۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۶۹۹۲۴
تاریخ انتشار: ۱۲:۴۵ - ۲۱-۱۱-۱۳۹۹
کد ۷۶۹۹۲۴
انتشار: ۱۲:۴۵ - ۲۱-۱۱-۱۳۹۹

چرا انقلاب شد؟/ عباس عبدي

چرا انقلاب شد؟/ عباس عبديعباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: درباره انقلاب مي‌توان پرسش‌هاي مهمي را طرح كرد؟ چرا انقلاب شد؟ آيا انقلاب به اهدافش رسيد؟ آيا همان راه ادامه يافته؟ اگر بلي آيا بايد همان را ادامه دهيم؟ آيا نارسايي‌ها ريشه در داخل دارد يا خارج؟ اگر انقلاب نشده بود الان كجا بوديم؟ و از اين دست پرسش‌ها را مي‌توان طرح كرد. بسياري از اين پرسش‌ها، پاسخ‌هاي روشني كه همگان نسبت به آن اتفاق‌نظر داشته باشند، ندارند. 
 
واقعيت اين است كه اتفاقات بزرگ و مهم بيش از آنكه محصول اراده اين و آن باشند، ناشي از ضرورت‌هاي تاريخي و اجتماعي هستند كه افراد در بهترين حالت نقش قابله را ايفا مي‌كنند و آن را به دنيا مي‌آورند. اگر تحولات جوامع محصول اراده اين و آن بود، شايد دنياي ديگري داشتيم. مهم‌ترين افرادي كه در وقوع يك رخداد مهم اجتماعي نقش دارند، خودشان نيز به نحوي برساخته همان جامعه هستند. با اين حال آنچه كه بيشتر به چشم ما مي‌آيد، ايفاي نقش افراد است. 
 
با اين توضيح آيا مي‌توان نتيجه گرفت كه افراد هيچ نقشي ندارند؟ قطعا چنين نتيجه‌اي را نمي‌توان گرفت، ولي نقش آنان در محدوده زميني است كه جامعه تعيين مي‌كند، اگر آنان هم حاضر به ايفاي نقشي مناسب با اين زمين نباشند، كسان ديگري پيدا مي‌شوند كه آن نقش را كمابيش در همان چارچوب بازي كنند. 
 
براي اثبات اين ادعا شواهد فراواني مي‌توان ارايه داد كه موضوع اين يادداشت نيست. همچنين در اين يادداشت در پي تحليل مفصل علت يا بهتر است بگوييم علل انقلاب نيستم كه در اين باره نظرات به نسبت متنوع است و به اين زودي‌ها نيز به درك تا حدي مشترك نيز از اين رويداد نخواهيم رسيد. 
 
فقط اين نكته را متذكر شوم كه اخيرا متني با عنوان روايت يك فروپاشي در اينترنت منتشر شده كه خلاصه نظرات تعدادي از مقامات آن رژيم درباره علت سقوط آن است كه خواندن آن را توصيه مي‌كنم. ولي اجمالا بد نيست كه چند نكته را طرح كنم.  
 
واقعيت اين است كه رژيم گذشته فاقد پشتيباني عميق در جامعه بود. از يك‌سو با سنت و وجه غالب آن دين به مقابله برخاسته بود و از سوي ديگر با طبقات مدرن و رو به رشد كه حاملان مدرنيته هستند نيز سر سازگاري نداشت و همه را تحقير مي‌كرد. 
 
بقاي او ناشي از حمايت خارجي، ارتش و نيروي پليس و امنيتي و از همه مهم‌تر درآمدهاي نفتي بود. اگر نيك بنگريم، رژيم شاه واجد ساختار سياسي قابل قبولي نبود. نه مجلس و نه دولت آن هيچ‌كدام از اقتدار و استقلال نسبي برخوردار نبودند. در عرصه عمومي هيچ روشنفكر و صاحب‌نظري نمي‌توانست از آن دفاع كند و غالبا مخالف رژيم بودند. كمتر كسي آن رژيم را از آن خود مي‌دانست تا برايش دل بسوزاند. 
 
البته افراد خيرخواه و خدمتگزار در آن بودند. ولي آنان چون مي‌خواستند خدمتگزار كشور باشند، چاره‌اي نداشتند جز اينكه در دل آن نظام كار كنند. 
 
نمونه‌هايش قابل توجه است. شخصا به واسطه پژوهشم درباره دانشگاه اميركبير يا پلي‌تكنيك تهران بايد تاكيد كنم كه افرادي چون مهندس حبيب نفيسي و دكتر محمدعلي مجتهدي روساي دانشكده پلي‌تكنيك و دبيرستان البرز خدمات بي‌نظيري به اين كشور كردند كه در تاريخ كشور ثبت شده است و احتمالا در موارد ديگر نيز چنين افراد خيرخواه و سالم و كارآمد نيز وجود داشته‌اند. با وجود اين، هيچ‌گاه نديده‌ام كه آنان حكومت خود را شايسته بدانند، سهل است كه عليه آن نيز موضع داشتند. 
 
البته تحقق آرزوها و اهداف‌شان در تربيت نسل‌هاي آموزش‌ديده و فرهيخته جز با حضور در آن ساختار ممكن نبود، براي نمونه تاسيس دانشگاه صنعتي شريف فعلي و آريامهر آن زمان را بايد نشانه‌اي از كارآمدي دكتر مجتهدي دانست كه چگونه چنين كار بزرگي را در مدت بسيار كوتاهي انجام داد. يا مهندس نفيسي چگونه يكي از بهترين دانشگاه‌هاي كنوني كشور را با دست خالي (به معناي دقيق كلمه) تاسيس و پايه‌گذاري كرد. امروز هم افراد زيادي هستند كه خواهان خدمت به توسعه كشور هستند و طبعا ظرفي جز حضور در ساختار رسمي براي پيشبرد منويات آنان وجود  ندارد.
 
با اين مقدمه بايد گفت كه آن رژيم مثل هر رژيمي كه در نهايت نتواند همراهي ملي يا حمايت حداقلي طبقه‌اي مهم را با خود داشته باشد، سرنوشتي جز سقوط يا اصلاح نمي‌توانست داشته باشد. رژيمي كه با بهترين مظاهر مدرنيته ناسازگار بود و در عين حال مخالفت‌هاي تندي را با سنت نيز در پيش گرفته بود. جالب اينكه خودش را همزمان متولي هر دو عرصه سنت و مدرنيته مي‌دانست و در عين حال سطحي‌ترين وجوه آنها را گزينش و ترويج مي‌كرد. 
 
نتيجه اين شد كه در سال 1357 و پيش از آن سنتي‌ترين اقشار جامعه با مدرن‌ترين طبقات را عليه خود متحد نمود و آن رژيم را سرنگون كردند. شايد هيچ‌‌كس احتمال حتي كوچكي نمي‌داد كه يك روز در اين كشور يا هر كشور ديگري دو نيروي ذاتا رقيب و حتي دشمن تاريخي يكديگر، عليه نيروي سوم چنين متحد و منسجم شوند. اين اتحاد نه ايجابي كه ناشي از نفرت مشترك از نيروي حاكم كه همان شاه است، بود. به همين علت پس از رفتن او شكاف شديد و اختلافات ذاتي ميان اين دو نيرو به سرعت برجسته و حتي به ستيز تبديل شد و فرصت تفاهم و همكاري با يكديگر را نيز از دست دادند.
ارسال به دوستان