عصرایران؛ احسان محمدی- نوشتن از فوتبال این روزها دل و دماغ میخواهد اما انتهای همین هفته دوباره تنور لیگ روشن میشود، جایی که شاید برای دقیقههایی کمی از سرمای این «زمستان» کم کند. آن طور که میگویند گابریل کالدرون هم رفتنی شد. همان راهی را رفت که مربی استقلال رفت. برخی از هواداران پرسپولیس که در ماجرای رفتن استراماچونی لبخند میزدند و از وفاداری سرمربی آرژانتینیشان دم میزدند حالا احتمالاً عمیقتر به ماجرا فکر میکنند گرچه داستانی به نام کودتای فوتبالی در باشگاه پرسپولیس دارد سر زبان ها میافتد.
دو آتشهها باورشان نمیشود اما مربیان خارجی سوراخ دعا را پیدا کردهاند. وقتی میبینند با مدیران کم توان و سیستم شلخته سرو کار دارند به آنها نیاز داریم، میتازند. شرط و شروط میگذارند که حقوقمان را افزایش بدهید، یکجا پرداخت کنید، قراردادمان را اینطور تغییر بدهید، فلانی را بیاورید، بهمانی نباید در هیات مدیره باشد! چرا نکنند؟!
جایگاه سرمربی مشخص است، اما اینجا مربی خارجی میتواند دستور بدهد که فتحاللهزاده را نمیخواهد، افشین پیروانی باید برود، رئیس فدراسیون عوض شود و ... البته همین که در مورد رئیسجمهور و اعضای مجلس نظر نمیدهند به قول امیر قلعهنوعی باید «ممنوندارشان باشیم»! گرچه کارلوس کیروش گاهی تا این اندازه هم پیش رفت!
مدیریت در ورزش ما ضعیف است اما حمایت و موجسازی برخی از هواداران در شبکههای اجتماعی باعث شده که برخی مربیان با راهنمایی مشاوران داخلی چنان بتازند که گرد و خاکش چشم همه را کور کند. میتوانید مخالف باشید و از مداخله بعضی پیشکسوتان و دلالان و فرصت طلبها بگویید اما پیرامون کدام باشگاه بزرگ از این حاشیهها نیست. استقلال باشگاههای فوتبال و کاریزمای مدیران و اعضای هیاتمدیره از بین رفته است، در یک باشگاه بزرگ باید محکم و قاطع حرف زد وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود. بازیکن یکسو میکشد، هوادار یکسوی و مربیان زیرک هم سوی دیگر! در این کشاکش مگر میشود باشگاهداری کرد؟
گابریل کالدرون تیم پرسپولیس را در حالی به صدر جدول رساند که حتی خیلی از هواداران با او دل نداشتند، امیدی نداشتند، جز در این هفتههای آخر حمایتش نکردند، در یادداشتی با عنوان دلبوسکه پرسپولیس نوشتم که حتی قدردانش نبودند و حالا در حالیکه به تعطیلات میانفصل رفته از قرار معلوم شرطهایی گذاشته که حتی مغز انصاریفرد مدیرعامل همیشه خونسرد باشگاه هم سوت کشیده!
شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در اتخاذ این تصمیمها دخیل است. از ویلموتس و برانکو گرفته تا استراماچونی و کالدرون و حتی چند بازیکن که ترجیح میدهند جایی بازی کنند و پول در بیاورند که دستکم پروازهای خارجیاش اینقدر با اما و اگر و تعویض فرودگاه همراه نباشد.
وقتی استراماچونی رفت، بعضی از هواداران استقلال گفتند که وزیر پرسپولیسی است چون مدیرعامل باشگاه قرمزها را یکی از بازیکنان پیشکسوت این تیم قرار داده و مدیرعامل ما غیرفوتبالی است، اما حالا معلوم شد ماجرا فراتر از این حرفهاست و تقلیل داستان به رنگی بودن وزیر سادهانگاری است. احتمالاً اگر کالدرون محبوب بود، پرسپولیسیها هم تجمع میکردند و میگفتند وزیر امور خارجه و اقتصاد و رئیس بانکمرکزی و ... هم مثل ماجرای استراماچونی باید مداخله کنند و کالدرون باید برگردد و ... اما آن سوگواری آبی، اینجا فعلاً قرمز نشده است، شاید چون اندازه کافی همهمان این روزها سیاهپوش هستیم و کسی دیگر فوتبال آنقدرها برایش مهم نیست!