شریفی یزدی جامعه شناس، از مولفههای فرهنگ عمومی، ناهنجاریهای اجتماعی و تأثیر اقتصاد بر فرهنگ گفت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، همین چند روز پیش وقتی با قطب الدین صادقی استاد تئاتر و سینما و عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی صحبت کردم، در خصوص فرهنگ ایران گفت: «متاسفانه فقط ۵ درصد از مردم کشور به تئاتر رفته اند، ۱۵ درصد هم تا به حال سینما رفته اند و این زنگ خطر است. تیراژ کتاب هایمان با جمعیت ۸۵ میلیونی سیصد تاست و این فاجعه است. جامعه ما به دو قشر ضعیف و غنی تبدیل شده و به دلیل حذف قشر متوسط، بخش فرهنگ که در اختیار قشر متوسط بوده در معرض خطر است. برای مردمی که دچار روزمرگی شده اند و فکر حقوق بخور و نمیر هستند، فرهنگ و هنر مهم نیست.»
صحبتهای صادقی کافی بود تا به مناسبت چهاردهم آبان ماه که در تقویم ما روز فرهنگ عمومی نامیده شده با علیرضا شریفی یزدی، جامعه شناس در خصوص این موضوع مصاحبه کنیم.
*آقای شریفی یزدی؛ نا به هنجاریهای اجتماعی چه قدر به مقوله فرهنگ عمومی مربوط است؟
فرهنگ بیشتر از دویست تعریف دارد؛ اگر بخواهیم آن را به صورت ساده در دو کلمه تعریف کنیم، «سبک زندگی انسان ها» فرهنگ نامیده میشود. مجموعه ارزشها و هنجارهای اجتماعی بخش بزرگ فرهنگ جامعه را تشکیل میدهد. وقتی صحبت از نابههنجاری میکنیم، ناهنجاریهای اجتماعی به مقوله فرهنگ جامعه مرتبط میشود گرچه خود فرهنگ، نا به هنجاری ها، ارزشها و امثالهم امر چند عاملی است، از جمله مسائل سیاسی و اقتصادی. بخش بزرگی از نا به هنجاریهای اجتماعی مستقیم و غیر مستقیم با مقوله فرهنگ مرتبط است.
فرهنگ عمومی یعنی مجموعه ارزشها و هنجارهای اجتماعی که در یک جامعه غالب است و اکثریت مردم به صورت گسترده از آن پیروی میکنن؛ ارزش هایی که در بین مردم جامعه رواج دارد، حوزههای عقیده را هم در بر میگیرد و اجبار اجتماعی هم به صورت غیر رسمی از آن حمایت میکند. در نتیجه میتوانیم بگوییم بارزترین و غالبترین وجه فرهنگ، فرهنگ عمومی است که اکثریت جامعه به صورت نانوشته و غیررسمی آن را قبول کرده اند.
*سطح فرهنگ کشورمان در مقایسه با سایر کشورهای آسیایی و اروپایی چه مقدار است؟
فرهنگ قابلیت سطح بندی و مقایسه ندارد؛ هر جامعهای بر حسب نیازهایش، پیشینه و تاریخی که دارد ارزشها و هنجارهای فرهنگی خود را دارد و اجرا میکند. آنچه مسلم است به لحاظ پیشینه ما قویترین و پایدارترین و اثرگذارترین فرهنگهای جهان را از قبل دارا بوده ایم. الآن هم همین طور است. تعداد کشورهایی که مثل ما بودند، این روزها تعدادشان به اندازه انگشتان دست است مانند مصر و چین. اگر بحث فرهنگ امروز دنیا را در نظر بگیریم و فرهنگ را در یک سری پدیدههای اجتماعی محدود کنیم مانند فرهنگ رانندگی، رعایت حقوق شهروندی و ... در منطقه خاورمیانه ما وضعیت نسبتا مناسبی نسبت به سایر کشورهای پیرامون داریم، ولی نسبت به کشورهای پیشرفته اروپایی از نظر حقوق شهروندی، رعایت فرهنگ رانندگی، زندگی آپارتمان نشینی و ... آنها از ما جلوتر هستند.
*چرا در جامعه ما برای اینکه فرهنگی مانند استفاده از کمربند ایمنی، ماسک زدن و ... جا بیفتد، از جریمه استفاده میکنند؟
با جریمه کردن هیچ فردی با فرهنگ نمیشود؛ آنچه اتفاق میافتد این است که همیشه در همه جای دنیا مخصوصا کشورهایی که مصرف کننده تکنولوژی هستند، بین ورود تکنولوژی و فرهنگ استفاده از تکنولوژی فاصله زمانی است که به آن در اصطلاح جامعه شناسی " تأخر فرهنگی" یا "واماندگی فرهنگی" میگویند؛ یعنی اول تکنولوزی وارد جامعه میشود، بعد تکنولوژی آرام آرام فرهنگش جا میافتد مانند تلفن همراه، رانندگی، که اول مردم از آن استفاده کردند و بعد فرهنگش جا افتاد. قدیمترها که تلفن در واحدهای مسکونی راه اندازی شده بود، مردم مزاحم تلفنی داشتند که امروز دیگر وجود ندارد. در مورد کمربند ایمنی و رانندگی هم همین طور بود؛ یعنی بیشتر از اینکه جریمه باعث شود مردم رعایت کنند، گذشت زمان و آموزش باعث شد تا مردم یاد بگیرند و باور کنند، این شکل عملکرد برای سلامتیشان مهم است.
در مورد ماسک داستان متفاوت است؛ ماسک زدن تازه باب شده و الآن میبینیم که مردم باورمند شده اند و اکثریت جامعه در حال رعایت هستند. از طرفی مقوله ماسک، جنبه اقتصادی دارد و فقط اقشاری از مردم جامعه می توانند روزانه سه ماسک با قیمت حدود ۲ هزار تومان بخرند. گروهی هم هستند که به استفاده از ماسک اعتقادی ندارند و اینها همان مقولات فرهنگی است که باید گذر زمان اصلاحش کند.
*شما بحث اقتصاد را مطرح کردید؛ با توجه به گفته مارکسیستها مبنی بر اینکه اقتصاد زیر بنا و فرهنگ رو بنا است، اقتصاد چه قدر میتواند در فرهنگ دخالت کند؟
بحث مارکسیستها که اقتصاد را زیر بنا و فرهنگ را رو بنا میدانند ما قبول نداریم؛ ولی ارتباط اقتصاد و فرهنگ یک امر انکار ناپذیر است. در فرهنگ مارکسیستی میگویند اگر اقتصاد درست شود، فرهنگ هم درست میشود، اما این گونه هم نیست. با این حال اگر ما فرهنگ را جدا از اقتصاد بدانیم یک خوش خیالی خام است.
واقعیت این است اگر جامعهای وضعیت اقتصادی مناسبی نداشته باشد، یقیناً فرهنگ آن جامعه دچار مشکل و ضعیف میشود. اما الزاماً با تقویت اقتصاد فرهنگ درست نمیشود. فرهنگ امری دیر پاست؛ یعنی وقتی شما شروع به کار فرهنگی میکنید گاهی دو تا سه نسل باید بگذرد که آثارش را ببینید. در حالی که در حوزه اقتصاد با تغییرات درست ظرف پنج سال نتیجه کارهای مثبت را در اقتصاد می بینیم. حرفم این است مشکلات اقتصادی و فقری که بر بخش بزرگ جامعه ما حاکم شده یقینا در بلند مدت فرهنگ ما را به شکل منفی تحت تاثیر قرار میدهد و باعث کاهش فعالیتهای فرهنگی و ضعیفتر شدن عنصرها و ارزشهای فرهنگی در جامعه خواهد شد، اما بدین معنا نیست که اگر سه یا چهار سال اقتصاد را درست کردیم، فرهنگ درست شوند. وقتی اقتصاد جامعهای مانند ما میشود، شاید ظرف ده سال بتوان آن را ترمیم کرد، ولی گاهی پنجاه سال طول میکشد اثرات منفی فرهنگی ناشی از مشکلات اقتصادی را ترمیم کرد و این بزرگترین خطر برای یک جامعه از جمله جامعه ماست.
در مورد سرانه مطالعه هم مشکلمان علاوه بر فرهنگ سازی خانوادهها برای مطالعه، نظام آموزش و پرورش است که مردم را به سمت مطالعات غیردرسی سوق نمیدهد؛ بلکه تلاش آن به طور غیر مستقیم مطالعه زدایی و کتاب ستیزی است. با سبک تدریس در مدارس دانش آموزان از کتاب خواندن زده میشوند و این چالش بزرگ فرهنگی جامعه ما در دهههای گذشته، امروز و شاید آینده است.
*جدیداً شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام با انجام چالشهای غیر اخلاقی از سوی شاخهای مجازی و دعوت جوانان و نوجوانان به اجرای چالشها در حال آسیب زدن به نهاد خانواده و بی فرهنگی هستند. نظر شما در این باره چیست؟
اگر این چالشها بر زندگی ها اثر میگذارد دلیل اصلی آن زمینههای فرهنگی جامعه است که از قبل خراب بوده. قبل از اینکه به سراغ شاخهای اینستا برویم باید به سراغ این برویم که چه میشود که جامعه پذیرای شاخهای مجازی میشود؟ این نشان دهنده اضمحلال درونی فرهنگ یک جامعه است. قبل از آنکه آنان فرهنگ را خراب کنند، فرهنگمان خراب بوده که باعث رشد این چنین علفهای هرز شده است.
در گام اول باید زمینه اصلاح شود و در گام بعدی عوامل متعددی وجود دارد که برای مردم این اتفاق میافتد و سادهترین و مهمترین آن مسئله نداشتن سواد رسانهای مردم است. نه آموزش و پرورش و نه دانشگاه سواد رسانهای به مردم یاد نمیدهند؛ اگر به مردم یاد دهند به هیچ وجه جذب شاخهای مجازی بی هنر نمی شوند. اگر جوانان ما جذب آنان میشوند به دلیل این است که شیوه کار با رسانه مکتوب مانند روزنامه و رسانه دیداری جمعی مانند تلویزیون و ماهواره و رسانههای نو پدید مانند شبکههای اجتماعی را بلد نیستیم.
*چه قدر با وجود اعتقادات مذهبی در جامعه میتوانیم سطح فرهنگ را افزایش دهیم؟
پایه جامعه ما مذهبی است، ولی اگر ایتالیا یا فرانسه یا آمریکا از ما بیشتر مذهبی نباشند، کمتر نیستند. بخش نسبتاً قابل توجهی از نسل امروز با مقوله مذهب به دلیل رفتار غلط بزرگترها، جامعه و مسئولان زاویه پیدا کرده است. بزرگترها و توده مردم ما در جامعه معاملاتشان، رفتارهایشان و مناسباتشان بر مبنای مذهب چیده نمیشود. اگر مذهب به شکل درست به مردم معرفی شود، میتواند کمکی برای غنیتر شدن فرهنگ شود.
مذهبی بودن یعنی توده مردم اصول و اعتقادات دینی داشته باشند و بر پایه آن عمل کنند. اکثریت مردم در آمریکا کلیسا میروند، بخش بزرگی از مردم خودشان را کاتولیک میدانند و بر اساس همین اعتقادات مذهبی ازدواج میکنند. ما شناخت ناقصی از این کشورها داریم. فرق کشور ما با آنها در قانونی و رسمی بودن دین است ولی مذهب در آنجا جنبه فرهنگ عمومی دارد.