۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۹۴۸۴۹
تعداد نظرات: ۱۷ نظر
تاریخ انتشار: ۰۳:۳۵ - ۰۲-۰۵-۱۴۰۰
کد ۷۹۴۸۴۹
انتشار: ۰۳:۳۵ - ۰۲-۰۵-۱۴۰۰
یک چهره – یک روایت

احمد شاملو؛ این بار از زاویۀ مخالفان و پرخاش‌گران

در بیست و یکمین سالمرگ، از زاویۀ مخالفان و اتهام زنندگان دیده‌ایم و نکات قبلی را تکرار نکرده ایم.

  عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در بیست و‌یکمین سالگرد درگذشت احمد شاملو - شاعر، نویسنده، مترجم، فرهنگ‌نویس و روزنامه‌نگار شاخص ایرانی- همچنان شعر و نثر و صدای اوست که به جا مانده و پژواک دارد نه اتهاماتی که مخالفان او در حیات و ممات، هزار بار گفتند و نوشتند و پرخاش‌هایی که ترک نمی‌کنند و «نابِسوده‌هایی که بر زبان‌شان است».

احمد شاملو؛ این بار از زاویۀ مخالفان و پرخاش‌گران

  اتهاماتی از این دست که "در نوجوانی برای آلمان‌ها جاسوسی می‌کرده" و انگار نه انگار که بسیار کسان جز او نیز از شدت نفرت از روسیۀ تزاری و انگلستان و دخالت‌های این دو خاصه اولی که بخش‌هایی از میهن را هم جدا کرده بود خام‌دستانه به آلمان‌ها دل بسته بودند.

  همان‌گونه که بعد از روی کار آمدن لنین در پی انقلاب در روسیه و تشکیل اتحاد شوروی، ملک الشعرای بهار و عارف قزوینی در وصف او نوشتند و او را «فرشتۀ رحمت» لقب دادند. با منطقی که شاملوی نوجوان را نکوهش می‌کند بهار و عارفِ پخته‌تر را اتفاقا بیشتر باید نواخت و دیگر نباید از «دماوندیۀ بهار» هم لذت برد و به خود او که مثل دماوند، قله‌ای بود در ادبیات و سیاست چشم دوخت یا پیوند شعر و موسیقی در سخن عارف و آزادی‌خواهی او را نباید ستود و به جای آن به لنین‌ستایی شان باید پرداخت و نوشتۀ بهار را توی سر او زد که:

  «‌دو دشمن از دو سو ریسمانی به گلوی کسی انداختند که او را خفه کنند. هرکدام یک سر ریسمان را گرفته می‌کشیدند و آن بدبخت در آن میان تقلا می‌کرد، آنگاه یکی از آن دو خصم، یک سر ریسمان را‌‌‌‌ رها کرد و گفت: ای بیچاره من با تو برادرم و مردِ بدبخت (ایران) نجات یافت. آن مرد که ریسمان گلوی ما را‌‌‌‌رها کرده "لنین" است.»

    و از عارف قزوینی هم این شعر:

    ای لنین! ‌ای فرشتۀ رحمت
    قدمی رنجه کن، تو بی‌زحمت

  تخمِ چشمِ من آشیانۀ توست
  پس کَرَم کن که خانه، خانۀ ‌توست

  یا خرابش بکن و یا آباد
   رحمتِ حق به امتحانِ تو باد!

   احمد شاملو البته مطلقا و هرگز از این دست اشعار ندارد. چه لنین باشد چه غیر لنین و برای مرتضی کیوان و مهدی رضایی و وارطان سالاخانیان سروده و به همین خاطر شعر و صدای او ماندگار شده و طعنه‌آمیز است که دشمنان او در حالی اتهام می‌زنند عضو حزب توده بوده که «جلال آل‌احمد»ی را می‌ستایند که اتفاقا عضوتر بوده است و هوشنگ ابتهاج و نیما و اخوان را چه می‌کنند؟ یا در فقره‌های دیگر که برای تخریب و تحقیر، پای برخی گرفتا‌رشدن‌ها را به میان می‌کشند یادشان می رود این‌گونه داوری، ناخواسته شهریار را هم در برمی‌گیرد.

   شعر و صدای شاملو ماندگار شده و وقتی عضویت در کانون نویسندگان «با هدایت ساواک» را اتهام او می‌دانند این پرسش پیش می‌آید که چرا غلامحسین ساعدی دیگر عضو کانون را همان ساواکِ هدایت‌کننده دستگیر و شکنجه کرد؟ 

   شعر و صدای بامداد شاعر در حافظۀ ایرانیان خوش نشسته و اندیشۀ ضد اندیشه، او را به دریافت حقوق از دفتر فرح دیبا و هم زمان از ده جای دیگر متهم می‌کند غافل از این که در ذهن جوان امروزی چنین رویکردی در صورت صحت هم بیش از آن که سرزنش شاملو باشد ستایش دفتر فرح پهلوی است که به آدم هایی چنین توجه نشان می‌داده است. تصور کنید جوان امروزی که تحت تأثیر تبلیغات تلویزیون من و تو هم هست بشنود که احمد شاملو و محمود دولت آبادی و لابد عباس کیا رستمی به خاطر کانون با دفتر فرح ارتباط داشته اند و رییس آن - سید حسین نصر - هم بزرگ ترین فیلسوف سنت گرای معاصر است، این که تأیید تبلیغات من وتو ست نه منکوب و ملکوک کردن شاملو!

  باری، شعر و صدای شاعر با مرگ او نمرده و زنده و پرطنین همواره شنیده می شود ولو مخالفان او را به «سرقت ادبی» متهم کنند و «شاعر درباری و ضد ایرانی» لقب دهند و وزیر کنونی ارشاد را به خاطر استفاده از شعر او در رثای سردار سلیمانی و توییت «جمعه‌های سوگ» سرزنش کنند.

  شعر وصدای شاعر را می‌توان شنید ولو او را «مبتذل» بخوانند حال آن که محمد رضا شفیعی کدکنی که شاملو را «‌فرزند زنازادۀ شعر پارسی» لقب داده می‌گوید: «اکثر شاعران، شعر مبتذل داشته اند اما شاملو هیچ شعر مبتذلی ندارد».

   طرفه این که بر زندگی سیاسی و اجتماعی او خرده ها می گیرند و برخی هم البته می تواند وارد باشد ولی نوبت به کلام که می رسد حرفی در میان نیست و سخنی در چنته ندارند و از دو حال خارج نیست:

  یا پرخاش‌گران واقعا حظی نمی‌برند از آن طنین و موسیقی کلمات که مشکل در ذوق‌ناشناسی‌شان است. این جماعت اگر ذوق داشتند که روزگاری دیگر داشتیم یا جادوی کلمات را دریافته‌اند و در این صورت به گوینده چه کار دارند. چه، با این منطق بر سعدی هم بتازند به خاطر هلاکوخان و هزلیات و بر حافظ که طعنه فراوان دارد و مولانا که پاره ای فقیهان تا مرز تکفیر هم او را برده اند.

   در این که شاملو ستیهنده بود و خود نیز سر به سر دیگران می‌گذاشته تردیدی نیست اما راز آن را دریکی از نامه‌های او می‌توان جُست که در 30 آبان 1342 خورشیدی نوشت:

   « آیدای من! من مظلوم واقع شده بودم. زندگی به من ظلم کرده بود. زندگیِ مهمل و نحسی که تا امروز داشته‌ام، شایستۀ من نبود. من خود را به گروهی واگذاشته بودم و اینان تصور می‌کردند قدر من تا به همین پایه است. وقت آن رسیده است که جامعه حق مرا به من باز دهد و این کار آغاز شده است. اندکی دیر شده اما من از آن ناراضی نیستم... فردایی می رسد که تو نام مرا به دنبال خود بگذاری و همه چیز آفتابی شود...» .

   13 سال بعد و نامه ای دیگر نشان می دهد این آرزو و در واقع این تکاپوی مستمر به بار نشسته : «فکر می کردم کسی اینجا ما را نمی‌شناسد و تحویل نمی‌گیرد. اما همان روزهای اول شروع شد. آرتور میلر تلفن کرد و دیداری داریم برای فردا. از تگزاس تلفن کردند و دعوت کردند به فستیوال بین‌المللی شعر که از 12 تا 15 آوریل در شهر آستین برگزار می شود و به سمینار ترجمۀ زبان های خاورمیانه دعوت شده‌ام ». – [هر دو به نقل از کتاب تهران، خیابان آشیخ هادی]

   دربارۀ این شاعر، روزنامه‌نگار، مترجم و نویسنده در همین تارنما بارها نوشتم و به همین خاطر کوشیدم این بار از زاویۀ مخالفان و اتهام زنندگان هم او را بررسم و نکات قبلی را تکرار نکنم.

   پرخاش گران حرفه ای هم اما بعید است از خواندن این سطور لذت نبرند:

   روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
   و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
   روزی که کمترین سرود
   بوسه است
   روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
   قفل، افسانه‌ای است
   و قلب،
   برای زندگی بس است

   روزی که معنای هر سخن، دوست داشتن است
   تا تو به خاطر آخرین حرف
   دنبال سخن نگردی
   روزی که آهنگ هر حرف
   زندگی است
   تا من به خاطر آخرین شعر
   رنج جست و جوی قافیه نبرم

....
   روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان
   دانه بریزیم
   و من آن روز را انتظار می کشم
   حتی روزی که دیگر نباشم...

هر چند در پاسخ به تخریب و هتک و اتهام زنی می توان باز سخن او در «مدایح بی صله» را یادآور شد:

آن نابِسوده را
که بر زبان ماست
کجا آموخته‌ایم؟

حدس می‌زنم کسانی پای همین نوشته باز بد و بیراه بگذارند و مستقل اندیشیدن را نپسندند و تکرار و القا را ترجیح دهند اما به راستی می توان پرسید « این نابِسوده‌ها را / که بر زبان ماست/ کجا آموخته‌ایم؟»

   با این همه فحش و بد و بیراه همین که 75 سال زندگی کرد در حالی که جلال به 50 هم نرسید، شعر و سخن او نه در غربت که در همین سرزمین نوشته و منتشر می‌شد، همین که از غم نان رها شده بود و کتاب‌های او فراتر از تیغ سانسور فروخته می شد و آیدایی کنار او بود که «پرستار»ش می‌خواند (به هر دو معنی پرستش و مراقبت و به همین سبب «زن» در نگاه او فراسوی پیکر و جسم، هم خواستنی بود) از بخت‌یاری هایی است که نصیب کمتر روشنفکر معاصر شده است و به همین سبب حتی می‌توان گفت «مظلوم نبود». چرا که بر مظلومیتی که بر نویسندگان و اهل فکر تحمیل می‌شود غلبه یافت. 

   کافی است به یاد آوریم زندگی غلامحسین ساعدی یا اسلام کاظمیه یا شاهرخ مسکوب چگونه در پاریس به پایان رسید و شاملوی شاعر در همین تهران و در اوج شهرت و محبوبیت و نه انزوا و در حالی که کیهان مدام به او فحش می داد  در  بیمارستان ایران‌مهر چشم از جهان بست و 10 هزار نفر پیکر او را تشییع کردند و اگر سه ماه قبل، اغلب روزنامه‌ها را نبسته و جامعه را به چاه نومیدی نینداخته بودند بودند یا مثل امروز فضای مجازی و شبکه های اجتماعی مردم را به هم متصل کرده بود، جمعیت افزون‌تری هم حاضر می‌شد در آن اولین پنج‌شنبۀ مرداد 1379 خورشیدی.

   وقتی از شاعری در اندازه و آوازۀ او سخن می‌گوییم اتهامات مبتذلی که اگر راست هم باشد نقل آنها تهوع‌آور است، کارنامه ای را عرضه نمی‌کند. سخن خود او اما گویاتر است. گیرم خود شاعر را دوست ندارند، واژه‌ها را هم دوست ندارند؟

من برگ را سرودی کردم
سرسبزتر ز بیشه

من موج را سرودی کردم
پُرنبض‌تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم
پُرطبل‌تر ز مرگ

سرسبزتر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم

پُرتپش‌تر از دلِ دریا
من موج را سرودی کردم

پُرطبل‌تر از حیات

من مرگ را
سرودی کردم...

  در متن به تعبیر طعنه‌آمیزی از دکتر شفیعی کدکنی در کتاب " با چراغ و آینه" اشاره شد. پس بهتر است از همان کتاب باز نقل کنیم: " شعر حقیقی، در تاریخ ادبیات هر ملتی، همان است بر لبان همگان یا بخش هایی از جامعه جاری باشد. مثل شعرهای ایرج و پروین و فروغ و مثل شعرهای اخوان و شهریار و شاملو و بهار."

  پس به ناسزاگویان و انکار‌کنندگان خلاقت و زیبایی و دوستداران تکرار و القا باید توصیه کرد به جای این که چراغ‌قوه و ذره‌بین بردارید و زندگی آدم‌ها را مدام بکاوید تا ببینید مثلا شاملو و خانم حائری طوسی چرا از هم جدا شدند یا فروغ چه رابطه‌ای با ابراهیم گلستان داشته و بهار چرا در مقطعی تصور می‌کرد لنین می‌تواند نجات‌بخش ما باشد از شعر آنها لذت ببرید یا خودتان اثری ارایه کنید.

  از شاملو و شعر سپید لذت نمی‌برید و کلاسیک‌ها را دوست دارید، بسیار خوب، بروید بهار و شهریار بخوانید. چرا فحش می‌دهید و چرا «نابسوده‌ها بر زبان‌تان می‌نشیند»؟ درد این است که انگار جماعتی با خلاقیت، هنر، اندیشه و در یک کلمه با زیبایی مشکل دارند نه با اشخاص یا همه در خدمت خود می‌خواهند.

  زیبایی اما راه خود را باز می‌کند و زیبایی‌شناسان می‌دانند چه کنند. در همین صدا و سیما اگر مستند «قدیس» را پخش می کنند تا یک سطل لجن بپاشند به چهرۀ شاعر و تا کارنامۀ رییس شبکۀ سه، مشعشع‌تر شود در رادیو آوا اما چند سال می‌شنیدم در سالمرگ شاملو سروده او با صدای خشایار اعتمادی را پخش می‌کند:

من بهارم تو زمین/ من زمینم تو درخت/ من درختم تو بهار/ ناز انگشتایِ بارونِ تو باغم می‌کنه/ میون جنگلا طاقم می کنه/ تو بزرگی مثِ شب....

 

ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱۷
در انتظار بررسی: ۳۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Belgium
۰۴:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
12
6
با شعر او بحثی ندارم. سخنانش در این زمینه بدیع و تازه اند اما گاهی (شاید اغلب)بخاطر مسایل سیاسی شعرهایش نوعی دیگر میشود و خشونت را می شود در شعرش دید.در ضمن ایشان مترجم هم نباید محسوب شود.کار ترجمه دیگران را وصله پینه کرده به عنوان ترجمه قالب میکرد چون به زبان کتاب اصلی آشنایی نداشت.درمقابل مرحوم ساعدی(گرچه نمایشنامه نویس وپزشک بود وشاعر نبود)اگر درعرصه ادبیات هم ارز صادق هدایت نباشد کمترازاو هم نیست(نکته ماجرا اینکه هردو در قبرستان پرلاشز پاریس آرمیده اند).البته حرف زیاد است ولی بماند برای زمانی دیگر
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۰۵:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
9
18
سالها با اشعار سحر انگیز شاملو زندگی کردم و هنوز هم گاهی نواهای البوم سکوت سرشاراز ناگفته هاست با آن صدای گیرا را زمزمه میکنم .
از متن شما لذت بردم .
شاملو در توده قلب مردم جا داشت و دارد.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۴۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
5
13
جناب خدیر این متن تان کجا از زاویه منتقدین است؟
رحیم
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
8
10
جناب خدیر فقط میتوانم بگویم درود به شما با این نثر زیبا و شیوا
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
0
7
من که ام جز زشت و زیبا، خوب و بد / من که ام جز لحظه هایی در ابد
مهری
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
4
7
درود بر شما
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
2
9
رحمت واسعه الهی بر او باد
م.ف.
Iran (Islamic Republic of)
۱۰:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
2
2
به یاد ندارم که دکتر شفیعی شعر شاملو را فرزند زنازاده شعر فارسی خوانده باشد. او از معتقدان شعر وی و در عین حال از متتقدان شعر اوست. تا آنجا که به یاد دارم وی شعر سپید را (منهای شعر سپید شاملو) زنازاده خوانده. لطف می کنید آدرس سخن دکتر شفبعی را بیاورید تا مطمئن شویم که آنچه نوشته اید درست است؟
عصر ایران کتاب "با چراغ و اینه"
ناشناس
Netherlands
۱۰:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
15
11
شاملو با توهین به خدای زبان فارسی یعنی فردوسی بزرگ خودش را نابود کرد ...
محسن
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
10
8
شاملو یکی از بزرگترین شاعران ایران است اما محقق کاملا موفقی به حساب نمی آید و اظهارنظرش در باب فردوسی و موسیقی سنتی قابل پذیرش نبود و نیست
ناشناس
France
۱۳:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
2
7
این الآن از نگاه منتقدان و پرخاشگران بود؟
رضا ن.
Germany
۱۳:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
20
11
آقای خدیر خلاصه باید تصمیم بگیرد یا روشنفکر دوستدار شاملو باشد یا طرفدار تفکرات ارتجاعی؟ شاملو را حتی با برخی ایراداتش مثل ضد فردوسی بودن باز باید خداگونه دوستش داشت و دوستش داریم چون خدای شعر پارسی بود و هست. هرکسی هم شاملو را نمیپسندد مشکل خودش است و ببیند خودش چه کمبودهائی دارد!؟ شاملو نه تنها خدای شعر مدرن است بلکه معجزه گر است که با شعر و سخنش میتواند آدمی را دگرگون کند. حیف جامعه عقبمانده ایرانی لیاقت چنین بزرگ مردی را نداشت یا شاید هنوز هم ندارد. شاملو تک ستاره ای درخشان که نورش در تاریخ ادبیات ایران همیشه میدرخشد! تا بینا شود هر آنکس که چشم دیدنش را ندارد! شاملو انسانی آزاده که خود را به هیچ قدرت سیاسی و حکومتی نفروخت! برای همین بهش انتقاد میکنند چون مداح صاحبان قدرت نبود و صدای اعتراضش هم بلند بود! قدر زر زرگری مثل خدیر بداند نه مسگری...! هرچند شاملو بزرگتر از آنست که نیاز به دفاعیه جناب خدیر از او باشد ولی باز ممنون که قدرشناس است و شاید با این متنش یاوه گویان را به کمی فکر کردن کمک کند! شاملو هم هیچوقت نگفته انسانی کامل و بی عیب و نقص بود! چون جامعه اش عیب و نقص دار بود با این وجود تلاشش را کرد تا چراغی به دست مان بدهد و داد. یادش همیشه گرامی و زنده باد!
مهدی امینی
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
7
8
درورد برمهرداد خدیر عزیز اگرچه کم بود ولی خوب بود.شاملو روی دیگر سکه نیماست ، شاعری زبان آور است .شعر او دارای نوعی وزن و آهنگ ذاتی و موسیقی شعری است که مخصوص خود اوست.
...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
4
5
عالی. به جای اینکه با ذره بین دنبال ایرادات و مشکلات بگردیم زیباییها را بببینیم و لذت ببریم . هر انسانی ایراد و عیب دارد ولی مهم اینه هنر و حسنش رو ببینیم.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
15
5
نود در صد مردم ایران نه شاملو را می شناسند و نه شعر او را دوست دارند کافر همه را به کیش خود بیند ... [+ مقداری ناسزای حذف شده!]
عصر ایران

امیدواریم این نوشته 90 درصد ادعایی شما را به 88 درصد کاهش دهد. اگر به قدر دو درصد هم اثر بگذارد خوب است هر چند غرض نویسنده این نبود. به اشتراک گذاشتن یک سری اطلاعات بود و شعر خواندن با هم. نویسندۀ این سطور نیز تا هفتۀ پیش با فیلسوفی به نام «آگامبن» چندان آشنا نبود. یک سخنرانی از دکتر مصطفی مهرآیین شنید و علاقه مند شد و الان آشناست. همۀ ما وقتی از مادر زاده شدیم با جهان جدید آشنا نبودیم و به مرور یاد گرفتیم. ضمن این که اگر 90 درصد مردم آشنا نیستند افتخاری برای مدعیان نیست چون به معنی آن است که صدا و سیما به وظیفۀ خود عمل نکرده و به جای این که فرهنگ و هنر را بشناساند به امور دیگر مشغول است. منحصر به شاملو هم نیست. چه بسا جلال‌آل‌احمد را هم 90 درصد نشناسند با این که نام او بر بزرگراهی در تهران است و مهم ترین میدان میوه و تره بار شهر به نام اوست.


پس اگر گزاره 90 درصد آشنا نیستند درست باشد وظیفۀ ما سنگین تر است. اگر هم درست نباشد نتیجه گیری شما هم درست نیست. به جای عیب جویی این چهار خط شعر را بخوانید. اگر لذت نمی‌برید بهار و شهریار بخوانید. از شعر لذت نمی‌برید گلی را بخرید. پول گل نمی‌خواهید بدهید گلی را بو کنید. فقط کمی کمتر فحش بدهید هم خودتان و هم دیگران بهتر زندگی می‌کنند. جهان را از چشمیِ تنگ، نبینید. دنیا متنوع است دوست عزیز! 

ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
4
16
از بخت یاری ماست که شاملو را درک کردیم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۲
6
6
آفرین