اما مساله اين است كه آيا نبايد جرم و مجازات با يكديگر تناسب داشته باشند؟ آيا در جرائمي اينچنين تنها اين 3 جوان بيست و چند ساله متهم هستند؟ اينكه يك جوان دست به اعتراض يا دزدي يا حتي سرقت مسلحانه، چنانكه سخنگوي قوه قضاييه گفته ميزند، او را و فقط او را مستحق مجازات اعدام ميكند؟ نتيجه و پيامد مجازاتهايي اينچنين براي جرائمي آنچنان چيست؟ آيا در جامعه كنوني ما كه به دلايل مختلف شرايط اقتصادي چنين ناگوار است، برخوردهايي اينچنين اولا متناسب و مناسب و ثانيا مثمرثمر هست؟ داغ شدن اين خبر در فضاي عمومي و رسانهاي كنوني چه نتيجه يا نتايجي براي جامعه و دولت در بر خواهد داشت؟ اين پرسشها را با دكتر ناصر فكوهي، استاد انسانشناسي دانشگاه تهران در ميان گذاشتيم.
* بحث تناسب جرم و مجازات در نگاه نخست يك بحث حقوقي است اما از آنجا كه بسياري از جرائم، جرائم اجتماعي هستند به عنوان يك متخصص علوم اجتماعي بفرماييد، ارزيابي شما در اين زمينه چيست؟
دقيقا. جرمشناسي، تعيين قوانين و جرائم و مجازاتها و نحوه اجراي آنها بحثهايي حقوقي و گاه نيز سياسي و امنيتي هستند. از اين رو من هرگاه درباره پروندهاي صحبت ميكنم، ابتدا بر اين نكته تاكيد دارم كه نه تمايل دارم، دخالتي در پرونده داشته باشم و نه صلاحيت اين كار را دارم. اما به اين نكته نيز توجه داشته باشيم كه از دستكم قرن هفدهم به اين سو اگر توصيههاي فيلسوفان و اصحاب نظر و مصلحان اجتماعي در بسياري از تصميمگيريهاي سياسي و حقوقي و قانوني نبود، ممكن بود فجايع بسيار زيادي در سراسر جهان اتفاق بيفتد. شاهد اين امر را شايد در قرن بيستم تا امروز بيشتر از هر دوراني داشته باشيم .
زماني كه در دهه 1950 امريكا سياستهاي ضددموكراتيك خود را عليه دموكراسيهاي جهان سومي ازجمله دكتر مصدق در ايران شروع كرد يا وارد جنگ كره سپس ويتنام شد، تقريبا همه جامعهشناسان و دانشگاهيان مسوول به سياسيون و كساني كه مسووليتهاي مهم دولتي داشتند نسبت به عواقب اين اقدامات هشدار دادند؛ در سالهاي بعد نيز همين اتفاق تا امروز در خاورميانه، افتاد و ميدانيم كه مهمترين متفكران امريكايي ولو يهودي(چامسكي، باتلر) همواره جزو مخالفان سرسخت سياستهاي دولت اسراييل بودهاند و هشدار دادهاند.
حتي اقتصادداناني كه خود دستاندركار و مسوول بودهاند، نظير جورج استيگليتز و پل كروگمن همواره نسبت به سياستهاي نوليبرالي در اقتصاد هشدار دادهاند، بنابراين من فكر ميكنم، مسوولان بايد با درايت سخن كساني كه از سر دلسوزي براي كشور انتقاد و هشدار ميدهند را بپذيرند. اينها كساني هستند كه در ايرانند و نسبت به آينده اين كشور دلسوزند و در عين حال مسائل بينالمللي و پيچيدگيهايش را نيز ميشناسند و براساس همه اين موارد نظر خود را ميدهند. با اين چشمانداز، تناسب جرم و مجازات براي من بحثي نسبي است.
من بارها اعلام كرده و باز هم ميكنم كه با مجازاتهاي سنگين مخالفم زيرا اميد را در زنداني از بين برده و از لحاظ اجتماعي بنا بر تمام تحقيقات، ايجاد جرم بيشتري ميكنند و نه عبرت. امريكا در كشورهاي توسعهيافته تنها كشوري است كه اعدام را نگه داشته و ميبينيد كه يكي از خشونتبارترين كشورهاي جهان است. در آنچه به حكم شرعي مربوط ميشود نيز مخالفت با اعدام را در تضاد با آن نميدانم زيرا بسياري ديگر از مجازاتهاي اسلامي نيز اجرا نميشوند و دليلش هم آن است كه براي اجراي هر حكمي ابتدا بايد حد مسووليت جامعه و مسوولان و مجرم را سنجيد و تا زماني كه ما در يك جامعه آرماني يا نسبتا آرماني زندگي نميكنيم، مسووليتهاي گروه اول سنگين است.
سياستهاي مسوولان نيز در ايران همواره اين بوده كه براي قصاص به دنبال طلب بخشش باشند و اين را تبليغ كنند. اما حال كه ما با موضوعي روبهرو هستيم كه هنوز در ابتداي كار، همه مخالفان و تندروهاي هردو طرف آن را به بازيچهاي براي خود بدل كردهاند، اصرار در اين زمينه را نه منطقي ميدانم و نه قابل درك به وسيله مردم و اين امر را نوعي خودزني تلقي ميكنم كه يا آگاهانه يا ناخودآگاهانه سودش به دشمنان ميرسد و زيانش به همه دلسوزان ايران.
*عمده جرائمي كه سخنگوي قوه قضاييه به آنها اشاره كرده در حيطه بزهكاري اجتماعي قرار ميگيرد. به نظر شما در اين موارد، متهم اصلي كيست و آيا تنها ميتوان آن سه جوان را متهم خواند؟
من نميتوانم وارد مباحث حقوقي به ويژه حقوق اسلامي شوم چون نه تخصصي دارم و نه ادعايي. اما قاعدتا همانگونه كه خود ميگوييد اگر جرم صفت «اجتماعي» را به دنبال خود دارد بنابر تعريف، جامعه نيز در آن مقصر است. فرض بگيريم تمام اتهاماتي كه زده شده، درست و ثابت شده باشند، پرسش من اصولا در اين باره نيست بلكه آن است كه ولو اين جوانان مرتكب اين جرائم شده باشند و حتي تناسب هم بنا بر قوانين كشوري(نه از لحاظ درك اجتماعي يا عرف بينالمللي) وجود داشته باشد، آيا مسوولان ما ميتوانند بگويند كه خودشان و مردم بهطور كلي در اين قضيه بيتقصيرند؟
پرسش من اين است كه اگر ما ميتوانستيم كشوري داشته باشيم كه بيكاري و فقر نداشته باشد، در آن كسي به زندگي خصوصي مردم در عين احترام به يكديگر و حفظ شئونات(كاري كه كاملا ممكن است) دخالت نكند و مردم از آزاديها و امكاناتي كه حقشان است در يكي از ثروتمندترين كشورهاي جهان برخوردار باشند، آيا باز هم ما شاهد چنين جرائمي كه ادعا ميشود، ميبوديم؟
گفته ميشود كه ما نتوانستهايم به اين اهداف برسيم زيرا كشور دست به گريبان يك جنگ اقتصادي و فشارهاي بينالمللي و شرايط بحراني است. اين را كاملا قبول دارم اما فكر ميكنم اين استدلال بيشتر از آنكه سختگيري و چنين احكامي را توجيه كند بايد ما را به سوي انعطاف و مهرباني و بخشش ببرد مگر خود مسوولان ما در برابر فشار ويروس كرونا سياست آزاد كردن حداكثري زندانيان را پيش نگرفتند؟
آيا اگر به جاي آن كار، سياست سختگيري هر چه بيشتر قضايي و زنداني كردن حداكثري را پيش ميگرفتند، كاري بود كه بتوان از آن به صورت عقلاني دفاع كرد؟ اينجا هم ما با چنين تناقضي سروكار داريم. مسووليت جامعه و مسوولان بسيار سنگين است.
مسوولان ما در سالهاي گذشته كشور را به شدت به سوي سياستهاي اشرافيگري سوق دادند و به نوليبراليسم و فساد دامن زدند و روشن است كه اين امر به تنشها و شورشهاي اجتماعي ميكشد. ولي بايد دانست كه اگر اين سياستها ادامه يابد(كاري كه اتفاقا ترامپ در امريكا دارد ميكند و بهاي سختي هم بابتش ميپردازد) فكر ميكنيم، شورش و تنش و ناآرامي نخواهيم داشت؟ آن هم در شرايطي كه تمام پيشبينيهاي سازمانهاي بينالمللي در آن است كه اثرات اقتصادي و فشار آن بر نهادهاي اجتماعي بسيار بيشتر از خود بيماري خواهد بود كه شايد در كمتر از يك سال ديگر مهار شود؟ اين رويكرد كه با تندروي ميتوان راهحلي يافت كلا نادرست و خلاف تمام تاريخ تمدن و تاريخ ديني ما در ايران است.
دولت بايد به واكنشهاي جامعه توجه كند و وقتي ميبيند كه حكمي چنين واكنشهاي تندي را از طرف جامعه ايجاد ميكند به جاي آنكه بر آن اصرار بورزد كه نشانه ضعف تلقي خواهد شد، انعطاف خود را نشان دهد كه نشانه قدرت است. اين امر به خصوص از لحاظ بينالمللي صدق ميكند، تندروي در عرف بينالمللي هميشه به ضعيف بودن سيستمهاي سياسي تعبير و بر آن اساس با آن رفتار ميشود و بردباري و كار ديپلماتيك به اقتدار قدرتهاي سياسي.
*از نظر شما نحوه مناسب برخورد با جرائمي از اين دست چيست؟
من هميشه از يك سياست دو جانبه دفاع كردهام يعني از يك سو نميتوان جرائم مدني يا جنايي را ناديده گرفت. ما در يك جامعه آرماني نيستيم كه بخواهيم، بگوييم زندانها را ببنديم و همه را آزاد كنيم. اما ميتوانيم وضعيت رفاه و آزادي جامعه را بهتر كنيم تا جرايم كاهش يابند و بگوييم كه مجازاتها را محدود كنيم، به زندانها شرايط انسانيتري بدهيم و مجازاتهاي سنگين كه هيچ عفو و بخششي در كارشان نيست را كنار بگذاريم زيرا اين امر تندروي را در جامعه تشويق ميكند و به ديگران بهانه ميدهد كه عليه ايران تبليغ كنند. ميدانيم كه تا چند سال پيش حكم شلاق و حتي اعدام در ملأ عام اجرا ميشد و همين امر تا چه اندازه سبب دادن تصويري نامطلوب از ايران به جهان ميشد و سرانجام در تصميمي عاقلانه اين شيوه از اجراي مجازات به پايان رسيد.
همين را درباره خود مجازاتها هم به ويژه در مورد جوانان ميتوان گفت كه اين كار، كمكي از لحاظ اجتماعي به ما نميكند. از لحاظ اخلاقي اكثر خانوادههاي ايراني را كه با خشونت مخالفند(و نه فقط خانوادههاي افراد مورد اتهام) را جريحهدار ميكند و از لحاظ بينالمللي نيز تصويري زشت و نامناسب به كشور داده و ميبينيم كه هزاران هزار بار در همه رسانههايي كه رسما خود را برانداز اعلام ميكنند، تكرار ميشوند: اين رسانهها طرفدار روشهاي تغيير سياسي خشونتآميز هستند و مخالف روشهاي انعطافآميز براي حل يك به يك مشكلات كشور يعني فرآيندي كه همواره در تاريخ تنها كليد راهگشاي بهتر شدن جوامع انساني بوده است. هميشه ميگويند در هر كاري ببينيد چه كسي منتفع ميشود.
من فكر ميكنم در اعدام جوانان تنها كساني كه منتفع ميشوند، دشمناني هستند كه ميخواهند ثابت كنند چارهاي جز اعمال خشونت براي رسيدن به جامعهاي بهتر وجود ندارد. مساله به نظر من آنقدر روشن است كه نياز به تعبير و تفسير ندارد. جنگطلبان در حقيقت طرفدار هيچيك از طرفين جنگ نيستند بلكه طرفدار نفس جنگند. اين را درباره خشونت هم ميتوان گفت. تاريخ 100 ساله كشور ما از مشروطه تا امروز اين امر را بارها و بارها نشان داده است. تغييرات سياسي همواره ممكن و لازم هستند، مساله شيوه رسيدن به آنهاست يا بايد راه قانوني را انتخاب كرد يا خشونت را.
*به نظر شما نتيجه و پيامد برخوردهايي تند و خشن با جرائم اجتماعي و به طور خاص صدور حكم اعدام براي اين سه جوان در عرصه اجتماعي چه خواهد بود؟
به نظر من دو نتيجه كاملا روشن و تقريبا صددرصد خواهد داشت: در سطح داخلي دامن زدن به كينهها و دميدن بر آتشي كه زير خاكستر است يعني انگيزه دادن به التهاباتي كه به دلايل اقتصادي، بيماري كرونا و فشارهاي تحريم و جنگ اقتصادي عليه ايران در همين موقعيت كنوني نيز وضعيتي بحراني دارد. نتيجه بينالمللي نيز دادن بهانههايي هر چه بيشتر به محافل بينالمللي به تقويت ادعاهايشان عليه ايران است. ما هنوز فراموش نكردهايم كه چطور سياستهاي تندروانه آقاي احمدينژاد كه امروز خيلي ليبرال شده، سبب شد كه ايران براي نخستين بار شاهد تصويب چندين قطعنامه عليه خود شود و صدها ميليارد درآمد نفتي به باد رفت و اشرافيگري كنوني پايههاي خود را پيدا كرد و فساد به امري چنين گسترده و خارج از كنترل تبديل شد و اعتماد به دولت به چنين سطح نازلي سقوط كرد.
*در روزهاي اخير شاهد واكنش ميليوني كاربران شبكههاي اجتماعي به اين موضوع بوديم كه كماكان نيز ادامه دارد. ارزيابي شما از اين واكنش بزرگ چيست و تحليل جامعهشناختي آن چه چيزي درباره جامعه امروز ايران به ما ميگويد؟
به نظر من كاملا طبيعي است. متاسفانه بهرغم هشدارها و توضيحات گستردهاي كه ما دايما ميدهيم، مسوولان شايد از سر ناچاري هر چند وقت يكبار تصور ميكنند كه جامعه ايران را ميتوان همچون روسيه يا چين اداره كرد چون با اين كشورها روابط ديپلماتيك خوبي دارند. چنين توهمي براي ما بسيار گران تمام خواهد شد. هيچيك از اين كشورها از هيچ لحاظ غرابت فرهنگي با كشور ما ندارند و ما حتي يك روز هم نميتوانيم ايران را مثل چين يا روسيه اداره كنيم. چين كشوري است با پيشينهاي تقريبا 70 ساله از كمونيسم كه با پيشينه كنفوسيونيستي نظم و ترتيب و اطاعت پيوند خورده است. افزون بر اين بخش بزرگ چين داخلي برخلاف چين ساحلي در فقر بزرگي هستند و تازه چين رو به رشدي كه از آن صحبت ميشود نيز يك سرمايهداري دولتي روي مدل سرمايهداريهاي دولتي قرن نوزدهمي است. روسيه هم كشوري بوده كه 70 سال زير يك حكومت كمونيستي- امنيتي سختگير مديريت شده به علاوه مردمش بهشدت نژادپرست و مليگراي افراطياند.
كشور ما هيچيك از اين دو موقعيت را ندارد. يك كشور با تمدن چندهزار ساله با صدها فرهنگ و همزيستي صلحآميز ميان آنهاست كه نميگويم خشونت در آن وجود نداشته است. در ايران نيز ما خشونتهاي بيشماري از عهد باستان در تاريخ خود داشتهايم اما اساس كار جز در دورههاي خاصي خشونت نبوده.
اين كشور مثل هر كشوري نياز به مديريت به روش خود دارد. افزون بر اين ايران برخلاف چين و روسيه كشوري است كه داراي ثروت انساني بهويژه طبيعي خارقالعادهاي نسبت به جمعيت خود است. واكنشهايي كه روي شبكه ميبينيد البته من به شكل آنها نميپردازم كه اغلب ممكن است مورد تاييد من نباشند اما واكنشهايي كاملا قابل درك است. زيرا جوانان ايراني خود را با جوانان چيني يا روسي كه اصولا تصويري از آنان ندارند، مقايسه نميكنند بلكه با جوانان كشورهاي مسلمان اطراف خودمان مقايسه ميكنند و حاضر نيستند كه ثروتمندترين و قدرتمندترين و تاريخيترين كشور اين منطقه كمتر از آنها باشد و حقوقش ضايع شود. عدم توجه به اين موضوع در ميان و درازمدت ميتواند ضربات شديدي به سيستم اجتماعي ما بزند كه يكي از آنها را همين اكنون شاهديم و آن مهاجرت هر چه بيشتر جوانان تحصيلكرده است آن هم در كشوري كه اصولا يك كشور مهاجرفرست نبوده است.
*داغ شدن اين خبر و واكنش عمومي مردم به آن براي دولت(در معناي عام آن) چه واكنشهايي ازجمله در عرصه بينالمللي به همراه خواهد داشت؟
گفتم جز آنكه به دولت ضربه بزند و بياعتمادي را افزايش بدهد و دست دشمنان بيروني را عليه آن بازتر كند هيچ سودي ندارد، مگر اينكه اين داغ شدن سبب شود كه تصميمي عاقلانه گرفته شود و آن لغو مجازاتهاي سنگين است. در كشوري كه ميخواهد سرآمد منطقه باشد نبايد هيچ جواني بهويژه هيچ دانشجويي در زندان باشد. جاي جوانان در دانشگاهها و كارخانهها و پژوهشگاهها و بنگاههاي اقتصادي است كه به كشور سود برسانند و نه در زندانها كه از آنها افرادي خطرناك به وجود بيايد يا از آن بدتر اينكه اعدام شوند و داغي ابدي بر دل همه بماند. در عرصه بينالمللي هم اگر داغ شدن خبر به واكنشهاي منفي بيشتر بينجامد يعني واقعا به مجازات اعدام منجر شود به موجي از محكوميتها منجر خواهد شد كه در شرايطي كه بايد هر آن آماده مذاكره و كار ديپلماتيك باشيم، بدترين ضربهاي است كه ميتوان به دستگاه ديپلماتيك كشور زد.
*از ديد شما واكنش متناسب مردم به اخباري اينچنين چگونه بايد باشد؟
به نظر من در هر شرايطي بايد افراد از سوق يافتن به سمت خشونت جلوگيري كنند. اعتراضها و واكنشهاي گوناگون مثبت هستند و دير يا زود به گوش ميرسند اما خشونت جز خشونت بيشتر و درنهايت باختن همه در يك بازي باخت- باخت حاصلي ندارد. مردم بايد متوجه باشند كه كشور به دليل اشتباههاي متعدد هر چه بيشتر به سوي موقعيت دوقطبي رفته است و راهحل اين موقعيت دوقطبي بايد مسالمتآميز و آرامشبخش و خروج از آن باشد و نه خشونتآميز. هيچ راهحل معجزهآسايي وجود ندارد. در طول 200 يا 300 سال اخير هيچ كشوري نتوانسته از راه خشونت به آزادي و زندگي بهتر برسد. گفتم منظورم اعتراض نيست، منظورم انتقاد هم نيست. منظور تبليغ روشهاي خشونتآميز است كه همه ميدانيم يك كوچه بنبست است.
*در پايان پيشنهاد شما در مقام عالم علوم اجتماعي به تصميمگيران اين پرونده چيست و فكر ميكنيد در اتخاذ تصميم چه جوانب و مسائلي بايد رعايت شود؟
به نظر من در تصميمگيري صرفا معادلات سياسي را درنظر نگيرند و به سخن كساني كه كارشان مطالعه بر جامعه است، گوش بسپارند. انتقام گرفتن هميشه ممكن است ولي بدترين كار است. بخشش كار هر كسي نيست و نياز به بزرگواري و سعهصدر زيادي دارد. اگر اين دوستان از تعليمات ديني تبعيت ميكنند نيز ميتوان پرسيد چرا كتاب مقدس ما در ابتداي تمام سورههاي خود با نام «خداوند بخشنده مهربان» آغاز ميشود و ساير اسامي خداوند در اين آغاز استفاده نشده: دليل شايد آن باشد كه از ميان بردن اميد در جامعه و نشان حس انتقام و سختگيري به جاي حس بخشش و انعطاف چيزي نيست جز يك بازي باخت- باخت و يك خودكشي و به نوعي اعتراف به ناتواني و ضعف.
-----------------------------------------
بیشتر بخوانید:
*"موسوی مجد" محکوم به جرم جاسوسی و اعدام (عکس)
*حکم اعدام برای افشاکننده مسیر تردد سردار سلیمانی (فیلم)/توضیح قوه قضائیه: این پرونده ارتباطی با شهادت سردارسلیمانی ندارد