اوضاع سیاسی و تحولات میدانی افغانستان بیش از هر زمانی ضرورت به جریان افتادن دیپلماسی برای بازگرداندن ثبات به قلمرو همسایه شرقی را نمایان میسازد.
جنگ و درگیری انگار با نام افغانستان گره خورده است. این کشور دهه ها است که در آتش جنگ و ناامنی می سوزد و سرزمینش طعمه تروریست ها و مهاجمان خارجی شده است.
از سال ۱۹۷۹ که ارتش سرخ شوروی وارد کابل پایتخت افغانستان شد، این کشور وارد دومینویی از درگیری های نیابتی و رقابتهای خارجی شد.
برای فهم بحران کنونی در افغانستان باید به تحولات چهار دهه پیش و آغاز شکل گیری جریانی به نام طالبانیسم رجوع کرد؛ جریانی که بر اساس برخی اسناد، در هماهنگی اطلاعاتی ارتش پاکستان و نهادهای اطلاعاتی این کشور، حمایت مالی برخی کشورهای عربی با تغذیه فکری وهابیسم در عربستان و تحت لوای حمایت غرب، برابر کمونیسم و ارتش سرخ شکل گرفت.
این جریان آن قدر در افغانستان به خصوص در بخشهای سنینشین این کشور قدرت گرفت که در کنار سایر مجاهدین ارتش سرخ را بیرون راند. اما این پایان کار نبود. خروج ارتش سرخ از افغانستان آغاز دوران جدید سیاسی در افغانستان بود و نیروهای طالبان دیگر به گوشه حیاط کتابخانه ها و مدارس بازنگشتند و سودای قدرت طلبی در سر میپروراندند.
طالبان که تجربه جنگ و درگیری را هم داشت این بار تلاشش را معطوف به کسب قدرت در افغانستان کرد و در سال های دهه های ۹۰ بخش مهمی از خاک افغانستان را به کنترل درآورد. با اینکه در دنیا به رسمیت شناخته نشد اما توانست سالها حاکمیت خود را در این کشور اعمال کند.
با تجاوز نظامی آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ که به بهانه نابودی «القاعده» و تلافی حملات ۱۱سپتامبر انجام شد، دولت طالبان در کابل سقوط کرد و دولتی جدید در افغانستان با حمایت واشنگتن و کشورهای غربی بر سر کار آمد.
سقوط طالبان از قدرت منجر به حذف کامل از جغرافیای افغانستان نشد و این جریان با پناه گرفتن در دامنه کوه ها و مناطق صعب العبور حیات نظامی اش را ادامه داد و منتظر فرصت و زمان برای بازگشت بود.
پس از سالها تکاپوی ایدئولوژیک، تبلیغاتی، سیاسی و نظامی و در مواجهه با رقبایی چون داعشیها که بخشی از آنان پس از عراق و سوریه به افغانستان سرازیر شدند، طالبان حالا دوباره شروع به پیشروی کرده است.
بر اساس گزارشی که روزنامه وال استریت ژورنال چندی پیش منتشر ساخت و به نقل از ارزیابی یک موسسه اطلاعاتی آمریکا آمده است که با خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان، دولت محمد اشرف غنی در دوره ای از ۶ تا ۱۲ ماهه سقوط می کند.
از دید برخی ناظران چند احتمال را میتوان درباره آینده تحولات افغانستان در نظر گرفت. نخست اینکه شاید آمریکایی ها با خارج کردن نیروی نظامیشان به نوعی دنبال نشان دادن اهمیت حضور نظامی خود در خاک افغانستان نزد مردم این کشور و منطقه هستند. برای همین با تاکتیک نمایش خروج شاید به دنبال استراتژی بلندمدت تری در افغانستان باشند. به بیانی دیگر به حضور نظامی شان مشروعیت و اعتبار بیشتری می دهند.
از سوی دیگر این موضوع قابل طرح است که با توجه به افزایش تلفات و هزینه های سنگین نظامی آمریکا، واشنگتن دیگر تمایلی به حضور نظامی در خاک افغانستان ندارد. طبق آخرین گزارش ها از آغاز حضور نظامی آمریکا در افغانستان نزدیک به دو هزار نظامی و خدمه آمریکایی کشته شده و چندین تریلیون دلار هزینه نظامی بر دوش بودجه آمریکا گذاشته است. برای همین آمریکایی ها با رویکرد هزینه-فایده استراتژی خروج از افغانستان و تمرکز بر حوزه آسیا- پاسیفیک را اتخاذ کرده اند.
برآیند هر دو رویکرد این است که امروز افغانستان به صحنه آشوب داخلی و قدرتگیری طالبان تبدیل شده و در این شرایط جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری همسایه و دارای مرز ۸۱۵ کیلومتری، به هر حال متاثر از تحولات درونی در افغانستان است.
طبیعی است که موضوع مهاجران و ورود اتباع افغانی به داخل کشورمان در صدر توجهات است. این روزها روایتهای نگران کننده ای از شمال افغانستان و شهرهایی چون قندوز مبنی بر آواره و بی خانمان شدن نزدیک به نیم میلیون شهروند افغانستانی به گوش می رسد.
تداوم این روند می تواند زمینه آوارگی و بی خانمانی میلیون ها افغانستانی را فراهم سازد. باید توجه داشت که افغانستان کشوری تقریبا پرجمعیت است و با دارا بودن بیش از ۳۰ میلیون جمعیت این امکان وجود دارد که بار دیگر موج جدید از بحران آوارگی و بی پناهی در منطقه و جهان را رقم بزند.
هر چند مقصد مطلوب اکثر اتباع افغانستانی کشورهای اروپایی است اما ایران در کانون این مساله به عنوان دروازه ورود و مسیر حرکت قرار دارد.
با توجه به مجموع شرایط پیش آمده برخی تحلیلگران می گویند باید تلاش های جدی دیپلماتیک به شکل برگزاری نشست های چندجانبه با کشور پاکستان و حتی هند و چین در راستای خاتمه بحران در افغانستان انجام گیرد.
تجربه نشان داده که در مدیریت بحران ها، زمان تعیین کننده است و هر چقدر از شروع بحران بگذرد بر پیچیدگی آن افزوده می شود و همین وضع باعث عمق گیری و گسترش بحران می شود. از این رو ضرورت دارد قدرت های مهم منطقه ای با درک خطر مشترک به تلاش های دسته جمعی در جهت برقراری صلح و ثبات در افغانستان همت گمارند.