صد و هشتاد و دومین نشست از یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ با عنوان «شناخت و درد» در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در این نشست دکتر مریم رسولیان (عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران و متخصص روانپزشکی) و دکتر مزدک دانشور (پزشک و پژوهشگر انسانشناسی) سخنرانی کردند که چکیدهای از سخنرانی آنها در ذیل آمده است.
سخنرانی مریم رسولیان با عنوان «کاربرد خشونت در متابعت»
خشونت مسئله چند وجهی است. خشونت درون افراد و در جامعه حضور دارد. اهداف آن متفاوت است. وقتی رفتارهای خشونت آمیز از سطح فردی به سطح اجتماعی برسد آسیبهای بسیار بیشتر است و نیاز به تحلیل آن بیشتر.
خشونت را میتوان رفتاری برای صدمه زدن فیزیکی یا روانی به دیگری تعریف کرد گاه نیز خشونت اهداف بلندمدتتری را دنبال میکند. مثلا تغییرات اجتماعی به سود فرد یا گروهی که خشونت را اعمال میکند. اگر بپرسیم آدمها چرا دست به خشونت میزنند پاسخ معمولا این است که خشونت ابزاری کارا برای رسیدن به هدف است حال چه در خانواده و چه در جامعه و حتی این باور وجود دارد که اعمال خشونت حتی به سود فرد زیر خشونت است، البته این باور فرد یا گروهی است که دست به خشونت میزند. اهداف خشونت در حیات جانوران معمولا پدیدهای بر سر حفظ آن است.
در انسانها خشونتها یا ابزاری هستند و یا برنامهریزی شده، که در مورد اول بیشتر انگیزشی و مقطعی و هیجانی است. در حالی که در مورد دوم بیشتر فکر و هدفی را دنبال میکند و بر خلاف مورد اول احساس پشیمانی هم ندارند. البته این دو مورد در خیلی از مواقع با یکدیگر مخلوط میشوند.
انواع خشونت را میتوان خشونتهای ایدئولوژیک، سیاسی، جنایتکارانه، تربیتی دانست. برخی از خشونتها دارای بار قانونی هستند و در اینجا ما با مجازاتهای خشونتآمیز روبرو میشویم. عموما هراندازه جوامع پیشرفتهتر میشوند این گونه مجازاتها کاهش مییابند.
خشونت خانوادگی شامل کودک آزاری، همسرآزاری و سالمند آزاری است. در این قبیل خشونتها بنابر آمار مبدا خشونت عموما درونی و گاه بسیار نزدیک است. خشونتهای برنامه ریزی شده عموما به دنبال زیر سوال بودن تخریب شخصیت و هویت فرد مورد خشونت است. یکی از عوامل اجتماعی خشونت این باور است که خشونت شیوهای موثر برای حل تعارض است. مورد دیگر باور به این است که خشونت نشانه قدرت است. رسانهها نیز ممکن است همه این عوامل را تقویت کنند. در چرخه خشونت خانگی ما شاهد افزایش تنش، بروز رفتار خشونت آمیز و سپس عذرخواهی و ادامه چرخه هستیم. ولی همین چرخه میتواند در خشونتهای اجتماعی نیز دیده شود.
در مورد قربانیان خشونت باید گفت هراندازه شناخت و تحلیل خشونت بیشتر باشد امکان خروج از ضربهای که به قربانی وارد کرده است بیشتر است.درباره رشد خشونت در جامعه باید گفت که هر اندازه تحمل بیان مخالفت و نارضایتی چه چه در خانواده و چه در جامعه بیشتر باشد نشانه قدرت و ثبات بیشتر خانواده و جامعه است.
یکی از اشکال بسیار سخت خشونت شکنجه است که فراتر از گرفتن اطلاعات و گرفتن اعترافات، هدفش تخریب آرمانهای فردی است. شکنجه را نباید صرفا در اشکال بسیار حاد فیزیکی دید. امروز یکی از اشکال شکنجه شکنجه سفید است. در این نوع شکنجه، میان شکنجه گر و شکنجه شوند پیوند ایجاد میشوند و نابودی هویت شکنجه شونده در این رابطه آن را به رابطهای تراژیک بدل میکند. سلب مالکیت از وسایل فردی متهم، غیر قابل پیش بینی بودن سرنوشت قربانی از مواردی است که در شکنجه میتوانیم ببینیم. در نهایت شکنجه به دنبال تخریب شخصیت قربانی است و همین سبب میشود که نخواهد از تجربه خود صحبت کند. در حالی که سخن گفتن از آن و تحلیل آن میتواند این تجربه دردناک را به امری درک پذیر تبدیل کند. این شناخت و درک موجب توانمندتر شدن انسانها شده جامعه را نیز رشد میدهد.
سخنرانی مزدک دانشور با عنوان «انسانشناسی درد و رنج و نفی بدن»:
من بحث خود را از نگاه انسانشناسی مطرح میکنم و ابتدا از مفهوم درد شروع میکنم. درد در پزشکی تعریف سادهای ندارد، در پزشکی بیش از آنکه ماهیت درد مورد توجه باشد اشکال بروزش مورد توجه است. درد برای حیات ضروری است و کسانی که نتوانند درد را حس کنند شانس کمی برای زنده ماندن دارند.
برای درک درد، درد باید به یک شکل قابل مشاهده بدنی دربیاید و به همین عنوان هم به رسمیت شناخته شود. بنابراین اگر درد بیان و بازشناسی نشود مثل این است که وجود نداشته باشد.
اما خشونت، یعنی وارد کردن آسیب فیزیکی یا روانی به دیگری. اما اشکال این امر در آن است که در حادثهای نیز چنین میشود مثل تصادفات رانندگی. بنابراین باید اضافه کنیم که خشونت باید عامدانه و با هدف ضربه زدن انجام شود. اما همین نیز گاه نسبی میشود، مثلا وقتی فردی عامدانه اعمال خشونت میکند، اما در همان حال نوعی «خیرخواهی» هم در آن دارد، مثل بعض اشکال تربیت.
در مورد شکنجه میتوانیم به منابعی که بعضی به فارسی نیز ترجمه شده، مانند آثار یرواند آبراهامیان و داریوش رجالی، اشاره کرد. کار آنها عمدتا اسنادی است و تحقیق انسان شناسانه در این باره انجام نشده است. اهداف شکنجه که در تاریخ دوره قاجار و پهلوی بسیار گسترده وجود داشته صرفا مسئلۀ گرفتن اطلاعات نبوده است، بلکه تخریب بدن و هویت است تا فرد را به اطاعت وادارند. شکنجه در واقع راهی است برای در دست گرقتن بدن و در مواردی به دست گرفتن ذهن. در این حالت مقاومت نوعی حفاظت است. نه از بدن بلکه از آرمانی که با قربانی کردن بدن میتوان از آن حمایت و محافظت کرد.
نفی بدن هم در سطح فرد انجام میشود هم در سطح جامعه. درد نمی تواند تا به جایی پیش برود که رابطه بدن و ذهن را کاملا قطع کند. این نفی بدن خود نوعی فرهنگ را ایجاد میکند. این فرهنگ سبب میشود که لذت جامعه به سود درد نفی شود. بدن میتواند بدین ترتیب تا به جایی پیش برود که بدن صرفا به نفی خود و به یک سیاسی شدن ایدئولوژیک تبدیل شود. در این حالت بدنی که نخواهد صرفا خود را در نفی لذت تعریف کند به بدنی حاشیهای تبدیل میشود.
جلسه 183 یکشنبه های انسانشناسی و فرهنگ با موضوع «دیدگاه هایی در تعبیر و تفسیر» با سخنرانی خانم دکتر امیلیا نرسیسیانس (عضو هیئت علمی گروه انسانشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) در روز یکشنبه 4 اسفند برگزار خواهد شد.