عصرایران؛ احسان محمدی- تیرماه 82 رفتم آرایشگاه. ریش و موی سرم بلند بود. چند ماهی از فارغ التحصیلی دانشگاه میگذشت. گفتم آقا ریشهام رو از ته بزن. زد. گفتم موهای سرم رو هم از ته بزن! سرش را آورد جلو و با تعجب گفت:
- حالت خاصَ؟ (حالت خوبه تو؟)
فردایش ایستاده بودم جلوی مرکز اعزام در ایلام. ساک به دست و کلهتراشیده که اعزام شوم به خدمت سربازی. اکثر کسانی که از کنارمان با ماشین رد میشدند محبتی میکردند. بیآنکه نیت بدی داشته باشند، مزهای میپراندند:
_آشخوررررررا!
_چشم به هم بزنی چشمات در اومده!
_کچلا خدمت خوش بگذره!
_از جلووووو نظام!
و فکر نمیکردند ما هم زمانی برای خودمان «کسی بودیم، کاری داشتیم، پاییز و بهاری داشتیم، تو سرا ما سری داشتیم، عشقی و دلبری داشتیم»، دانشگاهی را به هم میریختیم.
از ایلام سوار اتوبوس شدیم به مقصد کرج. سرها در گریبان. شب. سکوت. جاده پیچ در پیچ. دلهای گرفته. راننده ترانهای گذاشته بود: من و گنجشکای خونه، دیدنت عادتمونه...
امروز که خبرگزاریها نوشتند «کچل کردن از سربازی حذف شد» یاد آن روزها افتادم. یاد روزی که رسیدیم پادگان شهید چمران و آنها که موهایشان را کوتاه نکرده بودند را فرستادند پیرایشگاه. فکر میکردند چون لیسانس و فوق لیسانس و دکترا هستند موهایشان را نمی زنند اما «نظام» قانون خودش را دارد. «چشم» بسیار دارد، «چرا» نه!
امروز رئیس اداره منابع انسانی سرباز ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کرد:«بر اساس تصمیم اتخاذ شده دیگر سربازان اجباری برای کچل کردن ندارند. از این پس اندازه موی سر کارکنان وظیفه برای دیپلم و پایینتر در مراکز آموزش شماره ۱۰ و سرباز و سرجوخه در حین خدمت ۱۰ تا ۱۶ همچنین فوق دیپلم و بالاتر در مراکز آموزش ۱۶ و افسر و درجه دار در حین خدمت ۱۶ تا ۲۰ خواهد بود.»
این خبر برای آنها که میخواهند بروند خدمت سربازی، «کارت پایان خدمت» نمیشود اما تصمیم خوبی است. در این کله تراشیدن نوعی تحقیر بود. چیزی مثل کُشتن گربه دم حجله. اینکه جوان یاد بگیرد اینجا باید مثل بقیه باشد، از مو و مدل و ژل و اسپپری حالت دهنده خبری نیست. باید به قاعده کلی تن بدهد.
البته کوتاه کردن مو در دوران آموزشی دلیل پزشکی هم دارد. سربازها عمدتاً در حال انجام فعالیت های فیزیکی مثل رژه رفتن، تمرین نظامی و ورزش هستند و بدن عرق می کند، در پادگان ها هم اندازه کافی حمام برای صدها سرباز نیست و امکان شیوع بیماری های پوستی همیشه متصور است. امکان نظافت و شستشوی بسیاری از تجهیزات مثل پتو و تشک و بالش و حتی تختهای آسایشگاهها وجود ندارد و ...
این قدم را باید به فال نیک گرفت و در راستای «تکریم» واقعی شخصیت سربازها به حساب آورد. برخورد عموم مردم با سربازها یا از سر ترحم است یا تحقیر. وقتی سوار تاکسی میشوی با آن لباس های برزنتی عرق کرده خودشان را جمع میکنند. توی مترو جوری نگاهت میکنند که انگار بمیرم برات که از مادر و عزیزت دور افتادی و ...
آنها بیش از هر چیزی احترام میخواهند. سربازان وطن، همانطور که از اسمشان برمیآید برای «وطن»، «سر» میبازند و حتی در روزهای دور از جنگ هم از مرزها دفاع میکنند و هر از چند گاهی جان فدا میکنند. آنها شایسته هر احترامی هستند، به «سرباز»های این آب و خاک هزاران بار بیش از «سربار»های وطن احترام بگذاریم. برایشان سلامتی آرزو میکنیم و امیدوار باشیم که «مردتر» از قبل برمیگردند به خانه.