پش حتماً واقعیت داره!
بخشی از این عدم اعتمادعمومی به رسانههای رسمی، ریشه در رفتارهایی دارد که سالها مورد نقد قرار گرفت و کسی به آن گوش نکرد. رفتارهایی که به تکصدایی باور داشتند، سفیدنمایی را میپسندیدند و گمان میکردند تا ابد تنها مرجع ناگزیر مردم باقی میمانند.
اما حالا با پدیده جاافتاده شهروند-خبرنگار، هر روز انبوهی از ویدئوها بدون دروازهبانی خبر (Gatekeeping) و راستیآزمایی در اختیار عموم قرار میگیرد که در کنار امتیازات درخشان، میتواند آثار منفی مانند وحشتافزایی، سلب امید اجتماعی، ناتوان جلوه دادن نیروهای امدادی، نهادینه کردن احساس بیپناهی، افزایش خشم عمومی، رهاشدگی و ... را ایجاد کند.
اما رسانههای رسمی در قبال این بحران ها چطور عمل میکنند؟ در نظر مارپیچ مثبت و منفی رسانهای آمده است: «از آنجایی که در وضعیت بحرانی تفسیر رسانهها از رویدادها بر نگرشهای مردم تاثیر دارد، مساله و یا سوال اساسی پیرامون شرایطی مطرح میشود که به مارپیچ منفی ارتباطات معروف است و آن این است که آیا در چنین وضعیتی وحشت برآمده از رسانه، شرایط بحرانی را گسترش نمیدهد و آیا این وضعیت در فرایندهای رسانهای که در واقع میتوانند مسیر را برای ثبات اجتماعی - سیاسی هموار کنند، خللی ایجاد نمیکند؟ به عبارت دیگر اگر رسانهها چنین اثری بر عامه داشته باشند، در کدام شرایط این مارپیچ ارتباطی بحران را شدت میبخشد و در کدام شرایط در استقرار و یا تقویت ثبات نقش ایفا میکند؟»
ما در رسانهها بارها مدیران را شماتت میکنیم که فاقد آمادگی لازم در مراحل سهگانه پیش، هنگام و پس از بحران هستند اما تا چه اندازه خود رسانههای رسمی برنامههای منظمی برای آموزش پیش از بحران دارند؟ در هنگام بروز بحران، رفتار آنها مطابق یک پروتکل و الگوی منسجم است یا هر خبرنگار و نویسندهای بر اساس احساسات و گرایشهای سیاسی و حزبی خود واکنش نشان میدهد و همان را به جامعه تزریق میکند؟
پس از بحران چطور؟ آیا ماجرا به فراموشی سپرده میشود یا درسنامه آموزشی از آن تهیه شده و برای پرهیز از تکرار خطاها در بحرانهای آتی مورد استناد قرار میگیرد؟
مردم حق دارند گلهمند و شاکی باشند، متوقع و مطالبهگر بمانند و از کسی که خانه و زندگیاش را آب بُرده و چشمانداز روشنی برای جبران خسارت ندارد انتظار نمیرود که زاهدانه بنشیند و ثناگوی نهاد قدرت باشد، اتفاقاً خشم و پرخاشگری کسانی که این روزها سیل زندگیشان را بر آب داده کاملاً قابل درک است اما ما سبکباران ساحلها چطور؟ آیا باید در دام احساسات صرف گرفتار بشویم؟ همان را بگوییم که مدیران دوست دارند؟ از ترس طردشدن توسط افکار عمومی در دام پوپولیسم بیفتیم و برای کسب لایک و محبوبیت چشم بر واقعیتها ببندیم؟
بحرانها فقط محک سنجش کیفیت مدیران نیستند، مجال وزنکشی میزان اعتبار و هوشمندی حقیقی رسانهها و روزنامهنگاران هم هستند، وقتی صد جوالدوز به مدیران و مسئولان میزنیم، گاهی یک سوزن هم به خودمان بزنیم و در آینه به خودمان نگاه کنیم.
"آینه بنمود چو نقش تو راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست"
متاسفانه این موضوع در بین برخی روشنفکران نیز دیده می شود.
پدیده ها و جریانها را به کلی سیاه یا سپید می بینند.
خداییش برای کم شدن یک موی از سر یک هموطن هم ناراحتیم اما این همه فداکاری نیروهای نظامی ارتش و سپاه و هلال احمر و دیگر داوطلبان اشک در چشم جاری می سازد.
ضمنا این بارانها منهای سیل و عواقب آن هدیه خداوندیست که برای مردم ارسال شده است .کاش سدهای دیگری داشتیم که این سیلابها در آنها ذخیره می شدند تا به جای خرابکاری به نعمت تبدیل شوند.حتی اگر چندین سال خالی بودند.
کاش در مورد حفظ حریم رود خانه ها سختگیرانه تر برخورد کرده بودیم.
کاش ......