عصر ایران؛ مهرداد خدیر- اگر سیزده به در امسال مثل پارسال به خاطر کرونا ممنوع نبود و اغلب مردم بالاجبار در خانه نمانده بودند، نمایش فیلم غلامرضا تختی در ظهر سیزده به در عین بدسلیقگی بود اما وقتی سیزده را به خاطر کرونا در خانه در کردیم و به در و دشت نرفتیم و خانه ماندیم، حُسن سلیقه به حساب میآید ولو نه زادروز جهان پهلوان باشد نه سالمرگ او و از این رو پخش فیلم در ظهر سیزده به در را باید سعد و نیکو دانست و بدین سبب، شبکۀ نمایش تلویزیون را ستود.
فیلم بهرام توکلی با دو ویژگی متمایز است: یکی آن که جدای جهانپهلوان، بهترین تصویر را از دکتر محمد مصدق نیز ترسیم میکند و با یک تیر دو نشان را هدف قرار میدهد هر چند که وقتی صحبت از ایران باشد، تختی و مصدق دو روی یک سکهاند و خوشبختانه هر دو هنوز رایج.
دوم این که فرضیۀ خودکشی را با قوت بیشتری مطرح میکند منتها در وضعیتی که لای منگنه یعنی از همه سو تحت فشار قرار گرفته بود. قطع حقوق بازوبند پهلوانی و منتفیشدن مربیگری و به حاشیه راندن او و رنجی که در خانه متحمل میشده همه و همه او را به آن نقطه سوق داد.
ویلیام وُردِن در کتاب خواندنی «رنج و التیام» که با قلم روزنامهنگار صاحبسبک – محمد قائد– به نیکوترین شکل به پارسی برگردانده شده مینویسد:
«هر سال نزدیک به ۷۵ هزار نفر در جهان بر مرگ عضوی از خانواده یا عزیزی که خودکشی کرده مویه میکنند و نه تنها احساس فقدان، که میراثی از شرم، ترس، طرد، خشم و گناه برایشان به جا میماند. ادوین شنایدمن پدر جنبش پیشگیری از خودکشی در ایالات متحده گفته است: آنکه خودکشی میکند، اسکلت روانی خویش را در گنجۀ عاطفی مصیبتدیده بر جای میگذارد.»
اسکلت روانی تختی هم نه در گنجۀ عاطفی یک خانواده که در گنجۀ عاطفی یک ملت برجای مانده است و بدین سبب است که همچنان نام و سرنوشت تختی اشک بر چهرهمان مینشاند و بهرام توکلی بدون رمانتیک بازی این کار را انجام داده و تکان دهندهترین تصویر فیلم، جایی در پایان آن است که مانند پدر میخ بیهوده میکوبد و انگار مجنون شده و پدر را تکرار میکند. تازه پدر، پسری چون او را داشت که درک و تر و خشکش میکرد و تختی تنها نوزادی کوچک بر گهواره دارد.
تا همسر تختی زنده بود دربارۀ احتمال خودکشی به خاطر اختلاف یا مشاجره یا سرزنشها و تحقیرها کمتر سخن گفته میشد اما پس از درگذشت او، این ملاحظۀ اخلاقی از میان رفت و فرزند آنان نیز از ایران کوچیده و رفته و کمتر در مناقشات شرکت میکند هرچند به دنبال اثبات فرضیه قتل نیست اما طبعا با کسانی که پای مادر را در طعنه به تختی به میان میکشند همداستانی نمیکند.
شاید جان کلام فیلم تختی این باشد که تختی را نکشتند اما در مسیری انداختند که خود را بکُشد و از این نظر این خودکشی با چهره های سرشناس دیگر تفاوت دارد.
آدمهایی مثل تختی الگوی پاسداشتِ شرافت و گوهر وجودیِ خودند. درست مانند زنی که گرفتار مردان متجاوز میشود و مرگ را بر ننگ تن دادن به تجاوز ترجیح میدهد. اگر خود را بکشد اگرچه خودکشی کرده اما نباید گفت خود را کشته چون از خودِ خودش مراقبت کرده است. با این نگاه، تختی خود را از تجاوز به روح خود نجات داد و بهرام توکلی در فیلم خود توانسته پاس داشتِ این گوهر را به تصویر بکشد.
علی حاتمی نتوانست پروژه تختی را به پایان ببرد اگرچه فیلمنامۀ او منتشر شده و پایان متفاوتی دارد و بیمیل نبوده که به ساواک نسبت دهد و بهروز افخمی هم داستان خودش را ساخت و آنی نبود که حاتمی در نظر داشت.
فیلم توکلی اما حق مطلب را دربارۀ تختی ادا کرده و به جای محدود ماندن در عرصۀ کُشتی نشان داده که چگونه بهای نه گفتن و کرنش نکردن را پرداخته است.
از شگفتیهای فیلم این که نام خانوادگی یکی از بازیگرانی که نقش تختی را ایفا میکند و طبعا به تختی شباهت دارد «تختی» است: محسن تختی که البته هیچ نسبتی با جهان پهلوان ندارد. متولد 1369 در اردبیل است و این اتفاق واقعا شگفتانگیز است در حالی که میدانیم فرزند تختی – بابک - که حالا 50 را هم پشت سر گذاشته سال هاست به اتفاق همسر نویسنده خود – خانم منیرو روانیپور- به آمریکا کوچیده و فرزند آنان- غلامرضا- هم کودکی و نوجوانی خود را در آن سامان گذرانده است.
غلامرضا تختیِ دوم روزی در وبلاگ خود نوشت: امروز معلم من پرسید: آن غلامرضا تختی که این همه در اینترنت نام او هست، کیست؟ و وقتی پاسخ دادم من نوۀ او هستم، معلم شگفت زده پرسید: تو پس در اینجا چه می کنی وقتی همه مردم ایران پدربزرگ تورا میشناسند و دوست دارند؟
شوربختانه فیلم زمان مناسبی در سینماها به نمایش گذاشته نشد و بهرام توکلی به حق خود نرسید اما آنچه بابک تختی برای فیلم نوشت که جدای فرزند و یادگار تختی خود نویسنده و اهل فکر است خستگی را ازتن کارگردان زدود:
«فیلم تختی را دیدم، البته تا آنجا که اشک و اضطراب اجازه میداد. چندین بار هم برای دیدن دوباره سراغش رفتم که هنوز موفق نشدم. همسر و پسر از من بردباری کمتری دارند و در این چند روزی که فیلم به دستم رسیده و گاه و بیگاه به تماشای تکه تکه های آن می نشینم به بهانهایی سرکی میکشند و موقعیت را موشکافانه ارزیابی میکنند.
روایت منصفانهای است براساس واقعیت. تعهد به واقعیت و پرهیز از دروغ در فیلم در دورانی که همه جا غرق در شیادی است برایم بسیار ستودنی است. فیلم به خاطر دقت در وقایع تاریخی میتواند مستندی درباره زندگی تختی باشد اما انباشته از فضاها و صحنههای هنرمندانه که مدیون ذهن خلاق کارگردان است.
تماشای این فیلم رنج جانکاهی به همراه داشت که به تحملش می ارزید و مرا به روزگاری برد که دنبال خاطرهها و قصهها از مروت و انسانیت کوچه به کوچه میگشتم و پای صحبت هر کسی از ورزشکاران تا هم محلی های او مینشستم. از ته دل خوشحالم که این فیلم ساخته شد و از تمامی کسانی که نقشی در پدید آمدن آن داشتند تشکر میکنم.»
یعنی عالی بود واقعا اشک ریختم
روح تختی عزیز شاد خدا یادگارش بابک عزیزو نگهداره
مقایسه کاملا اشتباهی است.
از غلامرضا تختی مخ های مریض یک اسطوره ساخته اند در هر شهر و روستا مدرسه و ورزشگاه و خیابان و میدان و کوچه به نام او زده اند در حالی که او یک کشتی کیر بیش نبود و ده و صدها کشتی گیر مثل او و بهتر از او الان در ایران هستند ...
به وسعت ایران
ابعاد شخصیتی و روحی جهان پهلوان خیلی بزرگتر از اینها بود که خوکشی کند...