چراغ سبز شده اما ماشین جلویی هنوز راه نیفتاده است. ده نفر توی صف ایستادهاند اما صندوقدار مثل یک لاکپشت کند است. پنج دقیقه گذشته، اما هنوز فیلمی که میخواهید ببینید دانلود نشده است. این انتظارها مغز ما را منفجر میکند، حتی اگر چند ثانیه بیشتر طول نکشد. توی دلمان فحش میدهیم و عبوس و عصبانی میشویم. به این تمایل ما به پرخاشگری، وقتی بیهوده معطل میشویم، «سندروم خشم پیادهرو» میگویند. پدیدۀ روانشناختیای که در جامعۀ شتابان امروز هر روز بیشتر احساسش میکنیم.
به گزارش عصر ایران به نقل از ترجمان علوم انسانی ، چلسی والد در نوتیلوس نوشت:
چندی پیش فهمیدم که از «خشم پیادهرو»رنج میبرم، عارضهای که بهتازگی شناسایی شده است. این خشم وقتی برجستهتر میشود که پای دوست خاصی در میان باشد که آهسته راه میرود. ماه گذشته، وقتی سلانه سلانه میرفتیم تا شام بخوریم، یکباره متوجه شدم به زور جلوی خودم را گرفتهام و با خودم میگویم: «اگر بخواهم به مقصد برسم، دیگر نباید با این دختر جایی بروم»!
شما هم میتوانید خودتان را با «سنجۀ سندروم پرخاشگری پیادهرو» بسنجید، ابزاری که لئون جیمز، روانشناس دانشگاه هاوایی، طراحی کرده است. آیا تابهحال برایتان پیش آمده که هنگام راهرفتن وسط جمعیت متوجه شوید رفتاری خصمانه دارید (به کسی زل زدهاید، قیافهای عبوس به خود گرفتهاید، نزدیکتر یا تندتر از حد انتظار حرکت میکنید) و «از افکار پرخاشگرانه لذت میبرید؟»
البته، خشم ناشی از کندی به پیادهرو محدود نمیشود. رانندههای کُنددست، اینترنت کند، صفهای طولانی خرید که به کندی جلو میروند – همۀ این کندیها دیوانهمان میکنند. شاید بگویید مقدمۀ این نوشتار نیز دیگر دارد بیش از حد طولانی میشود. پس میروم سر اصل مطلب. کارهای کند به این دلیل اعصابمان را خرد میکنند که سرعت بالای جامعه حس زمانبندی ما را دچار اختلال کرده است. کارهایی که نیاکان ما بهطرز شگفتانگیزی کارآمد میپنداشتند، امروزه ما را از کوره به در میکنند. صبر در عصر توییتر فضیلتی است که نابود شده.
دانشمندان علوم شناختی میگویند روزگاری صبر و بیصبری هدفی تکاملی داشتند. این دو ویژگی نوعی تعادل «یین و یانگ» برقرار میکردند، ساعتی درونی و دقیق که به ما میگوید چه وقت برای کاری بیش از حد منتظر ماندهایم و دیگر وقت آن است که حرکت کنیم. وقتی این ساعت به صدا درمیآمد، یعنی زمان دستکشیدن از جستوجوی آذوقه در قطعهزمینی بایر یا رهاکردنِ شکاری ناموفق فرا رسیده است.
مارک ویتمن، روانشناس موسسۀ آیجیپیپی در فرایبورگ آلمان، میگوید: «چرا بیصبری میکنیم؟ این خصلت میراث فرایند تکامل ماست». بیصبری در گذشته باعث میشد جان خودمان را به خاطر معطلیِ بیش از اندازه روی فعالیتی بیپاداش از دست ندهیم. این ویژگی ما را تحریک میکرد تا دست به عمل بزنیم.
اما آن خاصیت خوب حالا دیگر از بین رفته است. سرعت بالای جامعه ساعت درونی ما را از تنظیم انداخته است. این ساعت انتظاراتی ایجاد میکند که نمیشود به آنها با سرعت کافی پاداشی درخور داد، یا اصلاً پاداشی داد. وقتی کارها کندتر از حد انتظار ما پیش میروند، ممکن است ساعت درونی ما، با طولانیتر کردن زمان انتظار و برانگیختن خشم که با میزان تأخیر بهوجودآمده تناسبی ندارد، فریبمان بدهد.
جیمز مور، عصبشناس دانشگاه گلداسمیت لندن، میگوید: «رابطۀ بین زمان و هیجان رابطهای پیچیده است که بسیار به انتظارات ما بستگی دارد – اگر طبق انتظار ما انجام کاری وقتگیر باشد، آنگاه ممکن است معصلشدن را بپذیریم. یأس و سرخوردگی اغلب در نتیجۀ برآورده نشدن انتظارات پدید میآید».
ویتمن میگوید: «وقتی زمان طولانیتر شود، خشمگین میشویم».
اشتباه نکنید: جامعه مثل مسابقهدهندگانِ پیست بونویل اسپیدوِی همچنان سرعت را برمیگزیند. هارتموت رُزا در کتاب خود، شتاب اجتماعی: نظریهای جدید دربارۀ مدرنیته۵، به ما میگوید که سرعت حرکت بشر از دوران پیشامدرن تاکنون ۱۰۰ برابر افزایش یافته است. سرعت ارتباطات در قرن بیستم بهطور سرسامآوری ۱۰ میلیون برابر شده است و سرعت انتقال داده به نرخ شگفتانگیز ۱۰ میلیارد برابر رسیده است.
رابرت لوین روانشناس در اوایل دهۀ ۱۹۹۰ دانشجویانش را به سراسر دنیا اعزام کرد تا نبض ۳۱ شهر بزرگ را اندازهگیری کنند و با این کار معیاری عملی بنا نهاد. این دانشجویان افرادی را بهطور تصادفی انتخاب کردند و سرعت راهرفتن آنها را در فاصلهای به طول ۱۸ متر (۶۰ پا) اندازه گرفتند. در وین پایتخت اتریش، محل زندگی من، عابران پیاده این فاصله را در زمان قابلقبول ۱۴ ثانیه طی کردند. اما در نیویورک، محل اقامت قبلیام، این زمان برای عابران پیاده کوتاهتر بود و به ۱۲ ثانیه میرسید. ریچارد وایزمن، روانشناس بریتانیایی، به این نتیجه رسید که در دهۀ ۲۰۰۰ سرعت راهرفتن در سراسر دنیا تا ۱۰ درصد افزایش یافته است.
سرعت عمر ما با فرهنگ پیوند خورده است. پژوهشگران نشان دادهاند که شتاب فزایندۀ جامعه طاقتمان را طاق میکند. روانشناسان و اقتصاددانان، در آزمایشهایی، از آزمودنیها پرسیدند آیا ترجیح میدهند مقداری اندک از چیزی را اکنون دریافت کنند یا مقدار زیادی از همان چیز را در آینده به دست آورند؟ برای نمونه، ۱۰ دلار امروز در مقابل ۱۰۰ دلار در سال آینده یا دو تکه غذا همین الان در برابر شش تکه، ۱۰ ثانیۀ دیگر.
آزمودنیها (هم انسانها و هم حیوانات) اغلب گزینۀ اول (زمان حال) را انتخاب کردند، حتی در مواقعی که بهترین گزینه نبود. یکی از پژوهشها نشان داد که قراردادن افراد در معرض «برترین نمادهای فرهنگ بیصبری» -مثلاً نمادهای فستفودی مانند کمانهای طلایی در لوگوی مکدونالد- سرعت خواندن و انتخاب محصولات سریع را در آنها بالا میبرد و باعث میشود پاداشهای کوچک کنونی را بر جوایز بزرگ بعدی ترجیح دهند.
بیتحملی ما و عدم پذیرش کندی در بحث فناوری حتی آشکارتر نیز میشود. ویتمن میگوید: «امروزه بهرهوریِ همهچیز بسیار بالاست. روز به روز از صبر ما کاسته میشود». اکنون اصرار داریم که صفحات وب در عرض یکچهارم ثانیه بارگذاری شوند، درحالیکه در سال ۲۰۰۹ با دو ثانیه و در ۲۰۰۶ با چهار ثانیه مشکلی نداشتیم. در سال ۲۰۱۲، ویدیوهایی که در عرض دو ثانیه بارگذاری نمیشدند شانس چندانی نداشتند برای اینکه بهسرعت دست به دست و دیده شوند.
البته کسی بهخاطر باز نشدن فوری یک وبسایت نمیمیرد. اما در خصلتی که احتمالاً از گذشتۀ نخستیسانی ما به جا مانده، ممکن است چنین حسی به ما دست بدهد؛ همان دورانی که اگر بیصبری ما را به انجام اقدامی تحریک نمیکرد، ممکن بود از گرسنگی تلف شویم. الکساندرا روساتی، انسانشناس تکاملی و متخصص نخستیسانان که پیش از عضویت در هیئت علمی دانشگاه هاروارد دورۀ پسادکترای خود را در دانشگاه ییل به پایان رساند، میگوید: «افراد انتظار دارند نتیجه با سرعت معینی حاصل شود و اگر حاصل نشد، آزردگی پدید میآید».
این نتیجه در حد چرخۀ مطلوب نیست. سرعت پرشتاب جامعه تنظیمات ساعت درونی ما را عوض میکند، در نتیجه در پاسخ به کارهای کند زودتر به صدا در میآید و ما را در حالتی از خشم و تحریکپذیری آنی قرار میدهد. البته ممکن است مسافتسنج شما متغیر باشد، اما رویهمرفته، بهگفتۀ ویتمن، «هر روز بیشتر و بیشتر به جامعهای تحریکپذیر تبدیل میشویم».
تحقیقات جدید به احتمال بدترشدن این چرخه اشاره میکنند. وقتی من و دوست کُندکارم خیابان را با سرعتی حلزونی میپیمودیم، کمکم از این میترسیدم که آنقدر دیر کنیم که میزی را که رزرو کرده بودیم از دست بدهیم. اما وقتی به رستوران رسیدیم، فقط چند دقیقه از زمان قرار عقبتر بودیم. درک زمانی من تاب برداشته بود.
چرا؟ خشم میتواند در عملیات ساعت درونی ما خرابکاری کند. تجربۀ ما از زمان تجربهای ذهنی و غیرعینی است؛ زمان گاهی ممکن است در یک چشم بر هم زدن سپری شود و گاهی هم به نظر برسد که برای همیشه دوام خواهد داشت. کلودیا هاموند در کتاب خود با عنوان پیچش زمان: رمزگشایی از ادراک زمان۶ (۲۰۱۲) توضیح میدهد که هیجانات قوی بر درک همۀ ما از زمان تأثیر میگذارند. او مینویسد: «همانطور که نظریۀ نسبیت انیشتین به ما میگوید چیزی بهنام زمان مطلق وجود ندارد، در مغز هم مکانیزم مطلقی برای اندازهگیری زمان وجود ندارد».
هاموند توضیح میدهد که وقتی میترسیم یا مضطربیم، زمان طولانیتر میشود. کسی که از عنکبوت هراس دارد مدت زمانی را که در اتاقی کنار یک عنکبوت سپری کرده است زیاد برآورد میکند؛ همینطور چترباز تازهکاری که هنوز ترسش نریخته، زمانی را که برای رسیدن به زمین سپری میکند طولانی میپندارد. افرادی که تجربۀ سانحۀ رانندگی داشتهاند میگویند حوادث را به صورت حرکت آهسته مشاهده کردهاند. دلیلش این نیست که مغز ما در چنین مواقعی سرعت میگیرد. در چنین موقعیتهایی، زمان دچار پیچش میشود چون حوادث را خیلی فشرده تجربه میکنیم. تکتک لحظههایی که در معرض تهدید قرار داریم جدید و واضح به نظر میآید. مکانیزم فیزیولوژیکی بقا حس هشیاری ما را تقویت میکند و در یک بازۀ زمانی کوتاه، نسبت به وضعیت عادی، خاطرات بیشتری را بستهبندی میکند. در این میان، مغز ما به اشتباه فکر میکند زمان بیشتری سپری شده است.
علاوه بر این، مغز ما -بهخصوص بخش کورتکس اینسولار که با مهارتهای حرکتی و ادراک مرتبط است- ممکن است گذشت زمان را تا حدی با هماهنگسازی سیگنالهای مختلفی که از بدنمان دریافت میکند بسنجد، سیگنالهایی مثل ضربان قلب، برخورد نسیم روی پوستمان و هیجان شدید ناشی از خشم. مغز، در این مدل، زمان را با شمارش تعداد سیگنالهای دریافتی از بدن ارزیابی میکند. پس اگر سیگنالها سریعتر دریافت شوند، مغز در یک بازۀ زمانی معین سیگنالهای بیشتری شمارش خواهد کرد و اینطور به نظر خواهد آمد که آن بازۀ زمانی طولانیتر از حالت واقعی است.
ویتمن میگوید: «ما در مغزمان ساعت خاصی که بیوقفه کار کند نداریم، بلکه همیشه و پیوسته بدن خود را احساس میکنیم، احساسی که در هر ثانیه تازه میشود و ما وقتی از خود میپرسیم در عرض این چند ثانیه چقدر زمان سپری شده است، از همان اطلاعات بهره میگیریم». وقتی میترسیم -همچنین وقتی مضطرب یا غمگینیم- بدن ما تعداد بیشتری از این سیگنالها را به مغزمان میفرستد، بنابراین مغز ما ثانیههای بیشتری را شمارش میکند. ده ثانیه طوری سپری میشود که انگار ۱۵ ثانیه گذشته است و یک ساعت مثل سه ساعت میگذرد.
شتاب جامعه ممکن است حس زمانبندی و هیجانات ما را به گونهای دیگر نیز عوض کند. عصبشناسانی مانند مور نشان دادهاند که ظاهراً وقتی ارتباطی مستقیم با رویدادی آتی داریم و احساس میکنیم باعث پیامد خاصی بودهایم، زمان زودتر میگذرد. عصبشناسان این تجربه را «اتصال زمانی»۷ مینامند. برعکس این حالت، بهگفتۀ مور، «وقتی بر رویدادها کنترل نداشته باشیم یا احساس کنیم کنترل نداریم، وضعیت برعکس میشود: ساعت درونیمان سرعت میگیرد، به این معنی که بازههای زمانی را طولانیتر احساس میکنیم».
آیا میتوانیم خشم ناشی از کندی را پس بزنیم و صبر و شکیبایی را دوباره به دست بیاوریم؟ این کار شدنی است. اما باید راهی پیدا کنیم برای تنظیم مجدد ساعت درونیمان و رفع پیچش زمان. میتوانیم برای جلوگیری از احساساتمان قدرت اراده را امتحان کنیم، اما این کار تا حدی جواب میدهد. باید شمپانزهها را در محیطهای آزمایشگاهی مشاهده کنید. روساتی میگوید، وقتی شمپانزهها منتظر جوایزی بهتعویقافتاده هستند، حتی با انتخاب خودشان، «دست به کارهایی میزنند مانند درآوردن صداهای منفی. خودشان را میخارانند، که نشانۀ استرس در نخستیسانان است، یا ممکن است به دیوار ضربه بزنند، که نوعی قشقرق است». این شمپانزهها همان مغز شما در حالت انتظارند.
روش قدرت اراده اشکال دیگری هم دارد. به بیان دیوید دِستینو، روانشناس دانشگاه نورثایسترن آمریکا، استفاده از قدرت اراده ظاهراً ما را در مقابل وسوسۀ بعدی پذیراتر میکند. او اعتراف میکند خودش از آن دسته آدمهایی است که در صف قهوۀ استارباکس از سر ملال آه میکشند. اگر او همۀ نیروی خویشتنداریاش را صرف ساکتماندن در صف بکند، شاید وقتی به اول صف رسید نتواند در مقابل هوس کیک شکلاتی دوقلو مقاومت کند.
تحقیقات نشان داده است که مدیتیشن و هشیاری -تمرین تمرکز روی زمان حال- به درمان بیصبری کمک میکند، هرچند کاملاً معلوم نیست چرا. شاید دلیلش این باشد که افرادی که مدیتیشن میکنند بهتر میتوانند با پیامدهای هیجانی بیصبری کنار بیایند، چون بیشتر به آن خو گرفتهاند.
ایتان نیکترن، استاد مدیتیشن در سنت بودائیسم شامبالا و ساکن نیویورک، میگوید افرادی که به مدیتیشن مشغولند «با شرایط ناخوشایند دوست میشوند». او مؤلف کتاب راه خانه: پویش معاصر طریقت بودایی۸ است. مدیتیشن تکنیکی فراهم میکند «برای مواجهه با لحظۀ کنونی آنگونه که هست، بیآنکه سعی در تغییر موقعیت داشته باشیم».
بااینحال، از نظر دستینو، تمرین منظم مدیتیشن چیزی نیست که افراد کمطاقت احتمالاً از عهدهاش برآیند. او پیشنهاد میکند با هیجان به جنگ هیجان برویم. او به این نتیجه رسیده است که حس قدردانی نوعی میانبر روانی برای صبر بیشتر است.
دستینو در یکی از مطالعاتش دریافت افرادی که در قالب تمرینْ متنی کوتاه دربارۀ چیزی مینویسند که قدرش را میدانند، بیشتر تمایل دارند از پاداشهای کوچکتر کنونی بهخاطر جوایز بزرگتر آتی بگذرند. دستینو میگوید، شمارش موهبتهایی که دارید -حتی اگر ربطی به تأخیر فعلی نداشته باشند- میتواند ارزش عضویت در جامعۀ بشریِ همدل و اهمیت «بیشعور نبودن» را به شما گوشزد کند.
این کاری است که میتوانم امتحانش کنم. من اخیراً در یک پیادهروی با دوست کُندم فهمیدم که بهرهگیری از خصوصیت قدردانی کار آسانی است. با اشتیاق به شوخطبعیهای بانمک او، به گردشهای مفرحی که با هم رفتهایم و به دلگرمیهایش در دوران سختی میاندیشم
. وقتی آرامآرام به سوی رستوران قدم برمیداریم یک لحظه احساس میکنم از خشم پیادهرو رها شدهام. آیا واقعاً ممکن بود چنین سازوکارِ ناسازگاری را به این راحتی اصلاح کنم؟ همان حین که این احساس لطیف را در رستوران تجربه میکنم، بیآنکه متوجه شوم در درونم خشمی نسبت به پیشخدمت، آشپزخانه و اتوبوس برگشت شکل میگیرد. من حتی از خشم خودم خشمگینم؛ انگار میخواهد برای همیشه ادامه داشته باشد.
دفعۀ بعد، بهتر است در خانه پذیرایی کنم.
پینوشتها:
• این مطلب را چلسی والد نوشته است و در تاریخ ۴ آوریل ۲۰۱۹ با عنوان «Why Your Brain Hates Slowpokes» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۹۸ با عنوان «زود باش لعنتی! چرا از آدمهای کُند متنفریم؟» و ترجمۀ مجتبی هاتف منتشر کرده است.
•• چلسی والد (Chelsea Wald) نویسندۀ آزادکار ساکن اتریش است و دربارۀ علم، محیطزیست و سلامت مینویسد.